هر روز یک بحران برای روحانی

نادر کریمی‌جونی- منازعه انتخاباتی میان اصلاح‌طلبان و اصولگرایان پایان نیافته و گمان نمی‌رود که تا پایان دور دوم ریاست‌جمهوری حسن روحانی این منازعه به پایان برسد.تمام اظهاراتی که این روزها درباره لزوم انسجام و اتحاد میان شهروندان ایرانی و گردهم آمدن همه دیدگاه‌های سیاسی- اجتماعی زیر چتر اتحاد گفته می‌شود، بیشتر به تعارف شبیه است چراکه اصولگرایان که کرسی‌های مجلس، مجلس خبرگان، ریاست‌جمهوری و شورای شهر را یکی بعد از دیگری از دست داده‌اند، چیزی برای از دست دادن ندارند و تمام توان خود را برای بازپس‌گرفتن این کرسی‌ها به کار گرفته‌اند.با این حساب، منازعه حاضر میان اصلاح‌طلبان و محافظه‌کاران قرار نیست با بر زبان آوردن تعارفات معمول و حرف‌های دیپلماتیک به پایان برسد یا سرانجام یابد. بلکه این اظهارات و حملات لفظی چهره‌های اصلی دو جناح در واقع قله کوچکی از کوه یخی است که قسمت اعظم آن در میان اقیانوس پنهان شده است. این به آن معنی است که جنگ اصلی میان دو جناح پشت درهای بسته و لبخندهای ظاهری در جریان است و گاهی ترکش‌های این جنگ در قالب حملات لفظی رخ می‌نمایاند.کاملا قابل درک است که پس از شکست‌های مکرر در عرصه رقابت‌های انتخاباتی، محافظه‌کاران به این نتیجه رسیده باشند که چهره‌های میانی و رده‌پایین قابلیت جنگیدن در این میدان را ندارند. از این رو محافظه‌کاران با ژنرال‌ها و رهبران ارشد خود وارد میدان شده‌اند و برای بازپس گرفتن سنگرهای از دست رفته تلاش می‌کنند؛ تلاشی که معلوم نیست تا چه حد قرین موفقیت باشد. در واقع چهره‌های ارشد محافظه‌کار، جمع شدن افکار عمومی در جبهه اصلاح‌طلبان و پرشمار شدن طرفداران آنها را برنمی‌تابند و با شعارهایی نظیر ضرورت ایجاد توازن در جامعه و پرهیز از قطب‌بندی اجتماعی درصدد کشاندن یا جذب بخشی از هواداران اصلاح‌طلبان به جبهه و سنگرهای خود هستند اما این تلاش‌ها موفقیت چندانی در بر نداشته و به همین دلیل چشم‌انداز دلگرم‌کننده و امیدبخشی برای محافظه‌کاران وجود ندارد. به ویژه آنکه شعارهایی که باعث جذب شهروندان به اردوگاه اصلاح‌طلبان و حمایت از روحانی شده، فراتر از خط‌قرمزهای اصولگرایان است و چهره‌های محافظه‌کار برای تبلیغ یا ارائه چنین شعارهایی باید از خط قرمز خود عبور کنند. در عین حال با توجه به مسابقه اصولگرایان و کارنامه آنها، دادن شعارهایی به سبک اصلاح‌طلبان مقبولیت چندانی برایشان به همراه نخواهد آورد چراکه افکار عمومی در جدی و صادقانه بودن محافظه‌کاران برای ایراد این مواضع و شعارها، تردید فراوان دارد. از این جهت ایراد این شعارها و تبلیغ اهدافی مشابه اهداف اصلاح‌طلبان در مورد محافظه‌کاران باورپذیری اندکی دارد. نمونه بارز این ماجرا البته در مورد پیوند ابراهیم رییسی با امیر تتلو مشاهده شد که حتی محافظه‌کاران نیز به انتقاد از این اقدام برخاستند.در این صورت اصولگرایان یا باید به دوری طولانی و شاید دائمی از کرسی‌های قدرت تن در دهند یا به هر نحو و با هر ابزار، این کرسی‌ها را بازپس بگیرند. کاملا قابل انتظار است که اصولگرایان و محافظه‌کاران راه دوم را برای ادامه دادن پسندیده‌اند و می‌خواهند با استفاده از هر آنچه در اختیار دارند این کرسی‌ها را بازپس بگیرند.اما مشکل بزرگ اصولگرایان آن است که پیاده‌نظام و سربازان خط‌مقدم جبهه محافظه‌کار از هوشمندی کافی برای اجرای منویات ژنرال‌های خود برخوردار نیستند و از این رو گاهی رفتارهایی را مرتکب می‌شوند که به جای کمک کردن به تحصیل اهداف رهبران محافظه‌کار، در دستیابی به این اهداف اختلال ایجاد می‌کنند. همین ناهوشمندی و کم‌توانی پیاده‌نظام، ژنرال‌های اردوگاه محافظه‌کاران را به این باور رسانده که باید به هر ترتیب میان شهروندان، رای‌دهندگان و افکار عمومی با اردوگاه اعتدال افتراق ایجاد و فاصله میان این دو را بیشتر کرد. از این رو نه فقط چهره‌های شاخص معتدل‌های سیاسی مانند حسن روحانی، محمدجواد ظریف و اسحاق جهانگیری مورد حمله واقع شده‌اند بلکه چهره‌های نزدیک و همراه این گروه مانند علی مطهری و حتی علی لاریجانی هم مورد حمله و انتقاد قرار گرفته‌اند. در این استراتژی نه فقط تخریب و شایعه‌سازی علیه چهره‌ها در صدر دستور کار قرار دارد بلکه ایجاد اختلال در اجرای برنامه‌های دولت و ناکارآمد جلوه دادن اصلاح‌طلبان و طرفداران اعتدال سیاسی نیز به شدت دنبال می‌شود. دقیقا به همین دلیل گمان می‌رود اگر در دولت اصلاحات هر 9 روز یک بحران برای خاتمی و همکارانش وجود داشت، در دولت اعتدال هر روز یک بحران برای روحانی وجود خواهد داشت.