چرا گاهی از اجرای قانون، ناراحت می شویم؟

موتور کهنه و فرسوده ای بود ویک کارتن بار هم روی ترکش داشت شاید پیک موتوری بود. موتورسوار که حدود 35 سال داشت، با التماس و درخواست دنبال پلیس راه افتاده بود که موتورش را نبرند، نمی دانم مشکل چه بود؛ احتمالا یا کلاه ایمنی به سر نداشت یا بیمه و گواهی نامه اش مشکل داشت. صحنه التماس موتورسوار و بی توجهی پلیس جوان به گونه ای بود که نظر هر رهگذری را به خودش جلب می کرد و برخی هم به طرفداری از موتورسوار بیچاره حرف یا جمله ای می گفتند. حالا حرفشان را یا به آن پلیس می گفتند یا زیر لب کلماتی را با خودشان زمزمه می کردند.آن جا پیرمردی رهگذر را دیدم که طوری که من هم بشنوم گفت: «زورشون فقط به این بیچاره ها می رسه».
من هم برای این که به آن پیرمرد بی تفاوتی نکرده باشم، سرم را به نشانه تایید تکان دادم و از هم دور شدیم.
اما واقعیت و دلیل این ناراحتی من و شما برای چنین صحنه هایی چیست؟ شاید نمونه های دیگری هم از این مورد سراغ داشته باشیم که اگرچه قانون اجرا می شود اما به مذاقمان چندان خوش نمی آید. یکی از این موارد دریافت مستقیم مالیات تا قران آخر از کارگر و کارمند و در مقابل فراوان می شناسیم افراد متمولی که به شکل های مختلف و در سیستم های بی حساب و کتاب از پرداخت مالیات برای درآمدهای هنگفت خود فرار می کنند.ماجرای اعمال قانون بر آن «موتورسواربیچاره» نیز از شمار همین موارد است که با وجود یک رفتار قانونی از سوی پلیس اما گاهی ناراحت کننده به نظر می آید. شاید یکی از دلایلش همین است که می بینیم، در کنار همان اعمال قانون، اتومبیل های مدل بالایی عبور می‌کنند که احتمالا برخی از آن ها همان فراریان مالیاتی اند که هیچ کس کاری با آن ها ندارد یا آن طرف تر فروشگاهی است که دور از نظارت، قیمت اجناسش را خودسرانه بالا و پایین می کند یا نمونه های دیگری از این قبیل که هریک سراغ داریم. در واقع این مسئله رنجمان می دهد که قانون هم گاهی فقط برای طبقه خاصی اجرا می‌شود و هستند گردن کلفتانی که دست قانون به آن ها نمی رسد.