اندر احوالات سلبریتی ها

اجازه دهید همین ابتدا از جلال وام بگیرم که در کتاب غرب زدگی عنوان کرد:
" آدم غرب زده هرهری مذهب است!
به هیچ چیز اعتقاد ندارد اما به همه چیز هم بی اعتقاد نیست. یک آدم التقاطی است و نان به نرخ روز خور است همه چیز برایش
علی السویه است. خودش باشد و خرش از پل بگذرد دیگر بود و نبود پل هیچ است."


این پاراگراف شاکله و جوهره اصلی کتاب غرب زدگی جلال آل احمد است. همان آل احمدی که از قضا روزگارانی در شهر روشنفکران زیست کرد و بعد از گذران روزها و افزودن و اندوختن تجربه ها و ارتباطات
با گذر از روشنفکری، بازگشت به خویشتن را سرلوحه خود قرار داد.
در واقع مراد آل احمد در استفاده از لفظ «غرب‌زده» همان نقد جریان روشنفکری و انتلکتئولیستی است. روشنفکر به همان معنی عام و مصطلحی که جزء مشهورات و بدیهیات است و نه در معنای تحت الفظی و حقیقی آن.
قطعا در زمان حیات وی و در هنگام تحریر کتاب غرب‌زدگی در دایره واژگان زبان فارسی نام و نشانی از لغت سلبریتی نبوده است. و الا چه بسا می‌شد ردپایی از این واژه در غرب زدگی یافت کرد. به زعم راقم سطور با وجود شباهت‌های بسیاری که فی مابین افراد به اصطلاح روشنفکر /انتلکت با اشخاصی که جامعه آنها را "سلبریتی" می‌نامد، وجود دارد، کماکان نمی‌توان این دو گروه را به طور کامل یکی دانست.فی الواقع در طول تاریخ جریان روشنفکری از دوران قبل از انقلاب تا کنون این امکان وجود داشت که در میان پرچم داران انتلکت اعم از شاعر، فیلمساز، منتقد، روزنامه نگار و... افرادی را پیدا کرد که در آثار نوشتاری و یا مصورشان ردپایی از تفکر، تعقل، تجربه،جهان بینی، دغدغه و... وجود داشته باشد. نتیجتا این امکان برای مخالفان جریان روشنفکری نظیر جلال آل احمد و یا شهید سید مرتضی آوینی وجود داشت که در کتبی نظیر غرب زدگی و یا حلزون‌های خانه به دوش به نقد تند و تیز این جریان بپردازند و نظر و تفکر و پاسخ‌های خود را به ادعاهای طرف مقابل روانه کنند. پس لااقل توان این بود که روشنفکر/ انتلکت جماعت را در حداقل مدیوم، به رسمیت شناخت که ارزش بحث کردن را دارا باشد. باید اعتراف کرد که شدت جولان نسل روشنفکران در محافل هنری در دهه شصت به اوج رسید و تا اواسط دهه هشتاد ادامه یافت و از این پس جامعه هنری فرمان را در حالتی پنهان و آهسته به سلبریتی پروری کج کرد.به بیان دیگر سقوط جریان روشنفکری به جماعت سلبریتی به طور علنی همان حداقل مدیوم مذکور را نیز از بین برد و جامعه و مردم را با افرادی رو در رو کرد که به جز چهره، تیپ و احیانا هیکل چیز دیگری برای عرصه به میدان ندارند.
شاید این شبهه پیش بیاید که در همه جای کره ارض می‌توان افراد مشهور هنری را مثال زد که با توجه به جذابیت‌های ظاهری و احیانا خرده قریحه ذاتی به کار هنری مشغولند و خرده ای هم به آنان گرفته نمی‌شود. درست است! عده زیادی از هنروران خارجی شهرت خود را مدیون ظاهر خود هستند، اما دقت شود! عمده تفاوت این هنرمندان خارجی با سلبریتی‌های داخلی در فراتر گذاشتن پا از گلیم است. مشکل اساسی سلبریتی‌های داخلی در یک کلام خلاصه می‌شود که "هیچ یک سر جای خود قرار ندارند!" و در عین حالی که از سواد و تخصص خاصی هم برخوردار نیستند با هزاران کیلو ادعا بر زمین راه می‌روند، احیانا بادیگارد استخدام می‌کنند! در مورد همه مسائل تخصصی حوزه اقتصادی، سیاسی، جامعه شناختی و... اظهار فضل می‌کنند.شایعات پراکنده در هوا را با مشهورات عوامانه مخلوط کرده و توئیت می‌زنند! و خود را در هیبت اپوزیسیون جلوه می‌دهند! و از همه مهمتر دائما در حال تناقض‌های آشکار در حرف و عمل‌اند. خود را عاشق ایران و ایرانی و مردم کشور می‌نامند اما با افتخار فرزند خود را در آن سوی آب‌ها به دنیا می‌آورند تا از نعمت مقیم شدن در کشور کذایی بی نصیب نباشند و حدالمقدور در زمان مبادا راه فراری داشته باشند. در داخل پول می‌دوشند! و در خارج از کشور خرج می‌کنند و دوباره باز می‌گردند تا بدوشند! زیرا خوب می‌دانند که برای اقامت همیشگی در فرنگ خواهانی ندارند و یک شهروند ماقبل عادی به حساب می‌آیند. از تبار پاک آریایی حرف می‌زنند و گاها با سخنانی، اعراب را تحقیر می‌کنند اما در عین حال زمانی که بوی کباب از کشوری عربی به مشامشان برسد و صدای جرینگ سکه‌های عربی در گوششان برقصد به یک باره لگدی به تاج و تخت کوروش کبیر می‌زنند و با شعار « برابری انسان‌ها فارق از ملیت و نژاد و مذهب» راهی برگزاری کنسرت در کشور سعودی می‌شوند و مضحک آنجاست که در اشعارشان در سرزمینی رویای آزادی و دنیای پر از صلح و بدون موشک را دارند که تسلیحات نظامی اش منظما در حال فرود بر سر کودکان و زنان یمنی است! از طرف دیگر به وسیله تلویزیون مشهور می‌شوند و به قول جلال تا خرشان از پل می‌گذرد صدا و سیما را تحریم می‌کنند. از موسسات خاصی دستمزد می‌گیرند و در تولیدات سینمایی و سریالی به ایفای نقش می‌پردازند اما همزمان ماسک مخالف سرسخت به صورت زده و جشنواره فجر را تحریم می‌کنند!
و از حضور در آن محفل سرباز می‌زنند اما باز زمان جایزه گرفتن با دستی لرزان به طور تلفنی حضور خود را بر روی سن به رخ می‌کشند!
عده ی دیگرشان از خشونت علیه زنان نعره‌ها می‌زنند و در پشت شعارهای فمنیستی سنگر می‌گیرند اما وقتی در آن سوی دنیا زنان مسلمان هندی به فجیع ترین شکل مورد توهین قرار می‌گیرند لام تا کام حرف نمی‌زنند. با سواد نداشته شان هنگام انتخابات وارد عرصه شده و از کاندیدایی خاص حمایت می‌کنند اما در‌اندک زمانی بعد در اقدامی احساسی دعوت ضیافت همان نماینده منتخب خود را بایکوت می‌کنند و با گارد مردمی بودن بر سر مردم منت می‌گذارند!
با ریایی خالصانه! در مناطق زلزله زده حضور می‌یابند تا با چهار عدد سلفی با مردم مصیبت‌زده حاضری خود را بزنند و با سرعت به مناطق بالای شهر تهران باز می‌گردند. از آزادی بیان سخن می‌گویند اما همیشه مخالفان هم صنفی خود را با شدید ترین لحن مورد خطاب قرار داده و حق صحبت را از وی می‌گیرند. مکررا در حال نق زدن هستند. غر زدن به گرانی، فقر، کودکان کار، ویروس کرونا و... اما علی رغم درآمدهای میلیاردی دریغ از یک کمپین خیریه مادی و یا پوشش شادی اجتماعی به جهت تسکین دادن حال مردم در مواقع مورد نیاز. متاسفانه با اوصافی که در بالا به میان رفت این امکان به طور خودکار بوجود آمده است که واژه سلبریتی با واژه لمپن مترادف گرفته شود. فی الواقع دیگر صحبت بر سر دعوای عقیدتی میان روشنفکر و مذهبی نیست! بحث در مورد عدول کردن از فاکتور‌های انسانیت توسط عده ای آفتاب پرست صفت است که نون را به نرخ روز می‌خورند و هیچ به روی خود نیاورده و دائما از روی حب نفس ابراز وجود می‌کنند. ناگفته نماند شخص سلبریتی حتی به‌اندازه جوهر مصرف شده این یادداشت ارزش صحبت و پرداخت ندارد اما به طور جد نوک فلش نگرانی به سمت الگو برداری برخی مردم، علی الخصوص جوانان و نوجوانان از سلبریتی‌هاست که اگر این غفلت در انتخاب الگو در میانشان نبود و ترس از فریب خوردن عده ای ازظاهر این گروه‌اندک و توخالی وجود نداشت، قطعا وقت و انرژی خاصی در شناساندن حال و احوال باطن این قماش و تناقضات رفتاریشان، در قالب این یادداشت در نظر نمی‌گرفتیم و کما‌فی‌السابق به حال خود رهایشان می‌کردیم.