فرصت ازدست رفته

... موکد از سرمایه‌گذاران خارجی می‌خواست به ایران بیایند‌ اما این بار تهران حتی نمایندگانی در سطح معاون وزیر امور خارجه نیز به این نشست نفرستاد.حال در شرایطی که ایران از لحاظ اقتصادی دچار چالش‌های فراوانی است و برای برون‌رفت از اوضاع نامطلوب اقتصادی نیازمند سرمایه‌گذاری خارجی است، پای این پرسش‌ها به میان می‌آید که‌ باز ماندن از حضور در داووس چه توجیهی دارد؟ آیا عدم حضور ایران به معنی نادیده گرفتن و از دست دادن فرصت‌ها و تحمیل تهدیدها برای دیپلماسی عمومی نیست؟ آیا ایران نمی‌داند که باید از رهگذر این نشست‌ها چاره‌ای برای حل مشکلات موجود در منطقه بیابد؟ مسوولیت خسران و زیان این گونه رفتار‌ها با چه کسی است و چه کسانی باید پاسخگو باشند؟
اگر‌چه پاسخ و توجیه مناسبی برای رفتارهای ایران در تصمیمی که برای عدم حضور در داووس گرفته وجود ندارد‌ اما به نظر می‌رسد در تغافل عامدانه مسوولان برخی از اشتباهات استراتژیک در حال تکرار و همچنین برخی از فرصت‌ها در حال از دست رفتن است. واقعیت آن است که ایران می‌توانست با حضور در داووس، حاشیه این نشست را به مکانی برای حل مسایل و مشکلات اقتصادی خود و همچنین به فرصتی برای حل مشکلات دیپلماسی خود با جهان به ویژه منطقه بدل کند اما با فرصت‌سوزی و غیبت خود ترجیح داد حاشیه این نشست سکویی برای حمله کشورهای حاشیه خلیج‌فارس به ایران و دستاویزی برای تکرار و تداوم مواضع ضد‌برجامی ترامپ و نتانیاهو شود. به واقع غیبت ایران در داووس موجب شد بار دیگر نظم ضد‌ایرانی محافل عرب و سیاست‌های خصمانه نتانیاهو همانند کنفرانس مونیخ تکرار شود. در واقع سیاست‌های ضد‌ایرانی یعنی اینکه ایران رفتاری فرقه‌گرایانه و رفتاری بدخیم در منطقه دارد و اینکه پیوسته در‌صدد بر هم زدن نظم ژئوپلیتیک منطقه است و سرانجام اینکه ایران برقراری تئوری آشوب در منطقه را به جای حل مشکلات اقتصادی مردم خود ترجیح می‌دهد، با غیبت در داووس جایی برای خو‌دنمایی دوباره پیدا کرد در حالی که اندکی عقلانیت و تدبیر و اراده جهت حضور می‌توانست از تکرار آن سناریو‌ها جلوگیری و تهدیدها را به فرصت بدل و از انزوای خود‌خواسته جلوگیری کند.با همه نادرستی و اشتباهاتی که پشت رفتار‌های تصمیم‌گیرندگان برای غیبت در داووس وجود دارد یک پیام بیشتر از پیام‌های دیگر طنین و انعکاس دارد و آن، این است که ایران این فرصت طلایی را در پیوستن به روندهای جدی همگرایانه آن هم با توجه به ضروریات حیات اقتصادی خود از دست داده است. واقعیت آنکه رستاخیز اقتصادی و همچنین تحقق شعارها و آرمان‌های اقتصادی و دیپلماسی عمومی آن هم برای کشوری که قصد رقابت با کشور‌های نوظهور اقتصادی از جمله بریکس را دارد فقط با ایده همکاری‌های چند‌جانبه‌گرا امکان‌پذیر است و طی طریق انفرادی چیزی جز ورود به عرصه رویا‌ها و فاصله‌گیری از واقعیات نیست.
*مدرس علوم سیاسی و روابط بین‌الملل
S.Harsani.k@gmail.com