شاعر تودار، طنزپرداز بودار !

امروز داشتم عمران صلاحی می‌خواندم. سوالی برایم پیش آمد.
شاعر طنزپرداز یا طنزپرداز شاعر؟ مساله این است...
اگر عبیدزاکانی را طنزپردازی شاعر بدانیم که می‌دانیم، عمران صلاحی یک شاعر طنزپرداز است. اگرچه عمران مرده اما برای او فعل گذشته به کار نمی‌برم‌ چون آنقدر به ما و اهالی زمین حال داده که نارفیقی است او را به گذشته بسپاریم. او هست و خواهد بود !
وقتی می‌خواهم جایی در موردش صحبت کنم، نمی‌دانم او را توصیف کنم یا تحلیل.


اگر او را خوانده باشید نشان‌تان داده که از کدام دریچه این جهان را دید می‌زده و حتما از جهان‌بینی‌اش لذت برده‌اید.
عمران صلاحی برعکس هم‌عصران خود، طنز را فراتر از یک ژانر ادبی می‌دانست و فهمیده بود که طنز علاوه بر اهرم اصلاح، سرنگ تزریق امیدبخشی و از این جور چیزها، یک طرز فکر، نوعی نگاه و جدیدترین و کاربردی‌ترین نظریه‌ زیستی برای انسان امروز است.او دوگانگی نظام هستی را درک کرد و از آنجایی که هم شعر را دوست داشت و هم طنز را، زمختی اعتراض طنز را در شاعرانگی و لطافت کلماتش حل می‌کرد و با پنبه سر می‌برید. به همین خاطر نادر نادرپور او را شاعر طنزپرداز می‌داند نه طنزپرداز شاعر.
اما مهم‌ترین نقشی که عمران در حیات هنری و حرفه‌ای خود ایفا کرد، نقش پلی بود میان طنز دیروز و امروز. طنز را از دست پیشینیان گرفت، به قول امروزی‌ها آن را آپدیت کرد و تحویل انسان‌های امروز مملکتش داد. به همین خاطر است که بسیاری از شعرهایش را در قالب نیمایی می‌خوانیم. در دورانی که بسیاری به دنبال این بودند که از سفره ادبیات چیزی بردارند او خوراک خوشمزه و لذیذی را در این سفره گذاشت.
نمی‌دانیم
اگر عبور کنیم
وارد شده‌ایم
یا خارج
نمی‌دانیم
اگر گام برداریم
دور شده‌ایم
یا نزدیک
ایستاده‌ایم
حیران
نمی‌دانیم بخندیم
یا گریه کنیم!
برای شادی روحش لبخند بزنید