آهنگساز و رهبر ارکستر موسیقی از دغدغه هایش در هشتاد و یکمین سال زندگی می‌گوید: هنوز ذوق آموختن دارم

موهایی که گذران عمر سراسر عاشقانه ام، سپیدشان کرده گواهی می دهند همچنان امیدوارانه به آینده می نگرم
همدلی| مراسم رونمایی از مجموعه برگزیده آثار لوریس چکناواریان، آهنگساز و رهبر ارکستر موسیقی کشورمان ایران روز سه‌شنبه (28 فروردین ماه) به همت موسسه فرهنگی هنری «راد نواندیش» در تالار وحدت تهران برگزار شد. در این مراسم که تعدادی از هنرمندان مطرح موسیقی، ادبیات، تئاتر و سینمای کشورمان حضور داشتند، از 15 اثر صوتی و تصویری این موزیسین نامدار ارمنی تبار در قالب 13 اثر صوتی و 2 اثر تصویری رونمایی شد. فضل الله توکل، فریدون شهبازیان، میلاد کیایی، قاسم رفعتی، پری ملکی، کتایون ریاحی، پیمان سلطانی، سامان احتشامی، مزدا انصاری، فاضل جمشیدی، شیرین یزدان بخش، آناهیتا همتی، رضا خرم و نیما پناهی ها از جمله هنرمندانی بودند که در این مراسم حضور داشتند. این آثار در سال‌های گذشته توسط ارکسترهای مختلف داخلی و بین المللی اجرا شد و بخشی از کارنامه پر بار چکناواریان را شکل داد. پخش فیلم هایی از آثار لوریس چکناوریان و جشن امضای اثر از جمله دیگر بخش های این مراسم بودند که ورود به نهمین دهه زندگی را برای این آهنگساز و رهبر ارکستر، طعمی ویژه بخشیدند. لوریس چکناواریان علاوه بر آهنگسازی و ‌رهبری ارکستر، دستی نیز بر آتش موسیقی دارد. لوریس چکنواریان که هشتاد و یکمین بهار زندگی را نیز پشت سر گذاشته از هر زمان دیگری شور و شعف بیشتری برای اجرای کنسرت و چرخاندن چوب رهبری روی صحنه دارد. او از دغدغه ها و آرزوهایی می گوید که با موهای سپید نیز هنوز به آنها فکر می کند. ماحصل این گفت و گو را در ادامه می خوانید:
ابتدا در خصوص مراسم رونمایی از آثارتان صحبت کنید که چند روز پیش برگزار شد...
بخشی از آثار به سلیقه خودم انتخاب شد و به همت موسسه فرهنگی هنری «راد نواندیش» به بار نشست. دوستان لطف داشتند و معتقد بودند انتخاب میان آثار کار بسیار دشواری است و حتی تصمیم داشتند کارها را با کیفیت بسیار بهتری ارائه دهند. البته برخی از آثار، کارهایی خیلی قدیمی هستند که امکانش میسر نبود دوباره میکس و مستر شوند. در نهایت تصور می‌کنم مجموعه منتشر شده از کیفیت قابل اعتنایی برخوردار باشد.


لوریس چکناواریان پس از هشتاد سال زندگی و بیش از نیم قرن فعالیت موسیقایی چگونه تعریف می شود؟
من بارها گفته ام یک بروجردی ساده، بیش نیستم و باز هم تکرار می کنم. متولد 1316 در بروجرد هستم. به همراه خانواده‌ام به تهران آمدم و همچنان در همان محله پدری زندگی می‌کنم. با اینکه به کشورهای زیادی سفر کرده‌ام ولی همچنان تهران و محله سی‌تیر را برای زندگی ترجیح می‌دهم. همیشه خود را ایرانی دانسته و می دانم. روی تمام آداب و رسوم و ایمان و تمدن اسلامی مطالعه کرده ام. از کودکی راهم به زورخانه باز شد. در ماه هنگام محرم به عزاداران، آب می‌دادیم و از همان زمان تمام موسیقی‌های محرم را جمع‌آوری کردم. پس از سال‌ها توانستم سمفونی عاشورا را بنویسم تا سال 97 اجرایش کنم اما چه می توانم بگویم در پاسخ به مهر فراوان مردمی که هیچ گاه مرا از محبت های بی دریغ شان محروم نکردند. هر چه بوده نیز در هشتاد سال گذشته گفته ام اما گاهی برای یادآوری به خودم باید تاکید کنم که باور دارم هنوز نیز چیزی بلد نیستم. هنوز هم چونان کودکی ذوق آموختن دارم و می خواهم بیشتر و بیشتر بدانم. در مراسم نیز رو به حضار گفتم خودم را هیچ گاه جدی نگرفتم اما کارم در بالاترین درجه اولویت قرار دارد. در کتاب «خرستان» نوشتم «اگر آدمیزاد در روز چند بار خریت نکند، آدم نمی‌شود!» به علاوه، خرها هر روز که ما را می‌بینند، می‌گویند این ها دیگر چه کسانی هستند که روی دو پا راه می‌روند! خلاصه اینکه آنها هم ما را به چشم دیگری می‌بینند. موهایی که گذران عمر سراسر عاشقانه ام، سپیدشان کرده گواهی می دهند همچنان امیدوارانه به آینده می نگرم و از خداوند برای مهربانی های بی پایانش سپاسگزارم. من به عنوان کوچکترین عضو خانواده هنر از تمام همراهانم می خواهم تمام تلاش خود را به کار بگیرند تا جوانان به آینده امیدوار بمانند. نسل آینده نیازمند ترسیم فضایی امیدبخش است تا راهی که بزرگان ادب و هنر این سرزمین برای شان هموار کرده اند را ادامه داده و از مسیر، منحرف نشوند. از همه عزیزانی که به مراسم آمدند باز هم تشکر می کنم چرا که حضورشان به من الهامی دوباره داد تا کاری تازه را آغاز کنم. اعتقاد دارم هیچ هنرمندی بدون درک و دریافت حس از مخاطبان در کارش موفق نیست. کسانی که لطف کردند و به مراسم آمدند، انرژی و عشق فراوانی را به سوی من روانه کردند و گویی زندگی دوباره گرفتم. حالا که آثارم منتشر شده، با انرژی و حال بسیار خوب آماده برگزاری کنسرت خواهم شد.
سال 1396 برای تان چگونه گذشت؟
خداوند بلا را از مردم این سرزمین دور بدارد چرا که تاب نمی آورم رنج کشیدن هموطنانم را. در سال گذشته متاسفانه اتفاقات تلخی رخ داد که همه مان را آزرده کرد و من نیز همانند هر انسان دیگری غمگین شدم. به همین دلیل نت‌های 70 اثر خود را در قالب بانک اطلاعاتی موسیقی به موزه موسیقی تقدیم کردم چون آدمیزاد از فردای خود خبر ندارد. همیشه فکر می‌کردم که امکان دارد شرایطی پیش بیاید و نتوانم شخصا از کارهایم مراقبت کنم و خدای ناکرده دست بروند. اکنون خیالم آسوده است که آثارم در جای امنی قرار دارند. از سوی دیگر بدین شکل آثارم که شاید گوشه کوچکی از دفتر عظیم موسیقی ایران را تشکیل دهند برای همیشه در دسترس جوانان ایران زمین خواهد بود. در واقع می خواستم نسل های آینده ای که موسیقی های جدیدی را دنبال می کنند، این امکان را داشته باشند روی موسیقی های گذشتگان خویش مطالعه کنند. دو سال از عمر خویش را صرف جمع آوری و تنظیم کارهایم کردم و خوشحالم که این آثار راه خود را به جمع خانواده موسیقی باز کرده است. از سوی دیگر باید در نظر داشته باشیم سال ها بعد زوایای جدیدی از برخی از آثار موسیقایی کشف می شود که می تواند جالب و قابل بررسی باشد.
حس تلخی نیست که آثار یک موزیسین در زمان حیاتش به درستی درک نشود؟
هنرمندی که هنرش را به صورت جدی دنبال می کند، خوب می‌داند ناگزیر از تجربه چنین وضعیتی است. موسیقی کلاسیک هم به عنوان یک موسیقی جدی و علمی همین سرنوشت را پیش روی خود می بیند. باید در این میان تاکید کنم در عرصه هنر با دو دسته کار مواجه هستیم؛ دسته اول آثاری هستند که برای روزگار خویش ساخته شده و در زمان حیات خالق اثر مورد توجه مردم قرار می گیرد اما دسته دوم آثاری محسوب می شوند که در گذر زمان، دریچه های جدیدی را به روی مخاطبان و علاقه مندان خود می گشاید. هنر در دسته اول ممکن است شهرت و ثروت را برای مولفش نیز به ارمغان بیاورند اما دسته دوم نیاز به زمان دارد و شاید خالقش در زمان حیات با بی مهری و حتی فقر دست و پنجه نرم کند و سال ها پس از مرگش، مردم نسل های آینده به درک صحیحی از کارهایش برسند. من از جمله هنرمندانی هستم که خود را در دسته دوم قرار می دهم. در هشتاد سالی که از خداوند، عمر گرفتم هیچ گاه در طلب نانِ روزگارم نبودم و همیشه فردا اهمیتی به مراتب بیشتر از امروز برایم داشته است. امیدوارم در زمره هنرمندانی قرار بگیرم که نسل های بعد وقتی به آثارم می نگرند، لبخند رضایت بر لبان شان بنشیند. ربع قرن از عمرم را صرف نوشتن اپرای «رستم و سهراب» کردم؛ کاری که شاید از نظر دیگران، دیوانگی به نظر برسد اما اطمینان دارم 50 تا صد سال دیگر زحمتم درک خواهد شد و این همان چیزی است که آرامش و شادی را برایم ورای هر ثروت و شهرتی به دنبال دارد. همه ما افراد زیادی را در عرصه‌های مختلف هنر می‌شناسیم که نان فردای خویش را می‌خورند. فردوسی یا حافظ نان زمانه خویش را نخوردند و برخی از بزرگان هنر حتی در روزگار خویش مورد تمسخر و اهانت قرار گرفتند ولی سال ها و حتی قرن ها بعد عظمت کارشان درک شد. دیگرانی نیز هستند که نان امروز خود را می‌خورند و فردا هیچ کس آنها را به خاطر نمی آورد. به همین دلیل تصور می کنم طعم نان فردا را نتوان به هیچ شکل به تصویر کشید.
در واقع جاودانگی برای شما اهمیت زیادی دارد؟
برایم مهم نیست که کسی اسم «لوریس چکناواریان» را در یاد داشته باشد یا خیر بلکه مطلوب من زنده ماندن در آثارم است. همان طور که ما فردوسی و حافظ و دیگر بزرگان را نه تنها با نام های شان که با آثارشان در حافظه مان ثبت کرده ایم. هزاران نفر دیگر نیز با همین نام ها در تاریخ زیسته اند اما کدام شان فردوسی، حافظ یا مولانا شده؟ پس این اسم و فرد نیست که ماندگار می شود، بلکه اثری که خلق کرده به او هویت بخشیده و اسمش را در تاریخ، ابدی می کند. بسیاری از ما شاید حتی نام طراح برج ایفل یا هزاران بنای تاریخی دیگر را ندانیم اما هنوز هستند و نام خالقان شان را به دفتر تاریخ، پیوند زده اند. از سوی دیگر مگر اسم فردوسی، «فردوسی» یا نام حافظ، «حافظ» بود؟ آنها اسامی دیگری مانند تمام انسان ها داشتند اما این موارد مانند دیگر اتفاقات زندگی شخصی شان هیچ اهمیتی ندارد ولی «شاهنامه» و «دیوان حافظ» هیچ گاه از آسمان ادبیات کره خاکی پاک نخواهند شد. همین که صدها یا هزاران سال بعد یک سمفونی از من نواخته شود، یعنی به هدفی که سال ها و دهه ها برایش زحمت کشیدم، رسیده ام. آن زمان دیگر مهم نیست نامی از لوریس چکناواریان برده می شود یا خیر، چرا که من در اثرم زنده ام و تنها جسمم به زیر خاک رفته ولی اثرم مرا زنده نگه می دارد و جاودانه می کند.
پس شما موسیقی را امری فرا زمینی تصور می کنید؟
من همیشه گفته ام که موسیقی زبان خدا و یک پدیده الهی است. برای برخورد با چنین پدیده‌ای باید ظرایف زیادی را بیاموزیم. موسیقی راهی بس دشوار و طاقت فرساست. کدام نوازنده را می توان یافت که سال ها زمان برای فراگیری ساز صرف نکرده باشد؟ شاید در این میان کسانی نیز باشند که یک شبه ره صد ساله را طی کنند و در موسیقی به ثروت و شهرت برسند اما همان طور که گفتم این اتفاق، میرا و ناپایدار است. داستانی در این باره دارم که همیشه تعریف کرده ام و هنوز هم معتقدم گویاترین قصه برای بیان اهمیت موسیقی و الهی بودنش است: «مردم دنیا جمع شدند و خواستند بنای بلندی بسازند تا به خدا برسند. خدا رای این که مانع کارشان شود، زبان‌های آنها را متفاوت کرد تا نتوانند با همدیگر حرف بزنند اما بعد دید که نمی‌شود این همه انسان با زبان‌های متفاوت از هم دور شوند، پس موسیقی را به آنها هدیه داد و گفت: زبان موسیقی، زبان مشترک من و شما با یکدیگر باشد و بتواند میان شما با وجود داشتن زبان‌های متفاوت ارتباط برقرار کند.» حرف می‌تواند دشمنی به وجود بیاورد اما موسیقی نه. باز هم می گویم موسیقی زبان خداوند است. همیشه فکر می‌کنم شعر، موسیقی، نقاشی و دیگر هنرها را خدا در گوشه ای قایم کرده و هر زمان کسی را دوست بدارد، از گنجینه‌اش به او هدیه می‌دهد.
شما هم آهنگساز و هم رهبر ارکستر هستید. کدام یک برای شما جذاب تر است؟
وقتی می خواهم نت موسیقی را به منصه ظهور بگذارم سعی می کنم تمام احساسم را انتقال دهم. رهبر ارکستر یک نت موسیقی را می تواند با احساسات مختلفی ارائه دهد. قبل از هر اجرا فکر می کنم چه احساسی را به نوازندگان منتقل کنم که بیشترین تاثیر را روی مخاطب بگذارد. بزرگ ترین علم در دنیا، موسیقی است چون علم های دیگر بی صدا هستند ولی موسیقی، صدا دارد. اگر کسی بخواهد آهنگساز قابلی شود باید نیم قرن تلاش کند و اگر بخواهد رهبر ارکستر شود باید بیشتر خون دل بخورد.
شما جزو موزیسین هایی هستید که کنسرت های خیریه نیز برگزار کرده اید. امر در راستای ادای دین به هدیه خداست؟
زندگی مانند دوی امدادی است. می‌دویم و هر چه به دست آورده‌ایم را به نسل بعد واگذار می کنیم تا مسیر را ادامه دهد. موفقیت، یک نقطه نیست بلکه طی یک مسیر است. از سوی دیگر معتقدم بهترین درمان بیماری، موسیقی و هنر است.
سمفونی دفاع مقدس یکی از کارهای اخیر شماست که ظاهرا هزینه زیادی را برای اجرا طلب می کند. در این باره کمی توضیح دهید.
سمفونی 13 موومان دارد که هر موومان آن با نگاهی به سال‌های جنگ در طی 8 سال دفاع مقدس نوشته شده است. این سمفونی مثل دیگر کارهای من، راهی طولانی تا اجرا پیش رو دارد. یک سمفونی اینچنینی نزدیک به یک میلیارد تومان هزینه دارد چون اجرایش نیازمند ارکستر و گروه کُر بزرگی است. البته این ارقام شاید برای اسپانسرهای ما رقم زیادی باشد ولی دیگر کشورهای جهان برای اجرای آثار فاخر، هزینه های به مراتب بیشتری انجام می دهند. ما در زمینه موسیقی سنتی پیشرفت‌های زیادی کرده‌ایم و در سال‌های اخیر، تعداد نوازندگان و آهنگسازان موسیقی سنتی ما بیشتر شده است و به لحاظ کیفی نیز پیشرفت‌هایی داشته ایم. در حقیقت موسیقی اصیل ایرانی غنی است چون موسیقی از حالتی که باید صرفا در خدمت خواننده باشد، خارج شده است. اما در مقایسه با کشورهای دیگر به موسیقی کلاسیک توجه زیادی نداشته ایم. پایه‌های موسیقی کلاسیک در ایران چندان قوی نیست و همین موضوع مشکلاتی را برای رشد هر چه بیشتر این موسیقی ایجاد کرده است. برخلاف تصور عموم، گران‌ترین رشته در جهان، موسیقی است چون برای هر‌ ساز یک استاد خوب لازم است. به همین دلیل در کشورهای صاحب موسیقی در جهان، دولت ها و حتی مردم علاقه مند برای موسیقی فاخر خود هزینه می کنند تا این فرهنگ را حفظ کنند و اجازه نابودی اش را ندهند. شاید یکی از دلایلی که ارکسترها در ایران، رشد مستمر ندارند، این است که بخش خصوصی در موسیقی فعال نبوده و چشم ارکسترها به حمایت های دولتی بوده است. اگر می‌خواهیم ارکستر خوبی داشته باشیم سالانه بیش از 10 میلیارد ‌تومان بودجه برایش در نظر بگیریم.
دلیل این بی توجهی چه از سوی دولت و چه از سوی بخش خصوصی را در چه می بینید؟
در کشورما موسیقی در خدمت شعر و ادبیات قرار گرفته است و از سوی دیگر بودجه‌ کافی برای پرورش موسیقی وجود ندارد. تا زمانی که بودجه لازم فراهم نشود، نمی‌توان به بهبود روند کنونی در جامعه امیدوار بود. موسیقی با دیگر شاخه‌های هنری تفاوت‌های زیادی دارد. یک شاعر می‌تواند در کوتاه‌ترین زمان به انتشار اثرش بپردازد اما موسیقی نیازمند اجرا‌ست و این اجرا بودجه مخصوص می خواهد. فرهنگ، هنر و موسیقی باید در کنار یکدیگر قرار بگیرند.
پس در این صورت باید به فکر توسعه امکانات سخت افزاری نیز بود چون سالن های استاندارد موسیقی در ایران نیز انگشت شمار هستند...
بله، متاسفانه دولت بودجه کافی به موسیقی اختصاص نمی دهد. همان طور که پیش تر گفتم در موسیقی نباید به فکر درآمد‌زایی بود بلکه باید برایش هزینه کرد تا شاهد اعتلای فرهنگ در جامعه باشیم.
اما طبیعتا اسپانسری که می خواهد برای موسیقی هزینه کند، به برگشت سرمایه خود نیز می اندیشد...
بله و به همین دلیل اسپانسرها به سمت موسیقی پاپ می‌روند چون بازگشت سرمایه دارد، درحالی که بازگشت سرمایه در موسیقی کلاسیک کمتر اتفاق می افتد. البته در همه جای دنیا، مردم سلیقه های مختلفی نسبت به موسیقی دارند. برخی موسیقی پاپ را دوست دارند و برخی به دیگر ژانرها علاقه مندند.
سایر اخبار این روزنامه
همدلی گمانه‌زنی‎ها در باره نامزدهای نشستن بر صندلی شهرداری تهران را بررسی کرد شوق بهشت وقتی جشنواره بین المللی فیلم فجر تحت تاثیر یک نام بزرگ قرار می‌گیرد سایه سنگین یک سنگ! آهنگساز و رهبر ارکستر موسیقی از دغدغه هایش در هشتاد و یکمین سال زندگی می‌گوید: هنوز ذوق آموختن دارم فقط در فروردین امسال 216 میلیارد و 684 میلیون و 790 هزار تومان از سوی خزانه داری به 17 موسسه فرهنگی اختصاص پیدا کرد بازداشت مرتضوی در سواحل مازندران قاضی در کوزه افتاد بعدازظهر شنبه در ریاض چه خبر بود کودتای اسباب‌بازی در دیدار فرماندهان نیروی زمینی ارتش مطرح شد؛ تجلیل فرمانده معظم کل قوا از مواضع وحدت‌آفرین فرمانده ارتش آسیب‌شناسی اصلاحات و اصلاح‌طلبان، برنامه‌های این جریان برای انتخابات 1400 و روند تاثیرات آن در جامعه در گفت‌وگو با «سعید شریعتی» علی تقوی دموکراسی مدرسه‌ای روایت تورج فتحی از نقش سوء مدیریت در تامین منابع آب باران آمد اما آب را به سدها نرساندند در دیدار فرماندهان نیروی زمینی ارتش مطرح شد؛ تجلیل فرمانده معظم کل قوا از مواضع وحدت‌آفرین فرمانده ارتش روایت تورج فتحی از نقش سوء مدیریت در تامین منابع آب باران آمد اما آب را به سدها نرساندند روایت تورج فتحی از نقش سوء مدیریت در تامین منابع آب باران آمد اما آب را به سدها نرساندند