روزنامه وطن امروز
1396/11/03
جام تشهد گرفتهایم
امیرعلی شریفی*: عصر یکشنبه بود که توفیق – استثنائاً - رفیق ما شد و برای تجلیل و تبریکی خدمت شاعر گرانقدری رسیدیم. اصل داستان اما این بود که در تقویم نوشته بود زادروز حکیم ابوالقاسم فردوسی و از قضا سالروز تولد «علیرضا قزوه» هم بود. چند تن از بزرگواران اهل ادب و فرهنگ هم بانی این تجلیل و تبریک شده بودند. جناب حجتالاسلام پژمانفر، محسن مؤمنی شریف، ناصر فیض، محمدمهدی سیار و... بزرگانی بودند که به کوشش حسین قرایی، برای حضور در این جمع گرد هم آمده بودند. من هم توفیق همراهی و حضور در جمع ایشان را داشتم و از اینجا به بعد را از زاویه دید دوربینم روایت میکنم. به دفتر علیرضا قزوه در حوزه هنری رسیدیم. چند قاب اول، سرشار از لبخند و صمیمیت و احوالپرسی میهمانان و شاعر گرانقدر ما شد. قابهای بعدی اما حکایت پرترههایی از چهره علیرضا قزوه در آغاز 45سالگیاش شد. فریادهای اعتراض او در شعر و شاعرانگیهایش را شنیده بودم و خستگی چشمانش در این قابها برایم عجیب نبود، اگر چه غمانگیز بود. محفل ما با بحثهای سیاسی – آن هم با همراهی نکات دقیق حاج آقای پژمانفر و چاشنی کلام طنزآمیز ناصر فیض- ادامه داشت تا اینکه به تدریج صحبت از ادبیات به میان آمد. دوربینم مشغول ثبت قابهایی از گفتوگوی صمیمانه و شیرین حاضران شده بود. صحبت از ادبیات که شد پای نقل خاطرات بزرگان سفرکرده شعر روزگار ما به محفل باز شد. حالا خودم اگر عکسهایم از این محفل را دوباره ببینم، یاد حسین منزوی، بیژن نجدی و قیصر امینپور برایم زنده میشود. سرش را نمیدانم اما گمان نمیکنم در این سالها، در جلسهای با اهالی ادب بوده باشم اما یادی از حسین منزوی به میان نیامده باشد! به غروب یکشنبه رسیده بودیم. بحث حاضران به صحبت درباره خود قزوه سوق داده میشد. محمدمهدی سیار که او هم مثل قزوه اهل اعتراض از بام خانه بیت و مصرع است به نکات دقیق و صحیحی اشاره میکرد که نشان از احاطهاش بر حیطه ادب امروز فارسی داشت. محسن مؤمنیشریف که تجربه سالها همکاری با قزوه را نیز دارد، تمجیدهایی صادقانه و دور از مبالغههای مرسوم بر زبان آورد که صراحت و صداقتش از ورای حرفهایش آشکار میشد. هدایتگری بحث به اصل ماجرا از سوی قرایی و کلام شیرین فیض - به عنوان همکار و همسایه قزوه در حوزه هنری- نیز تلاقی شیرینی بود. من اما حسرت میخوردم که کاش میشد تمام این سادگی و صمیمیت را با عکس روایت کرد. میدانستم و میدانم که نشدنی نیست. همین حوزه هنری، روزگاری گذر مردی را در خود دیده که صمیمیت فاتحانه جبههها را عیناً روایت کرده است. کاش امروز بود و به ما روایت صحیح حال و هوای امروزمان را میآموخت. نکته دیگری که توجهم را جلب کرد تداوم یاد هند در ذهن و کلام قزوه بود. جایی که حرف چند غزل برگزیده منزوی به میان آمد، قزوه از اجرای یکی از آن غزلها توسط فردی در هند صحبت کرد. این نکته، مشخص میکند که کسی مثل او، تا کجا با دل و جان پای کارش میآید و شاید هم همین دلیلی بر این باشد که قزوه هر جا کاری کرده در آن کار از بهترینهاست. مثلاً در حیطه ادبیات، چه آنجا که خودش شعر میگوید، چه آنجا که گزیدهای از شعر دیگران را گردآوری میکند و چه آنجا که به نگارش و انتشار رمان روی میآورد تمجید بزرگان را برمیانگیزد. تا پایان این محفل، از دریچه دوربین، سعی در روایت حال خوش جاری در جلسه را داشتم، تا جایی که با اصرار بزرگان حاضر، بنا شد قزوه شعرخوانی کند. مثل همه زندگیام، پای شعر که رسید، باقی دنیا - از جمله دوربینم- را کنار گذاشتم و گرم شنیدن شعرخوانی قزوه شدم. شعری روان و زیبا که آرزو میکردم اقلاً بیت آخرش را من سروده بودم و به داشتن چنین بیتی افتخار میکردم.قبل از سلام، جام تشهد گرفتهایم
ما کشتگان مسلخ عشقیم، والسلام
*دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات پایداری دانشگاه تهران
سایر اخبار این روزنامه
بازگشت به نقطه صفر
رقابت بر سر «عیار دشمنی با ایران»
نیاز به احضار روح «جان لاک»!
قرائت نام 100 مدیر دوتابعیتی در کمیسیون امنیت ملی
2500 ساعت برنامه یکطرفه در اختیار دولتمردان
سیف: دلار نخرید ارزان میشود
عیدی بچه زرنگها!
عفرین در محاصره ارتش ترکیه
جام تشهد گرفتهایم
اواکاوی لتهاب بازار خودرو
عمرها شد عرقآلود تلاش سخنم به نسیم نفس سوختهام یاد کنید