رحلت حضرت زینب(س) را تسلیت می گوییم

روایت «عایشه حسنی» پژوهشگر و نویسنده  اردنی از فضایل بی بدیل دختر امیرمؤمنان(ع)
تلاقی دانش و سخنوری در شخصیت زینب کبری(س)
 
ترجمه: جواد نوائیان رودسری-جاذبه شخصیت حضرت زینب(س)، فراتر از آن است که در محدوده یکی از مذاهب اسلامی بگنجد؛ فضایل و مناقب آن بانوی بزرگ، چنان عظیم است که هر انسان آزاده‌ای را متوجه خود می‌کند. بسیارند اندیشمندان و نویسندگانی که در اقصی‌نقاط جهان اسلام، از آن وجود نورانی نوشته‌اند و می‌نویسند. با این حال، معمولاً اطلاعات ما درباره آثاری که توسط پیروان سایر مذاهب اسلامی درباره حضرت زینب(س) نوشته شده، اندک است. ما تنها عایشه بنت‌الشاطی را می‌شناسیم؛ آن هم به مدد ترجمه کتاب او به زبان فارسی؛ همتی باید تا گنجینه مطالب نوشته شده درباره زینب کبری(س) گردآوری و به علاقه‌مندان تقدیم شود. آن‌چه در ادامه می‌خوانید، نوشتاری از «عایشه حسنی» است؛ نویسنده‌ای اصالتاً اردنی که این مقاله را در مهرماه سال 1344، برای شماره ششم مجله منبرالاسلام به رشته تحریر درآورد. کندوکاو نگارنده درباره دیگر آثار «عایشه حسنی» نشان داد که وی درباره دیگر بانوان اهل‌بیت(ع) نیز، دست به نگارش و انتشار مقاله، در دهه 1340 هـ.ش زده است. نوشتار او درباره حضرت زینب(س)، نشان می‌دهد که با وجود تلاش‌های مذبوحانه دشمنان برای  حذف تفکر تقریب بین مذاهب اسلامی، تجمع مسلمانان حول محور اهل‌بیت(ع)، همچنان به عنوان ستونی پایدار، حافظ و ثابت بنای پر عظمت تقریب بوده و خواهد بود. آن چه در پی می‌آید، ترجمه‌ای از متن نوشتار «عایشه حسنی» درباره فضایل حضرت زینب(س) است که به مناسبت سالروز رحلت جانگداز آن بانوی بزرگ به شما خوانندگان عزیز روزنامه خراسان تقدیم می‌شود.
بانوی ما، زینب کبری(س)
این بانوی پاک و بزرگوار، در خانه نبوت به دنیا آمد و رشد کرد؛ شیر وحی را از سینه مادر بزرگوارش نوشید و کرامت را با نان امیرمؤمنان(ع) دریافت کرد؛ او ریشه در عالم بالا داشت و تربیتش، تربیتی روحانی بود؛ تربیتی که می‌شد در آن، تجلی عفاف و پاکی و روحیه فداکاری و از جان‌گذشتگی در راه خدا و عقیده را، مشاهده کرد. او، زینب دختر علی بن ابی‌طالب، نخستین مرد مسلمان و یاری دهنده یقین و ایمان، با شمشیر و شجاعت است. مادرش، فاطمه زهرا(س)، دختر رسول‌خدا(ص) و برادرانش، حسن و حسین(ع) بودند. زینب(س) در سال پنجم هجری، در شهر مدینه به دنیا آمد و پنج سال از دوران حیات جد بزرگوارش را درک کرد؛ او از سلاله پاکان بود. زینب(س) با عبدا... بن جعفر، پسرعمویش، پیمان ازدواج بست و برای او فرزندانی آورد؛ علی، محمد، عباس، عون، ام‌کلثوم و ام‌عبدا... و این‌ها، غیر فرزندانی هستند که در ابتدای تولد، دار فانی را وداع گفتند.
خصال زینب(س)


زینب(س) در صفات و خصال، سرآمد همه خوبی‌هایی بود که برای بانوان برمی‌شمارند؛ وقتی قرار باشد مجموعه فضایل را در قالب کلماتی مانند دانش، عبادت، زهد، راستگویی و صفای باطن برشمریم، باید او را بر قله تمام این فضایل قرار دهیم. زینب(س)، محدثه‌ای عالم به مفاهیم قرآن بود؛ منزلت و جایگاه او در میان سخنوران چنان است که قهرمانان عرصه سخن، باید در مقابل زینب(س) سپر بیندازند و به عجز خود اقرار کنند. او همان‌طور که سخنور بود، در مقام بهترین مشاور نیز قرار می‌گرفت و می‌توانست بر کرسی قضا هم بنشیند.
جهاد زینب(س)
زینب(س)، همراه پدر بزرگوارش از مدینه به کوفه هجرت کرد؛ در شرایطی که خوف و ترس کاروان را فرا گرفته بود، او با ابهت و عظمتی مثال‌زدنی، در جای خود استقرار داشت؛ وقار و آرامش زینب(س) در این سفر، شکوه و وقار پیامبرخدا(ص) را به یاد می‌آورد. او با همین وقار و آرامش، پس از صلح امام حسن(ع) با معاویه، به مدینه بازگشت. زینب(س) با برادرش حسین(ع)، از مدینه رهسپار کربلا شد؛ مسافرتی که در آن هم، عزت و جلال وی هویدا بود. هنگامی که دریافت برادرش به پایان راه رسیده است و راهی برای هدایت دشمنان وجود ندارد و از شهادت وی گریزی نیست، فرمود: «امروز جدم، پدرم، مادرم و برادرم به دیار باقی شتافتند» و سپس به تلخی گریست. حسین(ع) برخاست و اشک را از صورت خواهر پاک کرد و فرمود: «خواهرم، پرهیزگار باش و شکیبایی پیشه کن و در این ماتم و غم در راه خدا، عزت را بجوی و بدان که اهل زمین، جملگی فانی هستند و آسمانیان نیز می‌میرند و جز پروردگاری که پاک و منزه است، باقی نمی‌ماند؛ پروردگاری که خلق را با قدرت بی‌مثال خود آفرید و هم اوست که آن ها را با قهر و عزت خود می‌میراند؛ به سوی او باز می‌گردیم و تنها او را ستایش می‌کنیم. جدم، پدرم و برادرم، پیش از من رخت از این جهان بربستند، در حالی که بهتر از من بودند. برای من و تمام مسلمانان، رسول‌خدا(ص) اسوه‌ای نیکوست. پس مراقب باش که صبوری‌ات از دست نرود.» درست از همین زمان است که برای ما، صداقت و ایمان زینب(س) به پروردگار آشکار می‌شود.
پس از حسین(ع)
روح حسین(ع) به سوی ملکوت اعلی پرکشید و شهادت، پس از صبر و جهاد، نصیب او شد. هنگام ترک کربلا، عمر بن سعد دستور داد که کودکان و بانوان را بر شتران بی‌جهاز، از کنار پیکرهای پاک شهدا بگذرانند. وقتی که بانوان چشمشان بر آن بدن‌های صدچاک افتاد، شیون برآوردند و بر سر و صورت زدند؛ اما زینب(س) با صدای حزین خود فرمود: «وا محمدا! فرشتگان آسمان بر تو درود می‌فرستند، این حسین است که غلتان در خون خود و با اعضای جدا شده از پیکرش، بر زمین افتاده و خاندانش به اسارت می‌روند. به تو شکایت می‌کنم ای پروردگار من، به رسول‌خدا، به علی مرتضی، به فاطمه زهرا و به حمزه سیدالشهدا ... » و این جملات آتشین، فصاحت و بلاغت زینب(س) را آشکار و ایمانش را به خدا، نمایان کرد؛ آن حضرت در این مصائب، اشعاری سروده که در نهایت زیبایی ادبی است... مصیبتی که بر زینب(س) واقع شد، بر ایمان او افزود. زینب(س) به دفاع از برادر و ذریه او برخاست و در آن اسارت، دشمنان را رسوا کرد. مصعب بن عبدا... می‌گوید:«زینب دختر علی، همه مردم مدینه را به گرفتن انتقام خون برادرش فرا می‌خواند ... .» کار به جایی رسید که عمرو بن سعید، حاکم مدینه به یزید نامه نوشت و او را از اقدامات زینب(س) بیم داد. [هنگامی که شرایط برای مبارزه زینب(ع) سخت شد]، دختر عقیل بن ابی‌طالب به زینب(س) گفت: «دختر عموجان! وعده خدا راست و  زمین را میراث ما قرار داده است که هر جا خواستیم با پاکی و امنیت زندگی کنیم. نورِ دیده من، خداوند ستمگران را مجازات کند، آیا بعد از این تهدیدها، نمی‌خواهی هجرت کنی و به مکان امنی بروی؟» به این ترتیب، زینب(س) برای هجرت از مدینه متقاعد شد و در اول شعبان سال 61 هـ.ق، شهر جدش را ترک کرد، درحالی که تعدادی از بانوان بنی‌هاشم، مانند فاطمه و سکینه دختران حسین(ع) او را همراهی می‌کردند.