آواز خیابان درگوش تهران خاکستری

شیدا ملکی- موسیقی خیابانی صدای زنی است که آواز نمی‌خواند اما نفس‌اش در سازدهنی پیچیده و گوش رهگذران هر روز این شهر پرهیاهو را از صدای بوق و درگیری‌های روزمره خالی‌ و پر می‌کند از لذت هنری که در شهر جاری است.
آواز مرد جوان همراه بخار رقیقی از دهانش خارج می‌شود و سیم‌های گیتار در سرمای زمستان بین انگشت‌های یخ‌زده او جابه‌جا می‌شوند، پیراهن زرشکی و کلاه بافتنی سبزرنگ ساده‌ای بر تن دارد و عابران از مرد کت و شلوار‌پوش و کراوات‌زده تا پسربچه زباله‌گرد مسخ در آواز او شده‌اند. زندگی در سرمای بی‌رمق زمستان با آوازهایی که در گوشه و کنار شهر به گوش می‌رسد رنگ تازه‌ای به خود می‌گیرد.
خیابان ولیعصر، از میدان راه‌آهن تا تجریش کنسرت بزرگی برپاست که در هر منطقه‌اش ساز خاص و خواننده‌ای با پوشش همان منطقه را می‌توان دید. آکاردئون‌نوازی که در میدان راه‌آهن آهنگ‌های دهه 30 را می‌نوازد، عینکی سیاه بر چشم دارد و بینایی و نابینایی‌اش قابل حدس زدن نیست. آوازش احوال عابران را خوش می‌کند و حاصل این حال خوش اسکناس‌ها و سکه‌هایی است که در جعبه مقوایی‌اش می‌اندازند.
حسابداری که آواز می‌خواند


چهار‌راه ولیعصر، حوالی تئاتر شهر اما موسیقی خیابانی به گونه‌ای دیگر خودنمایی می‌کند. دختران و پسران جوانی که به بیان خود معاش، هنر و عشق به زندگی را در هم گره زده‌اند در گروه‌های سه یا چهار نفره نشسته و حس حضور در فستیوال موسیقی را برای شهروندان تصویر می‌کنند. اسکناس‌های خرد و درشتی که جمع می‌کنند آخر شب شاید به زحمت به 100هزار تومان برسد و تقسیم شدن این پول بین همه اعضای گروه رقم چشمگیری را در جیب‌شان باقی نمی‌گذارد.
عضو اصلی گروه است و دوستانش می‌گویند اگر او نباشد اجرای موسیقی هم برایشان دشوار می‌شود. آهنگ‌های قدیمی را که می‌خواند شعف و نشاط بیشتری را در صدایش می‌توان حس کرد‌ هر چند 26 سال بیشتر ندارد. فارغ‌التحصیل هنرستان موسیقی تهران است و به دلیل مشکلات مالی ترجیح داده حسابداری بخواند تا شغل و درآمد داشته باشد. چند سالی هم هست که بعد از پایان ساعت کاری‌اش به چهارراه ولیعصر می‌آید، گیتار می‌زند و آواز می‌خواند.
موسیقی را شریان اصلی زندگی می‌داند و معتقد است روزی که آواز نخواند، نفسی برای زندگی هم ندارد.
سنتوری که تصاویر تهران را می‌نوازد
گذر از چهار‌راه ولیعصر و رسیدن به میدان آن بعد از شنیدن دومین پرده از موسیقی این خیابان محصور‌شده در چنارهای کوتاه و بلند لذتی دارد که با نشستن کنار گروه دختران و پسران جوانی که موسیقی را به خیابان آورده‌اند قابل لمس و شنیدنی است. دختر جوانی که می‌گوید20 سال دارد، کنار پیاده‌رو نشسته و سنتور می‌زند. نامش ساراست و دانشجوی عکاسی دانشگاه آزاد.
لباس ساده‌ای بر تن دارد و درباره برخورد عابران با نحوه ارائه هنرش می‌گوید: «چند بار خانم‌های میانسال روبه‌رویم ایستادن و گفتن به نظر نمیاد فقیر باشی چرا اینجا میشینی و این کار رو می‌کنی. اونها متوجه نیستن که برای ساز زدن، فقیر بودن دلیل مناسبی نیست. من از این کار لذت می‌برم و اتفاقا پول خوبی هم جمع می‌کنم. دلیلی هم نداره از کارم خجالت بکشم. چند بار استاد‌هام منو اینجا دیدن و حتی تشویقم کردن. البته بعضی‌هاشون از کارم شاکی بودن و گفتن تو عکاسی میخونی و نباید اینجا بشینی سنتور بزنی... به هر حال من از کاری که می‌کنم لذت می‌برم و تلاش می‌کنم هر روز بهتر از قبل‌ ساز بزنم. یه وقت‌هایی هم می‌خونم اما چون چند بار به خاطر آواز خوندن مشکل برام پیش اومده دیگه نمی‌خونم...»
- گفتی چند بار خوندی و برخورد خوبی نشده، یعنی مردم ناراحت شدن؟
نه. مردم کلی هم جمع شدن اطرافم و پول بیشتری هم جمع کردم. نمی‌دونم از کجا مامورهای شهرداری پیدا شدن و گفتن حق نداری آواز بخونی و سنتور رو هم می‌خواستن ببرن. همین شد که دیگه آواز هم نخوندم. یعنی ترجیح می‌دم فقط سنتور بزنم و بی‌حاشیه باشم.
صدای سنتور سارا تا چند ساعت بعد از پایان کنسرت از دل چنارهای خیابان ولیعصر در گوشم می‌پیچد تا رسیدن به بام تهران که جایش را به صدای پسری که با هیجان رپ می‌خواند، داد. صدای او که کلاه مشکی لبه‌دارش را روی صورت کشیده همراه با دوستش که گیتار می‌زد و پسری دیگر که سویی‌شرت سرمه‌ای بلندی برتن داشت در هم پیچیده و از گوش می‌گذشت.
کنسرت بدون بلیت در بام تهران
این بار هرچه می‌شنوید اعتراض است؛ اعتراض به فقر و موقعیت اجتماعی و اعتراض به دوستی‌هایی که نمی‌دانند پایانش تلخ است یا شیرین. اعتراض به مشکلات مادران و صدای بلند ناظم مدرسه. سرمای هوا گیتار نواختن را برای پسر جوان سخت کرده، سر انگشت‌هایش با سیم گیتار بریده است و قطره‌های کوچک خون با کمی دقت جلب توجه می‌کند. رپر گروه سیگار از دستش نمی‌افتد و در حالی که تلاش می‌کند چهره‌اش را از دوربین گوشی‌های موبایل مخفی کند با همه احساس درونی‌اش می‌خواند.
خانم جوانی که از تماشای اجرای رپرهای بام تهران لذت می‌برد می‌گوید: «اینها واقعا هنرمندن‌، صداشون به جایی نمی‌رسه ولی هم از درد و مشکلات جامعه میگن هم اینکه با هنرشون واقعا حس خوبی به همه منتقل می‌کنن. چند بار دیدم که پلیس باهاشون برخورد کرد و اجازه نداد بخونن و ساز بزنن ولی اینها به کارشون ادامه دادن.»
موسیقی از خیابان جوانه می‌زند
صدای سازدهنی و گیتار روی فریاد بلند صنعت بیهوده این شهر سوار شده است و همه تلاش خود را می‌کند تا از درون آسفالت سیاه پیاده‌روهای خیابان کریمخان جوانه بزند و شهر را سبز کند. جنسیت در حضور هنر خیابانی معنا ندارد و این موسیقی است که برای خیابان زندگی می‌کند. پاتوق گروه‌های موسیقی خیابانی اغلب نزدیک دیگر پاتوق‌های فرهنگی شهر مثل کافه‌ها و کتابفروشی‌های معروف است.
دختران و پسران جوان بیش از دیگران از رقص نت‌هایی تازه زیر ستاره‌های شهر لذت می‌برند و این موضوع خود نشان‌دهنده روحی تازه در روزمرگی خاکستری این شهر است؛ روحی که پدرام گیتاریست روبه‌روی کتابفروشی خیابان کریمخان معتقد است‌ اگر نباشد زندگی در این شهر دیگر معنی ندارد. او نزدیک به 30 سال دارد و از کودکی با موسیقی بزرگ شده است.
- برخورد مردم در مقابل کاری که انجام می‌دهید چگونه است؟
- پیش از این رفتار خیلی خوبی با ما نمی‌شد. خیلی وقت‌ها حتی هم‌سن و سال‌های خودمون هم با این کارمون مشکل داشتن و مسخره می‌کردن. بارها شده بود مامورهای نیروی انتظامی و شهرداری خواستن با ما برخورد کنن و حتی تا کلانتری هم رفتیم. اما در نهایت روز به روز اوضاع بهتر شد. الان حتی مامور نیروی انتظامی هم اجرا رو تماشا می‌کنه و حتی پول می‌ده. به نظر من این یعنی موسیقی آروم‌آروم جای خودشو توی شهر باز کرد.
- فکر نمیکنی اگر آشنا و فامیل در حال ساز زدن و آواز خوندن شما را ببینن چه قضاوتی می‌کنن؟
سیگارش را زیر پا له می‌کند و در حالی که یکی از دوستانش را با دست صدا می‌کند که نزدیک‌تر بیاید، به آرامی می‌خندد، یک تکه شکلات تعارف می‌کند و می‌گوید: برای من هیچ فرقی نمی‌کنه دیگران چه جوری قضاوتم کنن. مهم اینه که خودم می‌دونم هیچ اشتباهی انجام ندادم. فکر می‌کنم این موضوع هم خیلی بی‌معنی باشه که به خاطر یک کار هنری به من بگن گدایی می‌کنی. اگر هم بگن خب به خودشون ربط داره. الان فکر می‌کنم به نظرم حتی اگه گدایی هم باشه خب حتما این حق منه. من لحظه‌هایی رو‌ گدایی می‌کنم که آدما با شنیدن صدای گیتار، سازدهنی و آواز خوندن به خودشون بیان.
هوا برخلاف زمستان سال‌های قبل خیلی سرد نیست اما اورکت سبز و شال گردن قرمز، موهای فر و فریم عینک گرد، فقط فصل جغرافیایی این شهر را نشان نمی‌دهد. پوشش و لباس‌های ساده‌ای از این دست بخشی از فرهنگ امروز جوانانی است که هنر را برای هنر دوست می‌دارند و گاه قوت زندگی‌شان نیز از همین راه تامین می‌شود.
ریشه‌های موسیقی خیابانی
اما صدای ساز و آواز خیابان در کدام صفحه از تاریخ اجتماعی ایران و جهان ریشه دارد؟ آیا این روند اجتماعی محدود به اروپا و آمریکای لاتین بوده یا در ایران نیز می‌توان گذشته‌ای برای آن یافت؟ سهیل توانا، جامعه‌شناس موسیقی درباره این موضوع به «جهان صنعت» می‌گوید: موسیقی خیابانی ریشه‌ای باستانی دارد و همیشه در طول تاریخ وجود داشته است. این موضوع را می‌توان از شعرخوانی یونان باستان تا امروز دنبال کرد. افزون بر آن انواعی از موسیقی پهلوان‌ها و دوره‌گردها نیز در این دایره قرار دارد‌ اما اتفاقی که به تازگی با آن روبه‌رو هستیم تغییر تیپ اجتماعی افرادی است که به سراغ موسیقی خیابانی می‌روند.
به اعتقاد او، این تغییر موسیقی خیابانی نه‌تنها در تیپ اجتماعی بلکه در شکل سازها نیز مشهود است. تیپ اجتماعی گروه‌های موسیقی خیابانی در گذشته شبیه متکدیان بود و حس همدردی ایجاد می‌کرد و افرادی که فقیرتر به نظر می‌رسیدند برای جامعه حساسیت بیشتری ایجاد می‌کردند. امروز اما سازها حرفه‌ای‌تر و طبقه اجتماعی افرادی که به موسیقی خیابانی می‌پردازند تغییر کرده است. ظاهرشان به گونه‌ای است که گویی این قشر به طبقه متوسط تعلق دارد.
این جامعه‌شناس درباره نقش موسیقی در فضای شهری تاکید می‌کند: آنچه می‌بینیم یک اتفاق عجیب در هنر نیست ولی تغییر و تحولات جدی در آن رخ داده است. این نوع موسیقی از باب شهری باید مورد بررسی قرار گیرد. کارکردی که موسیقی در فضای شهر بازی می‌کند بسیار مهم و امری جالب توجه است.
موسیقی خیابانی فضای شهر را زنده می‌کند
به گفته توانا از آنجا که موسیقی، فضای شهری را از محل تولید و عبور و مرور خارج و تبدیل به محلی برای اقامت می‌کند اهمیتی قابل تامل دارد. موسیقی خیابانی مکانی برای شهروندان ایجاد می‌کند و شهر را از فضای بی‌مکان خارج می‌کند. همین روند موجب می‌شود زمانی که گروه‌های موسیقی یک روز نباشند شهروندان احساس خلا کنند. موسیقی خیابانی شهر را معنی‌دار و به لحاظ اجتماعی فضایی برای زندگی ایجاد می‌کند. به عبارت‌ دیگر نقطه گریز در شهر ایجاد می‌شود و هنرمند با مخاطب رابطه برقرار می‌کند.
او در ادامه با اشاره به رنگ سیاسی و نقش‌آفرینی موسیقی خیابانی در تحولات سیاسی و اجتماعی آمریکای جنوبی و اروپا و مقایسه آن با ایران معتقد است: در ایران موسیقی خیابانی یک امر خاص است. فراموش نکنید در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که هر موضوعی می‌تواند به عنوان یک مقاومت و تغییر شناخته شود. این در حالی است که امروز در غرب موسیقی شاید کمتر خوانش سیاسی داشته باشد.
به اعتقاد توانا در ایران مساله صرفا موسیقی نیست. مساله اساسی، خیابان به عنوان یک فضای عمومی است که غیر از خواسته‌های فضای شهری و دولت و حاکمیت به عنوان فضایی با قابلیت‌های تغییر و تحولات اجتماعی نقش‌آفرینی می‌کند. علاوه بر موسیقی و دیگر هنر‌های خیابانی، پویایی خیابان را درباره دستفروشی، تظاهرات خود‌جوش و دیگر خواست‌های اجتماعی نیز می‌شود مورد بررسی قرار داد.
طرفداران خصوصی‌سازی فضای شهر، موسیقی خیابانی را برنمی‌تابند
این جامعه‌شناس با اشاره به تغییراتی که «زندگی خیابان» در شهر ایجاد خواهد کرد، تاکید می‌کند: این روند تضاد عمیقی بین طرفداران خصوصی‌سازی فضاهای عمومی شهری ایجاد می‌کند. گروهی که موافق روند بهره‌وری خصوصی از فضای شهری هستند اصرار دارند این فضا را که متعلق به عموم جامعه است به گونه‌ای تصرف کنند. نمونه رفتار‌های اینچنینی را در برخورد شهرداری‌ها با دستفروشان به شکلی ملموس می‌توان مشاهده کرد.
او با تاکید بر اینکه‌ شهرداری خود را مالک خیابان می‌داند و شاهد آنیم که از شهروندانی که قصد دستفروشی دارند اجاره خیابان را که فضایی عمومی است دریافت می‌کند. از همین رو است که ساماندهی موسیقی خیابانی به معنی از دست دادن خاصیت اصلی و هویت این نوع از موسیقی است. اصل موسیقی خیابانی بر این اساس است که محل اجرای موسیقی را همان نقطه‌ای که فرد خود تشخیص داد انتخاب کند. نباید فراموش کرد یک فضای ثابت را همیشه می‌شود مشاهده کرد، این در حالی است که در فضای شهری هر نقطه‌ای می‌تواند تغییر کند.
این جامعه‌شناس موسیقی معتقد است در ایران نگاه به بیشتر مسایل سیاسی است و نکته خاص که با اندیشه‌های چپ و جامعه چپگرایانه همسو است این است که فرهنگی شکل گرفت که در مقابل آن مقاومت می‌کرد. در ایران امروز چنین مقاومتی را نمی‌بینیم ولی هر چه رفتارهای اجتماعی پیش‌زمینه فرهنگی محکم‌تری داشته باشد در نهایت بهبود وضعیت سلامت اجتماعی را در پی خواهد داشت.
درآمد را نمی‌توان از هنر منفک کرد
توانا در ادامه تصریح کرد: گاهی به شکل ناخواسته توجه به درآمد اقتصادی نیز وجود دارد. در موسیقی خیابانی نوعی از رابطه اقتصادی مشهود است که اجتناب‌ناپذیر و بخشی از موسیقی چه در خیابان و چه در فضای هنرمندانه است. این رابطه اقتصادی مبتنی بر هدیه دادن خدمات و نوید‌بخش شکل خاصی از اقتصاد است. افراد با این پشتوانه فکری به صرف پول داشتن زندگی نمی‌کنند. هنر خیابان از فضای سرمایه‌داری خارج و وارد فضایی می‌شود که بر اساس آن همه اقشار جامعه این امکان را دارند که از آن بهره‌مند شوند. این ایده حتی اگر منجر به کسب درآمد هم شود، معنی هنر را تغییر نخواهد داد.
او درباره دلیل اصلی مخالفت خانواده‌ها با موسیقی خیابانی تاکید بر فضای خاص این نوع از موسیقی در برداشت‌های اجتماعی دارد. به اعتقاد توانا نوعی از مخالفت در خانواده‌ها وجود دارد که پرداختن به موسیقی را تابو می‌داند و این تفکر از خانواده‌های سنتی بیرون می‌آید. اما نکته اساسی برای موسیقی خیابانی و ارزش تحلیلی مساله این است که یک خانواده به لحاظ حیثیت یا به بیانی دیگر آبرویی که در عوام مطرح است با موسیقی خیابانی به مشکل بر‌می‌خورد.
ساده‌تر بگویم موسیقی خیابانی به معنی گروهی از افراد است که در خیابان روی زمین می‌نشینند، پول می‌گیرند و مرزهای چشم و هم‌چشمی زندگی روزمره را کنار می‌گذارند. خانواده در پذیرش این موضوع با چالش‌هایی مواجه است و بر اساس تصورات خود خانواده در این مساله دچار مشکل می‌شود و بارها در نسل‌های مختلف نیز تکرار شده است.
این جامعه‌شناس با تاکید بر اینکه هنرمند نیز نیازمند به درآمد و هزینه است ادامه داد: مرز خواست‌های مالی و دور شدن از اصالت هنر مدت‌هاست از بین رفته و برای اجرای هنر اعتراضی نیز باید هزینه شود. از همین رو است که هنرمندان یا باید به منابع مالی نهاد و ارگان خاصی برای گذران زندگی متصل باشند یا به شیوه‌های دیگر منابع مالی خود را برای بقا تامین کنند. این روش حتی در گروه‌های موسیقی بزرگ جهان نیز قابل مشاهده است. توانا در ادامه افزود: پینک فلوید به عنوان یک گروه موسیقی بین‌المللی راک اعتراضی برای کسب درآمد بلیت کنسرت خود را می‌فروشد‌ اما به موسیقی اعتراضی هم ادامه می‌دهد و درآمد هم کسب می‌کند. نکته مهم این است که اگر موسیقی خیابانی از بخش اعظمی که نتوانستند از کشور خارج شوند یا در ایران در کنسرت‌ها شرکت کنند، تبدیل شود به حوزه‌ای که اصل ماجرا موسیقی خیابانی است.
نوایی تازه برای سنتور
ساعت نزدیک 10 صبح است و رهگذران از کنار دختر جوان با موهای بافته بلند و سیاهی که از شال سرخش بیرون آمده است می‌گذرند. درگاه ورود و خروج مترو را تبدیل به استیج یگانه‌ای برای خود کرده و استادانه مضراب را روی سیم‌های سنتور به حرکت در‌می‌آورد. آنچه می‌نوازد روی هیچ صفحه‌ای ضبط نشده است و گویا اولین بار است که به گوش می‌رسد. آواز نمی‌خواند اما صدای گیتارش برای غرق شدن در زمستانی که بیشتر بوی بهار می‌دهد کافی است. ساز را در کیف گذاشت، لباسش را مرتب کرد و با چشمان سیاهش که برق شور هنر را در آن می‌شد دید گفت: «یک ساعت ایستادی اینجا، کار مهمی داری یا منتظر کسی هستی؟»
- خیلی خوب سنتور می‌زنی، کجا یاد گرفتی؟
- خودم یاد گرفتم. استاد نداشتم. البته یکی از هم‌دانشگاهیام بهم اصول اولیه رو یاد داد.
بهار 20 سال دارد و پدرش با نوازندگی او مخالف است. خانه‌اش حوالی شهرری است اما برای دور بودن از چشم خانواده ساعت‌هایی که در دانشگاه حضور ندارد، روی پله مترو می‌نشیند و ساز می‌زند. سنتور هم امانت یکی از همکلاسی‌هایش در دانشگاه است. صدایی که تا واگن‌های زیر زمین مترو می‌پیچد از ساز امانتی بیرون می‌آید که دختری هنرمند در خیابان آن را کوک می‌کند.
sheidamaleki.journalist@gmail.com