اخبار کوتاه فرهنگی

ناصر چشم‌آذر چشم فرو بست ناصر چشم آذر، هنرمند عرصه موسيقي ديروز جمعه 14 ارديبهشت ماه بر اثر عارضه قلبي درگذشت.
ناصر چشم‌ آذر متولد 10 دي 1329 در اردبيل بود. پدرش ديپلمه هنرستان موسيقي بادكوبه بود و كمانچه، پيانو، تار، آكاردئون و دف مي‌زد و توأم با اين در صنعت سازسازي هم فعال بود و كمانچه، دف و تار مي‌ساخت و به همين دليل، او از كودكي در محضر موسيقي بود. اين هنرمند فقيد در كودكي ساز آكاردئون را برگزيد و همراه آن تئوري موسيقي را نيز فراگرفت. او تا 16 سالگي در اداره كل هنرهاي زيبای كشور از طريق‌موسيقي‌هاي فولكلوريك – ارمني – آشوري و ايراني به فعاليت پرداخت و در 17 سالگي به عراق رفته و كنسرتي را براي سفارت ايران در عراق رهبري كرد. دوره‌هاي موسيقي جاز را در سن 20 سالگي در امريكا گذراند و در اين حوزه پيشتاز بود. چشم آذر در سال 1357 نيز براي ادامه تحصيلات موسيقي راهي امريكا شده و به مدت پنج سال دوره موسيقي فيلم را فراگرفت.
ناصر چشم آذر در 9 ارديبهشت سال 1363 به ايران بازگشت و ادامه فعاليت‌هاي خود را از سر گرفت و چندي پيش پس از 30 سال يك كنسرت موسيقي در تالار وحدت داشت. اين آهنگساز براي موسيقي متن فيلم‌هاي «هامون» و «خواهران غريب» كانديداي بهترين سيمرغ بلورين موسيقي متن فيلم شد و يك بار در دوازدهمين جشنواره فيلم فجر براي «بلندي‌هاي صفر» و «چشم شيطان» سيمرغ بلورين برد و يك بار ديگر در بيستمين جشنواره فيلم فجر براي موسيقي فيلم «قارچ سمي» سيمرغ بلورين ديگري به او اهدا شد. مراسم تشييع پيكر ناصر چشم‌آذر ساعت ۹:۳۰ روز يك‌شنبه (۱۶ ارديبهشت‌ماه) از مقابل تالار وحدت تهران برگزار مي‌شود و پيكر او احتمالاً در قطعه هنرمندان بهشت زهرا(س) به خاك سپرده خواهد شد. آغاز «جشن دلتنگي» با تبلیغ اينستاگرام! فيلم سينمايي«جشن دلتنگي» كه نگاه ويژه‌اي به شبكه‌هاي اجتماعي خارجي دارد با بي‌تفاوتي مخاطبان سينما در قعر جدول فروش قرار گرفت.
در حالي كه شبكه‌هاي اجتماعي داخلي در حال توسعه ميزان نفوذ در ميان مردم هستند، فيلم سينمايي«جشن دلتنگي» كه خط داستاني‌اش درباره پديده «شاخ‌هاي اينستاگرامي» است با شكست تجاري روبه‌رو شده است.


«جشن دلتنگي» برخلاف آنچه از دستگاه‌هاي فرهنگي انتظار مي‌رود دربست در اختيار نشان دادن جايگاه شبكه‌هاي اجتماعي خارجي قرار گرفته است و با روند آگاهي رساني درباره پيام رسان‌ها و شبكه‌هاي اجتماعي ملي فاصله زيادي دارد.
اينكه زندگي بخشي از مخاطبان در ايران ساعاتي از شبانه‌روز هم كه شده در چنين پيام‌رسان‌هايي مي‌گذرد به كنار، پرسش این است كه چرا سينماي ايران بايد به ابزار تبليغي اين رسانه بدل شود در حالي كه مي‌تواند به جاي اين تبليغ براي كالاي فرنگي شرايطي را فراهم كند براي معرفي بهتر و درست‌تر امكانات پيام‌رسان‌هاي داخلي. مگر نه اينكه سينماگران ايراني مدام مدعي فرهنگ‌سازي هستند پس فرهنگ‌سازي حمايت از كالاي ايراني چه مي‌شود؟
سينماي ايران به عنوان رسانه‌اي پيشرو در عرصه فرهنگ بايد به جاي تبليغ از مضرات چنين پيام‌رسان‌هايي بگويد اما فيلم مذكور كه كارگردانش هم دوپاسپورته است چنان سانتي مانتال از يك فعال اينستاگرامي به صورت ماهرانه و با زبان تصوير حمايت كرده و او را در جايگاه مظلوم مي‌نشاند كه انگار با يك قهرمان ملي روبه‌رو هستيم.