روزنامه جهان صنعت
1396/04/12
ناگفتههای واعظیآشتیانی از قدرت گرفتن احمدینژاد؛
امیررضا واعظیآشتیانی از جمله افرادی است که بهواسطه آشنایی و رفاقتش با رییس دولتهای نهم و دهم، ناگفتههای زیادی در مورد ورود احمدینژاد به حوزه قدرت دارد. او میگوید احمدینژاد یک ماه قبل از انتخابات ریاستجمهوری با اعتماد به نفس بالا از پیروزی خود سخن میگفته است.آشتیانی خود را نخستین فردی میداند که شهرداری احمدینژاد را بر سر زبانها انداخته و در مورد آن لابی کرده است. این عضو حزب موتلفه در این رابطه خاطرهای را بازگو میکند و میگوید: به دوستان گفتم اگر انشاءالله به امید خدا در شورای شهر انتخاب شدیم، من یک شهردار خوب سراغ دارم. پرسیدند کی؟ گفتم به نظرم احمدینژاد برای شهردارشدن خوب است. بخشی از گفتوگوی مفصل سایت انتخاب با امیررضا واعظیآشتیانی، عضو شورای شهر دوم را میخوانید.
فکر میکنم بهتر است برای گفتوگو به سالها پیش بازگردیم؛ به زمانی که آبادگران متولد شد؛ رخدادی که شما هم در بطن آن بودید. ناطقنوری آن زمان در راس شورای هماهنگی نیروهای انقلاب بود و احمدینژاد هم همکاری داشت.
در واقع تنظیم لیست و گفتمان را احمدینژاد برعهده گرفت. او مسوولیت انتخاب افراد را داشت که توسط گروههای مختلف معرفی میشدند و ایشان حمایت میکرد. فکر میکنم بیش از 100 نفر بودند که در هر مرحله تعدادی کم میشد و در نهایت به 15 نفر رسید. در این قضیه احمدینژاد و زریبافان در این سازماندهی و انتخاب افراد خیلی نقش اساسی داشتند.
ناطق نوری در لیست تهران چه نقشی داشت؟
حالا اینکه پسپرده چه حرفها و صحبتهایی میشد موضوعی جدا بود. خودم باور نمیکردم که اصلا انتخاب شویم. اگر اشتباه نکنم 9 اسفند 81 بود. دو بار به دوستان گفتم که من نمیآیم. حتی به دو، سه جلسهشان هم نرفتم ولی در نهایت به این جمعبندی رسیدم که حضور پیدا کنم. حالا اینکه چرا ما انتخاب شدیم و چرا در آن مقطع نسبت به دورههای قبل مشارکت کمتر بود، طبیعی بود که به عملکرد دولت و شورای شهر وقت برمیگشت یعنی مردم نسبت به این عملکرد ناامیدی و ناراحتی داشتند و همین باعث شده بود که بخشی از مردم مشارکت در این انتخابات را کمرنگتر ببینند. ولی نه من بلکه خیلی از دوستان اعتقاد داشتیم در نهایت اگر از لیست ما کسی رای بیاورد، شاید بین دو، سه نفر باشد. این درواقع حالت خوشبینانه بود. یادم نمیرود روز قبل از انتخابات، چند نفری از دوستان بودیم که احمدینژاد را دیدیم. احمدینژاد با قاطعیت گفت همه شما رای میآورید!
احمدینژاد را از قبل میشناختید؟
دورادور بله ولی از نزدیک با او کار نکرده بودیم. در حد سلام و علیک کفایت میکرد چون آن موقع در شورای نگهبان هم فعالیت میکرد. البته نه به آن معنا که عضو شورای نگهبان باشد اما تعاملاتی بود و کارها و فعالیتهایی را به طور مختصر انجام میداد. احمدینژاد در همین مقطع که بحث شد و ایشان گفتند که شما رای میآورید، برای ما خیلی عجیب بود. همیشه در این فکر بودم که ایشان به چه استنادی در این فضایی که آنقدر پیچیده است و حتی کاندیداهای مقابل شهردارشان را هم جلوتر معرفی کرده بودند که فلانی است، آنقدر مطمئن است؟ در حالی که طرف مقابل خیلی هم پرزور و با چهرههای سرشناسشان در قضیه ورود کرده بود. ولی جالب این بود که روز انتخابات هم باز احمدینژاد را دیدم و گفتم اوضاع چطور است؟ گفت تمام است، شماها برندهاید! درحالی که ساعت حدود 10 صبح و تازه رایگیری شروع شده بود. خیلی برایم عجیب بود و اصلا فکرش را نمیکردم که در نهایت اعلام شد از 15 نفر، 14 نفر رای آوردهاند. حتی نفر پانزدهم هم میتوانست رای بیاورد ولی بداخلاقیای پیش آمد که منجر شد نفر پانزدهم ما رای نیاورد. بنابراین این نکته خیلی برایم حائز اهمیت بود که ایشان از قبل آنقدر با قدرت میگفت شماها پیروز انتخابات هستید.
چطور شد که به احمدینژاد برای شهرداری تهران رسیدید؟
نکتهای را به شما بگویم که جزو خاطراتم است و هیچوقت یادم نمیرود. وقتی انتخابات برگزار شد، بامداد شنبه که شاید حدود ساعت 3 صبح بود، در ستاد عملیاتی آبادگران در خیابان فاطمی بودیم. یکی از دوستان گفت برای بازدید به یکی از مراکزی که شمارش رای انجام میدهند، برویم. پرسیدم کجا؟ گفتند شهرری خوب است. یادم نمیرود من راننده اتومبیل خودم بودم، دکتر ضیایی و خانم خیر به اتفاق برادرشان هم بودند. ساعت حدود 3 صبح بود که به یکی از ستادها رفتیم و از دور نگاه کردیم و دیدیم کسانی که آرا را شمارش میکنند میگویند همه آبادگران رای آوردهاند. در راه که به سمت آن ستاد میرفتیم، گفتم دوستان اگر انشاءالله به امید خدا انتخاب شدیم من یک شهردار خوب سراغ دارم. پرسیدند کی؟ گفتم به نظرم احمدینژاد برای شهردارشدن خوب است. با توجه به اینکه سابقه رفاقت دکتر ضیایی با احمدینژاد از دانشگاه علم و صنعت است به من نگاهی کرد و گفت خوب است! خانم خیر هم عکسالعمل خاصی داشت و این حرف گذشت. از ستاد مذکور بازدید کردیم و بعد از آن نماز صبح را در حرم حضرت عبدالعظیم خواندیم و به ستاد برگشتیم. این صحنه را یادم نمیرود که احمدینژاد در همان ساختمان خیابان فاطمی اتاق کوچکی داشت که رفتیم و سلام و احوالپرسی کردیم و ایشان پیروزی ما را تبریک گفت. بیمقدمه گفتم آقای دکتر دوست دارید شهردار شوید؟ نگاهی به من کرد و گفت حالا ببینیم خدا چه بخواهد. از اتاق که بیرون آمدم، زریبافان را دیدم. گفتم من چنین فکری دارم، نظر شما چیست، گفت خیلی خوب است. چند قدمی آنطرفتر فکر میکنم دکتر دانشجو و بیادی و دکتر شریعتمداری بودند که من به آنها هم پیشنهاد کردم. شریعتمداری و دانشجو از این پیشنهاد استقبال کردند. بیادی هم گفت حالا ببینیم چه میشود! و همین موضوع اینگونه مطرح شد.
مثل اینکه وزارت کشور قبول نمیکرده است.
نه، اجازه دهید فرآیند را برایتان توضیح میدهم. تا اینجا حرف شد ولی جمعبندی دوستان این بود که 14 نفری که انتخاب شده بودیم به اضافه نفر پانزدهم که رسول خادم بود با هم بنشینیم و هرکس هر آنچه در ذهن دارد را بگوید که چه کسی شهردار شود. نزدیک 70 نفر اسامی پیشنهاد شد که بعد از آن شاخص تعریف کردیم که کسی که میخواهد شهردار شود، دارای چه شاخصههایی باشد. این را حتی در تابلوی وایتبورد هم نوشتیم و بعد جلسات متعددی برگزار شد که این افراد ریزش پیدا کردند و در نهایت به چهار نفر رسیدند. بعد از آن تصمیم گرفتیم از چهار نفری که باقی ماندهاند، برنامه بخواهیم. دانشجعفری، نوریان، سعیدیکیا و احمدینژاد بودند. در آن مقطع دوربین هندیکم مُد بود و هنوز موبایلها دوربیندار نشده بود. دوربینم را آوردم از هر چهار نفر فیلم برنامه آقایان را گرفتم و هیچکس هم این فیلم را ندارد. نکته جالب اینجاست که نوریان و سعیدیکیا گزارش و برنامهشان را ارائه دادند. دانشجعفری به نفع احمدینژاد کنارهگیری میکند. تنها یک صحبت کوتاه کرد و دوستان هم از ایشان تشکر کردند. نوبت احمدینژاد شد و ایشان هم صحبتهایش را کرد و در این مرحله رایگیری شد. در این مقطع هنوز رسمیت شورا در یازدهم اردیبهشت اتفاق نیفتاده بود و این فرآیند درست از روز بعد از انتخاب شدن ما تا روز حضور و شروع به کارمان در شورای شهر ادامه داشت. ضمن اینکه ما 19 اسفند خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم و ایشان برای شهردار، شاخصههایی را تعریف کردند. اتفاقا در تصمیمگیریمان که برای انتخاب شهردار بود، نقطه نظرات حضرت آقا خیلی مهم بود. در نهایت قبل از اینکه شورا شروع به کار کند، شهردار را انتخاب کردیم. چون در اولین جلسه شورا باید شهردار معرفی میکردیم، احمدینژاد با 10 رای انتخاب شد، سه نفر هم در صحن علنی شورا رای دادند و احمدینژاد با 13 رای شهردار شد درحالی که یک رای مخالف و یک رای ممتنع هم داشت. رسول خادم رای مخالف داد و اگر اشتباه نکنم و حافظه تاریخیام یاری کند، شکیب رای ممتنع داد.
حالا با احمدینژادی مواجه هستیم که شهردار تهران است و اصولگرایان هم برای رسیدن به پاستور تلاش میکنند. تا آنجا که من میدانم احمدینژاد همچنان در شورای هماهنگی مسوولیت داشت و حتی برای انتخابات ریاستجمهوری هم از جانب شورا وظایفی برعهده او بود. شما از چه موقع متوجه شدید که احمدینژاد میخواهد نامزد ریاست جمهوری شود؟
شاید حدود سه ماه قبل از انتخابات.
آیا به شما گفته بود؟
نه، نمیگفت اما میشنیدیم که چنین قصدی دارد.
یعنی از ماجرای عکس انداختنش با لباس رفتگران حس میکردید؟
نه از آنجا هم حس نمیکردیم.
از کجا میفهمیدید؟
احمدینژاد نوع گفتمانش خیلی ساده بود یعنی به زبان مردم حرف میزد. اعتقادم این است که یکی از هنرهای او ساده کردن موضوعات است.
بالاخره چیزی دیدهاید که فهمیدهاید.
اصلا وقتی بحث ریاستجمهوری مطرح شد از آنجا ایشان گفت که شاید من هم بیایم.
در جمع گفته بود؟
نه، بین دوستان به صورت متفرق گفته بود. یکبار به من و یکبار به دیگران گفته بود که شاید بیایم.آیا جلسهای در بهشت تشکیل شده بود که اسمش را شورای هماهنگی 2 یا شورای فدایی گذاشته بودند و همه روزنامهها در یک روز این خبر را تیتر کردند و بعد هم آنها سمت قالیباف رفتند؟ یعنی هیمنه وجاهت آن شورای هماهنگی انقلاب یکباره فرو ریخت. تصور این است که روند زوال جریان اصولگرایی و شکستهای پیدرپی آن از همینجا شکل میگیرد که شعبه و شاخهای بهوجود آمد یعنی شما روند دموکراتیکی داشتید که در همین مصلا مینشستید و کارگروه تشکیل داده بودید و با هم گفتوگو میکردید که به یک نفر برسید. به نظر میرسد شکاف در جریان اصولگرایی از جایی که طیف چپ اصولگرا خصوصا رهپویان و ایثارگران و طرفداران قالیباف یکباره به راه دیگری رفتند و راه ناطق را نخواستند، شروع شد. آیا این از سرمستی قدرت شورا و مجلس بود یا اینکه اصلا تفکر دیگری داشتند؟ چه اتفاقی افتاد که شورای هماهنگی نیروهای انقلاب در سال 1384 شکست میخورد؟ این موضوع چقدر در تحولات بعدی موثر بوده است؟
البته من بخشی از این صحبتها را قبول دارم که برخی احساس سرمستی و فکر کردند که همیشه آسمان آفتابی است. فکر این را نمیکردند که یک روز ابری و بارانی هم میشود. در آن مقطع ما تشکلی تحت عنوان پیروان خط امام و رهبری را که هنوز هم هست و مسوولیتش با مرحوم عسکراولادی بود داشتیم که قاطبه آن تشکل به سمت لاریجانی رفتند. ایثارگران و اینها هم پشت قالیباف رفتند و استنادش این بود که او در آن برنامه تلویزیونی خوب درخشیده است.
ایشان را جزو این 5 نفر میآوردند! در همان قالب شورای هماهنگی...
در نظرسنجیها و آمارگیریها میگفتند که قالیباف از رتبه خوبی برخوردار است ضمن اینکه زیر بار اینکه لاریجانی را حمایت کنند هم نمیرفتند و این میتوانست جرقهای برای آن انشقاقی باشد که به آن اشاره کردید. طبیعی است که در این بازی سیاسی احمدینژاد هم برای خودش فضایی ایجاد کند و هر کسی هم جای او بود، چهبسا میتوانست از این تشتتی که ایجاد شده، بهرهبرداری کند.
برداشتم این است که احمدینژاد هم تصور میکرد دو سال کار و اعتماد مردم را در شهر تهران جلب کردهام، در مقطع خود عملکرد مناسبی داشتهام ضمن اینکه شورا در این مدت هم نسبت به من انتقاد کرده و هم برنامه داده است و دوستان شورا هم در نشستهای مختلف از عملکرد متفق شورا و شهرداری صحبت میکنند به صورتی که در جامعه ایران تسری داشته بنابراین به میدان میآیم. یادم هست که به احمدینژاد گفتم شما که میخواهید وارد انتخابات ریاستجمهوری شوید در مقطعی به نفع یکی کنارهگیری کنید. نگاهی به من کرد و گفت من رییسجمهور میشوم.
از کجا این حرف را میگفت؟!
این اعتماد به نفس است و از کجا میگفت را دیگر خدا میداند. با قاطعیت و اعتماد به نفس بالا این حرف را زد.
چه زمانی میگفت که من رییسجمهور میشوم؟
فکر میکنم یک ماه مانده به انتخابات میگفت من رییسجمهور میشوم. من هم پیش خودم گفتم بارکالله به این اعتماد به نفس! از آنجا که یکی از رازهای موفقیت آدمی، اعتماد به نفس است بنابراین وقتی شخصی تا این حد اعتماد به نفس دارد که به خودش اطمینان دارد که میتواند جذب کند، جای تحسین دارد.
نکتهای که برایم خیلی اهمیت داشت و هیچوقت یادم نمیرود این اعتماد به نفس خیلی بالا بود که گفت من رییسجمهور میشوم و من باور نمیکردم. روزی که ایشان به دور دوم رفت، یادم هست که ما به شورا آمدیم و به ایشان تبریک گفتیم.
گفت فلانی این هفته یک زور دیگر بزنیم، من رییسجمهور میشوم. گفتم انشاءالله خیر است. یادم نمیرود روز دوشنبه صبح که داشتم از خانه بیرون میآمدم ایشان به تلفن من زنگ زد. گفت الان به فرودگاه مهرآباد برو، دو نفر منتظر تو هستند، به اتفاق به شیراز بروید و برای من سخنرانی کن.
وقتی به مسجد جامع شیراز رسیدم آدمهایی که آنجا بودند، قابل شمارش نبودند. در آنجا یک سخنرانی هم برای ایشان کردم. چون لاریجانی هم رای نیاورده و به دور دوم نرسیده بود که در نهایت منجر به پیروزی احمدینژاد در انتخابات ریاستجمهوری شد.
جالب است بگویم من احمدینژاد را کجاها دیدم؟ احمدینژاد وقتی به ریاستجمهوری انتخاب شد، یک هفته بعد، مجلس سابق را تبدیل به ستاد ایجاد مقدمات کرد.
روزی که ایشان به نهاد ریاستجمهوری رفت و به اتفاق آقای خاتمی حرکت کردند که از نهاد به سمت ساختمان شهید رجایی بروند، حضور داشتم و دیگر ایشان را ندیدم تا قبل از تشکیل کابینه زریبافان زنگ زد و حال و احوال کرد و گفت با احمدینژاد صحبت کنم و ایشان به من گفت که چرا به ما سر نمیزنی؟ گفتم شما یک موقعی شهردار تهران بودی وظیفهام بود و موقعیت کاری شما اقتضا میکرد که شما را ببینم اما الان شما رییسجمهور مردم هستید، بنابراین لزومی نمیبینم که بیایم. به من گفت که از دیدن من خوشحال میشود ضمن اینکه اگر برنامه برای وزارت صنایع دارم ارائه دهم. گفتم بسیار خوب. این ماجرا گذشت و من برنامهای نوشتم و در نهایت روی این برنامه هم یک نامه نوشتم که من تمایلی برای وزارت صنعت ندارم ولی این برنامه را به هرکس که قرار است وزیر صنعت شود ارائه دهید، بد نیست مطالعه کند. از آنجا که ایشان میدانست من سابقه صنعتی دارم، این برنامه را ارائه دادم. ایشان دولت را تشکیل دادند و بعد از حدود یک هفته تا 10 روز به شورا آمدند که خداحافظی کنند.
باز آنجا هم ایشان را دیدم و دو تا توصیه در گوششان داشتم. همانجا که ایستاده بودیم با دوستان عکس یادگاری بگیریم به ایشان گفتم که آقای احمدینژاد، اگر میخواهید دولتی باشید که در آینده به نیکی از شما یاد کنند، درست است که باید به همه مسایل کشور برسید ولی دو موضوع را از نگاه خودم میگویم؛ نخست اینکه به تولید کشور برس و دوم اینکه جامعه ایران، جوان است و شما اهتمام ویژه نسبت به ورزش داشته باش البته نه اینکه پول بریزی.
این دو توصیه را به ایشان داشتم و دیگر گذشت. به مناسبت و مراسمی که پیش میآمد ایشان را فقط در حد یک دست دادن میدیدم ولی از آن موقع تا امروز که اینجا هستم، یکبار هم برای دیدن ایشان نرفتم، چه در دولت نهم و چه در دولت دهم و چه الان. اصلا در دولت دهم با ایشان همکاری نداشتم. در دولت نهم، معاون وزارت صنایع بودم البته ناگفته نماند که از حسن اعتماد ایشان تشکر میکنم.
وقتی دولت دهم شکل گرفت، دو تا دعوتنامه برای من آمد که دو برنامه برای وزارت صنایع و سازمان تربیت بدنی ارائه دهم که طی دو نامه رسمی تشکر کردم و گفتم انصراف خود را اعلام میکنم و تشکر کردم و جا دارد از حسننظرشان هم تشکر کنم.
ما یک احمدینژاد داریم که مورد حمایت طیفی از راستگرایان از جمله شما بود، یک احمدینژاد قهر 11 روزه داریم و یک احمدینژاد الان. خیلیها میگویند این احمدینژاد همان احمدینژادی است که شما با او عکس یادگاری گرفتهاید. شما فکر میکنید محمود احمدینژاد تغییر کرد یا شرایط سیاسی ما؟ یعنی محمود احمدینژاد همان محمود احمدینژاد روز اولی بود که شما میشناختید یا اینکه عوض شد؟
سوال خوبی کردید. چندی پیش که عکسهای دوران شهرداری و دولت اول احمدینژاد را با عکسهای فعلیشان میدیدم، وقتی اینها را در کنار هم میگذاشتم، خیلی چیزها دستگیرم میشد.
که تغییر کرده؟
حالا هم تغییر کرده و هم تغییرش دادند.
چه کسی تغییرش داد؟
احسنت! سوال خوب اینجاست. هیچوقت به این اعتقاد ندارم که دولت، مجلس و شورا باید یکدست باشند. وقتی یکدست باشند از آنجا که رقیب نمیبینند، خودشان، خودشان را میزنند و سر هم را میتراشند. شما در دولت اصلاحات این داستان را دیدید، در دولت ما هم دیدید. یکسری از دوستان در مجلس زیاد با احمدینژاد کلنجار رفتند.
یعنی چه؟
یعنی زیاد به او گیر دادند. مردم و کسانی که در عالم سیاست و اقتصاد و غیرهذلک هستند، میدانند که چه کسانی به ایشان پیله میکردند. اتفاقا چندی پیش خدمت یکی از آقایان سیاسیون قدیمی رفتم و گفتم اصلا فرض بگیریم که احمدینژاد خودش تغییر کرده ولی آیا دوستانی مثل X و Y وغیرهذلک هم مسبب نبودند که احمدینژاد هم تغییر بکند؟
میگویند مشایی و بقایی، احمدینژاد را اداره میکردند. با توجه به شناختی که از احمدینژاد دارید، آیا اینگونه بود که کسی او را اداره کند؟
بعد از ریاست جمهوری با احمدینژاد حشر و نشر نداشتم. اما در دوران شهرداری او را یک فرد متعامل میدیدم، حتی در رابطه با شورا. یادم نمیرود وقتی شورای معاونان در شهرداری برگزار میکرد از همه دوستان دعوت میکرد در صورت تمایل شرکت کنند. شاید یکی از سه، چهار نفری که میرفت، من بودم.
در شورای معاونان میرفتم و حرفها را در رابطه با شهر برای شهرداران مناطق میگفتم و در نهایت احترام هم ایشان از ما پذیرایی میکرد و در نهایت اگر هم کاری داشتم، بلند میشدم و میآمدم یا اینکه اگر در سطح شهر اتفاقاتی را میدیدیم و به ایشان میگفتیم، باور بفرمایید کمتر از 24 ساعت حل میکرد. نهتنها من بگویم بلکه همه دوستانی که احیانا مسایل و مواردی را مطرح میکرد به گونهای بود که ایشان سریعا پیگیری میکرد یعنی فرد بسیار پیگیری برای حل مشکلات بود. حالا این احمدینژاد در دولت دهم آن داستان قهر 11 روزه را پیش میآورد و نامش را دورکاری میگذارد، توجیه است و نمیتوانیم بپذیریم چراکه خیلی از دوستان نزدیک ایشان که یا مسوولیت داشتند یا وکالت برعهده داشتند، چه از جنس روحانیت یا شخصی نقل قول کردند که ایشان اشتباه کرده ولی در مجموع فکر میکنم احمدینژاد این پتانسیل را داشته که هم خودش لیدر باشد و هم این فاز را به سمت این ببرد که دیگران هم فکر کنند ایشان میتواند از دیگران هم خط و ربطی بگیرد.
قبول دارید که ممکن است ایشان را اداره کرده باشند؟
به آن معنا که ایشان را اداره میکردند، نه. اتفاقا برداشتم این است که اتفاقا احمدینژاد آنها را ابزار میکرده است.
قبول کردید محمود احمدینژاد تغییر کرده؟
میتواند باشد. من مثال ساده زدم و گفتم عکسهای آن موقعش را کنار عکسهای فعلیاش میگذارم و...
چرا احمدینژاد در انتخابات 96 شرکت کرد؟
در مصاحبهای گفتم که اگر ورود کند، خودکشی سیاسی میکند. حتی به این استناد کردم که ایشان باهوشتر از این حرفهاست که چنین ورودی کند. حتی زمزمه بقایی بود که گفتم باز باهوشتر از این است که روی بقایی سرمایهگذاری کند.
حالا چه اتفاقی افتاد که ایشان هم بقایی را سرمایهگذاری کرد و هم خودش آمد و بعد هم در میان خبرنگاران حاضر در وزارت کشور سه نفری دست هم را گرفتند و شعار دادند به طوری که خبرنگاران بارها بگویند «یک بار دیگه، یک بار دیگه»! که بتوانند عکس بیندازند و ضبط کنند. این کارها را از احمدینژاد بعید میدانستم. در عین حال باید مراقب باشیم که احمدینژاد را تبدیل به اپوزیسیون نکنیم. باید به گونهای رفتار کنیم که اگر طرف اشتباه کرده، به اشتباه خودش پی ببرد.
شاید هم نبرد ولی ما وسیله نشویم یا بهانه به دست او ندهیم که او تبدیل به اپوزیسیون شود. اجازه ندهیم روسای جمهور در این مملکت تبدیل به اپوزیسیون شوند بلکه باید کاری کنیم که روسای جمهور بعد از پایان ریاستجمهوریشان در کنار همدیگر قرار گیرند و به دولت وقت کمک کنند. حتی وزرای مختلف در دولتهای مختلف با هم جلسات بگذارند و همفکری و به وزرای امروز کمک کنند.
سایر اخبار این روزنامه
وزیر بهداشت: اعتراضات بحق است
پوتین دستبهکار شد
حق نداریم بدون ادله کسی را احضار کنیم
در میزگرد مقابله با داراییهای منجمد بانکها تاکید شد؛
امضای قرارداد توسعه فاز 11 پارس جنوبی با توتال فرانسه؛
آغاز نشست یونسکو در لهستان؛
تجمع پلاسکونشینان مقابل بنیاد مستضعفان
در تحصن معلمان مدارس غیرانتفاعی کشور مقابل مجلس مطرح شد؛
شاهد از غیب رسید!
سکاندار بانک مرکزی چه کسی باید باشد
نگرانیها از گسترش تصدیگری اقتصادی دولت بالا میگیرد؛
حق نداریم بدون ادله کسی را احضار کنیم
مدل توسعه مسکن کمدرآمدها در کشور مورد انتقاد کارشناسان؛
ضرورت تجدیدنظر در نحوه توزیع درآمدها
ایجاد بحران عربی
ناگفتههای واعظیآشتیانی از قدرت گرفتن احمدینژاد؛
ایجاد بحران عربی
ضرورت تجدیدنظر در نحوه توزیع درآمدها
تحلیل جروزالمپست از بازی ترکیه در قطر؛