ترامپ غیرقابل‌اتکا، مرکل تضعیف‌شده، می گرفتار، کس دیگری نیست

ماکرون، رهبر ناچار غرب
روح‌اله نخعی- سفر اخیر امانوئل ماکرون، رئیس‌جمهور فرانسه به آمریکا، دیدار او با دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده در کاخ سفید و سخنرانی او در صحن علنی کنگره، تحلیل‌ها و گمانه‌زنی‌های زیادی به همراه داشت. دلیل این سفر، راهبرد ماکرون در این دیدار، دستاورد او و حتی تماس‌های فیزیکی بین دو رهبر با مداقه ناظران همراه بود. تحلیل‌گران در این سفر به دنبال نشانه‌هایی از رویکرد فرانسه ماکرون در سیاست خارجی، نگاه دو کشور به برجام و تاثیرگذاری ماکرون روی ترامپ بودند؛ اما شاید مهم‌ترین نکته این سفر و مهم‌ترین هدف ماکرون از آن، ذات انجام چنین سفری بود، سفری برای قانع‌کردن ترامپ به ماندن در خط توافقی غرب.
دنیای غرب از سال‌ها پیش، به طور پیش‌فرض آمریکا را در جایگاه رهبری خود دیده است. تصمیمات راهبردی آمریکا در صحنه بین‌الملل همواره تاثیری عمده بر رویکرد هم‌پیمانان اروپایی‌اش داشته؛ در عین حال، ایالات متحده در فرایند اتخاذ این تصمیمات اروپاییان، خصوصاً بریتانیا، آلمان و فرانسه را سهیم و همراهی آن‌ها را جلب می‌کرده است. در مسئله‌ای مثل جنگ عراق، گرچه این آمریکا بود که تصمیم اصلی را تعیین کرد، تونی بلر، نخست‌وزیر وقت بریتانیا از دید سیاستمداران این کشور تمام و کمال مسئول نقش‌آفرینی خود در این حمله و سود و زیان‌هایش بود.
از زمانی که دونالد ترامپ، پشت میز اتاق بیضی کاخ سفید قرار گرفت، بسیاری بر این باور بودند که با رویکرد انزواطلبانه و تخاصمی کاخ سفید و بی‌میلی‌های اروپا به تکرار نسخه تشدیدشده دوران بوش، آمریکا کم‌کم از جایگاه خود به عنوان رهبر غرب یا آن طور که در غرب مشهور است، «رهبر جهان آزاد» دور خواهد شد. بعضی از این تحلیل‌ها البته نتیجه رویکردی احساسی بود و حاصل از احساس شوک و انکار بعد از پیروزی غافلگیرکننده شخصیتی مانند ترامپ که همه معادلات را بر هم زده بود. صاحبان این نگاه در مواجهه با تصویر جهانی که برخلاف همه قواعد پذیرفته‌شده‌شان، کسی مانند ترامپ را در کرسی ریاست‌جمهوری ایالات متحده می‌دید، بلافاصله سناریوهایی برای کنترل «خسارت» او فراهم کردند که یکی از آن‌ها فاصله‌گرفتن اروپا از آمریکا و تنهاماندن ترامپ بود.


اما حقایق سیاسی نیز حاکی از این بود که مواضع ترامپ، بازی متفاوتی با اروپا خواهد طلبید. بی‌تفاوتی او نسبت به تعهدات و بی‌میلی او به مصالحه، اگرچه طبق رویای لیبرال‌های حامی کلینتون باعث طلاق اتحادیه اروپا و آمریکا نمی‌شد اما اروپاییان را مجبور می‌کرد روند متفاوتی در تعامل با این کشور و در تصمیم‌گیری‌های سیاست بین‌الملل اتخاذ کنند.
صاحبان هر دو نگاه اما هنگام نگاه به اروپا، مرکل را به عنوان گزینه اصلی هدایت این قاره تصور می‌کردند. تصوری که از واقعیت‌های دوران پیش از ترامپ دور نبود. آنجلا مرکل برای چندین سال پرچم‌دار اتحادیه اروپا بود و رویکردهای او، تاثیر به‌سزایی بر تصمیمات این اتحادیه داشت. از سوی دیگر به طور سنتی، بریتانیا از نزدیک‌ترین متحدان ایالات متحده بوده است و در مسائلی مانند جنگ عراق نیز بیشترین همکاری را با آمریکا داشته است.
در عمل اما، ایالات متحده تنها کشوری نبود که با تغییرات عمده در صحنه سیاسی مواجه شده بود. موج «ترامپیسم» یا عوام‌فریبی راست‌گرایانه افراطی با رویکردهای ضدمهاجرتی، فقط در آمریکا برنخواسته بود. در آلمان، فرانسه و بریتانیا و در سه انتخابات که قبل و بعد از انتخابات آمریکا برگزار شدند، نژادپرستی و بی‌اعتمادی به نخبگان و جریان‌های حاکم سیاسی منجر به موفقیت‌های بزرگ جریان‌های کافه‌به‌هم‌ریز راست افراطی شد تا قدرت بازیگران اصلی صحنه سیاسی تغییر کند. در نتیجه این تغییرات به نظر می‌رسد، ماکرون تنها گزینه‌ای است که می‌تواند رهبری «ارزش‌های غربی» را بر عهده بگیرد.
در آلمان، راست افراطی در قالب حزب «جایگزین برای آلمان» توانست برای اولین بار به پارلمان راه یابد. این موفقیتی در جهت مخالف سیاست‌های مرکل، به خصوص در بحث مهاجرت بود. حزب سوسیال‌دمکرات آلمان، در دوران انتخابات با وعده خروج از «ائتلاف بزرگش» با دمکرات‌مسیحی‌ها در حزب مرکل وارد شد اما همچنان هزینه همراهی را پرداخت و با افتی تاریخی در آراء خود مواجه شد؛ در عین حال، مرکل در تلاش برای برقراری «ائتلاف جامائیکا» با حزب دمکرات آزاد و سبزها، به‌سرعت شکست خورد تا دوباره به سراغ حزبی بیاید که از او برائت جسته بود. فرایند مذاکره برای ائتلاف با چپ‌ها، با موج گسترده اعتراضات در هر دو حزب همراه بود. مصالحه‌ای که برای ائتلاف انجام شد، در میان هر دو حزب، نارضایتی‌های شدیدی به همراه داشت و برای رهبر چپ‌ها، مارتین شولتس، به قیمت کرسی رهبری حزب تمام شد. این فرایند طولانی و پرآشوب در شرایطی اتفاق می‌افتاد که با بحث‌های برگزیت و اصلاحات پیشنهادی فرانسه، ناظران منتظر پایان ماجرا بودند تا موضع آلمان را بشنوند؛ اما در پایان این فرایند، مرکلی که قطعاً آخرین دوره خود را می‌گذارند، به‌مراتب از رهبر قدرتمند سابق اروپا فاصله گرفته بود.
در بریتانیا با پیروزی غریب کارزار برگزیت در همه‌پرسی خروج از اتحادیه اروپا، فرایندی آغاز شد که دولت محافظه‌کار ترزا می را کاملاً در خود گرفتار کرده است. پرونده برگزیت که در همه مسائل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و حتی فرهنگی دارد، به گرهی کور تبدیل شده و دولت می عملاً هنوز نتوانسته قدم بزرگ و مشخصی در فرایند برگزیت بردارد. حتی راهبرد انتخابی بریتانیا در مسائلی مانند اتحادیه گمرگی، مرز ایرلند و مدت‌زمان دوره گذار، مشخص نیست و نشانه چندانی هم از حل معضل دیده نمی‌شود. اضافه‌شدن افتضاح «ویندراش» به پرونده دولت می کار را خراب‌تر هم کرده است. امبر راد وزیر کشور، استعفا داده اما گستردگی ماجرا و نقش‌آفرینی تاریخی شخص می در این پرونده باعث شده این استعفا بار چندانی از دوش او برندارد. خود او در حالی بر سر این پرونده با درخواست‌های استعفا مواجه شده که درون حزب محافظه‌کار نیز تمایلاتی به کنارگذاشتن او وجود دارد. در چنین وضعیتی، نخست‌وزیری با جایگاه متزلزل، رهبر سیاسی کشوری که خود با ماجرای برگزیت یکی از معضلات اتحادیه اروپا شده، نمی‌تواند چندان در جایگاه سکاندار قرار بگیرد.
انتخابات ریاست‌جمهوری فرانسه در این میان تنها نمونه‌ای بود که در آن خطر راست افراطی از بیخ گوش گذشت. ماری لوپن، گزینه جبهه ملی، در مرحله اول انتخابات توفیق کافی را به دست آورد تا در کنار ماکرون به دور دوم برود اما اتحاد نیروهای سیاسی در فرانسه پشت سر ماکرون باعث شکست قاطع او شد. هشدار پیروزی ترامپ و برگزیت هم البته در این اتحاد بی‌تاثیر نبود.
به این ترتیب، سیاستمدار جوان فرانسوی که رسماً پیروزی خود را مدیون مقاومت در مقابل راست افراطی می‌داند و با رایی قاطع بر کرسی نشسته، لااقل فعلاً جایگاه محکمی دارد. سیاست‌های جاه‌طلبانه او برای اصلاحات در اتحادیه اروپا نشانه‌هایی از تمایل فرانسه به بازگشت به سطح اول تصمیم‌گیری در صحنه اروپا داشت؛ اما دیدار او با ترامپ نشان می‌دهد او به دنبال جایگاهی است که مرکل خالی کرده و ترامپ به آن توجهی ندارد.
او در این سفر رسماً به عنوان نماینده خرد اروپایی به آمریکا می‌رود تا تلاش کند، رئیس‌جمهور ستیزه‌جو و دمدمی‌مزاج ایالات متحده را قانع کند تا به توافق عقلانی غربِ پیش از ترامپ، متعهد بماند و در این مسیر، در کنگره نیز از خردمندان بزرگ تاریخ غرب نام می‌برد و مکرر تشویق گسترده حضار را به خود جلب می‌کند تا اعتبار خود را تثبیت کند. نتیجه تلاش او برای اقناع ترامپ، در جایگاه ثانویه قرار می‌گیرد. اتفاق اصلی در این سفر ماکرون، نقشی است که به او سپرده شده و البته او نیز کاملاً آماده و طالب پذیرش آن بوده است.
سیاستمدار جوان و جاه‌طلب فرانسوی، هنوز فاصله زیادی با جایگاه پیشین مرکل یا اوباما دارد، اما روند وقایع به گونه‌ای پیش‌رفته که او، بسیار سریع‌تر از زمانی که تصور می‌کرد، پشت فرمانی قرار بگیرد که آرزویش را داشت.