مردی که «پایان تاریخ» را اعلام کرد، از آینده دموکراسی در هراس است

همدلی| فرانسیس فوکویاما، فیلسوف سیاسی تحسین‌شده آمریکایی، مبحث تصویر جهان در پایان جنگ سرد را زمانی مطرح کرد که پیش از این به درستی آینده مناسبات بین‌المللی را پیش‌گویی کرده بود. وی در این نظریه بر این باور بود که پایان جهان در پی سقوط کمونیسم، دموکراسی لیبرال بازار آزاد خواهد بود؛ گونه‌ای که نرم نهایی حکومت بشری در آینده قلمداد خواهد شد. اما امروز با آن‌چه گذشت، به نظر لیبرال دموکراسی بیش از هر دوره دیگری در تاریخ کوتاه‌مدت خود در غرب در بحران قرار گرفته، همچنان‌که خود فوکویاما نیز در ناباوری آن‌چه پیش از این اندیشیده در ناباوری است و بیش از هر زمان دیگری در خصوص نظریه وی و پیامدهای آن در دنیای امروز نگرانی و عدم قطعیت وجود دارد.
فوکویاما معتقد است که «بیست سال هیچ‌گونه احساس یا اندیشه‌ای در این خصوص که دموکراسی‌ها چطور می‌توانند به عقب بازگردند نداشتم اما امروز فکر می‌کنم که دموکراسی‌ها به خوبی می‌توانند این کار را انجام دهند».
نظریه نخست فوکویاما، آنچه در دهه‌های آتی بر جهان در عرصه‌های گوناگون بین‌المللی می‌گذشت را به روشنی قالب‌بندی کرده بود. به باور فوکویاما، جهانی‌سازی ابزاری بود که از مجرای آن، لیبرالیزم بیش از پیش رشد و توسعه می‌یافت و آرمان‌ها و اندیشه‌های خود را در سرتاسر جهان ترویج می‌نمود. حاکمیت قانون و موسسات و نهادهای وابسته بدان، گونه‌های سیاست‌های قدرت را تجهیز و توانمند می‌ساخت و تقسیم‌بندی‌های فرعی آن را مشخص و جهت می‌داد. اما آنچه پیش از این در نظرگاه فوکویاما، تجسد ایده‌ها و اندیشه‌های خود بود در نهادهایی چون اتحادیه اروپا به ظهور و بروز می‌رسید.
اما اگر غلبه آمریکا بر رکود اقتصادی بزرگ خود و نفوذ فزاینده کشورهای خودکامه‌ای چون چین و روسیه، تاریخ متاخر جهان را تکان نداده بود، قطع به یقین انتخاب دونالد ترامپ به ریاست‌جمهوری آمریکا این نقیصه تاریخی را علنا جبران ساخت.


اما فوکویاما به خوبی این بحران را تشخیص می‌دهد. به باور وی «این جهانی‌سازی است که به نظر در حال نقش‌آفرینی و ایجاد تنش‌ در دموکراسی‌هایی است که برخوردار از موسسات و نهادهای برخاسته از نظام مردم‌سالاری‌اند اما توان حل مشکلات و معضلات داخلی خود را ندارند و از آشتی‌دادن عناصر مختلف با یکدیگر عاجزند». به باور فوکویاما، این نگرانی و فشار فزاینده از بعد بحران مهاجرت و چند فرهنگی پدید آمده است که فضایی برای پوپولیسم دموکراتیک ایجاد نمود که نتیجه‌اش ورود دونالد ترامپ به کاخ سفید بود؛ همان چیزی که فوکویاما عمیقا نگران آن بود اما لاجرم تحقق یافت.
فوکویاما می‌گوید «من تا به حال در حیات سیاسی خود با فردی برخورد نکرده‌ام که این احساس را القا کند که از حداقل شخصیت مناسب و لازم برای رسیدن به مقام ریاست‌جمهوری آمریکا برخوردار است». فوکویاما در سخن‌گفتن از رئیس‌جمهور آمریکا بسیار موضعی انتقادی دارد و معقتد است «ترامپ آنقدر کوته‌‎نظر و غیر قابل اعتماد است که هرگونه انتقاد یا حمله به خود را بدون آنکه تاثیر مشخصی بر وی بگذارد را گرفته و بدون هیچ‌گونه تاثیری باز می‌گرداند».
فوکویاما همچون دیگر کارشناسان و ناظران بین‌المللی بیم آن دارد که «موسسات و نهادهای برخاسته از بطن دموکراسی، به ناگاه سیر آرام و تدریجی فرسایشی را در پیش گیرند و به دنبال خود، تضعیف نرم‌ها و هنجارهای دموکراسی را در دوره رئیس‌جمهوری تجربه کنند که ظاهرا عزم خود را جزم کرده تا هر چه پیش رویش است را به چالش بکشد و زیر سوال ببرد». ترامپ بی آنکه فکر کند «مشروعیت هر چیزی که پیش رویش قرار دارد را زیر سوال می‌برد، از نظام قضایی آمریکا گرفته تا رقبای سیاسی و رسانه‌های بزرگ و جریان‌ساز».
اما مشکل صرفا شخص ترامپ یا قطبی‌سازی که وی بدان دامن می‌زند نیست. به باور فوکویاما چیزی که دانشمندان آن را بیش از هر علل و عامل دیگری، دردسرسازترین معضل کنونی در صحنه سیاسی آمریکا قلمداد می‌کنند، پهنه‌ای است که در آن، جمهوری‌خواهان به صورتی ناعادلانه حوزه‌ها یا بخش‌هایی را در میان خود تقسیم کرده‌اند و عملا کنترل یک‌سویه برخی مناطق را عهده‌دار شده‌اند، به طوری که حزب جمهوری‌خواه اساسا حاکم در بخش‌هایی از کشور است.
فوکویاما خطاب به جمهوری‌خواهان می‌گوید»اگر شما زمین بازی‌تان را انتخابات الکتورال در نظر گرفته‌اید که اجازه بیرون‌انداختن باقی احزاب، گروه‌ها و اندیشه‌ها را از صحنه سیاست آمریکا به شما نمی‌دهد، باید بدانید که خودتان را با مشکل و چالشی واقعی مواجه نموده‌اید. البته جمهوری‌خواهان همیشه در اتخاذ چنین سیاست‌هایی پیشتاز بوده‌اند و در دوره حاکمیت خود بر آمریکا نیز این رویه را همواره رشد و توسعه داده‌اند».
فوکویاما خطاب به جمهوری‌خواهان بر این باور است که «زمانی که دموکراسی‌ها فرآیند بازگشت به خود و نگاه انتقادی به مشروعیت خویش را در پیش می‌گیرند، توجه داشته باشید که شما در معضل بزرگ‌تری گرفتار آمده‌اید».
با این وجود فوکویاما بر این باور است که «به نظر نمی‌رسد موسسات و نهادهای بین‌المللی خوراک بهتری برای درک معضلات جهان امروز داشته باشند». فوکویاما بر این باور است که اتحادیه اروپا به واسطه اشتباهات بسیار و معضلات چندی که حتی در تضاد و تداخل با یکدیگر هستند کاملا در حال انحلال و فروپاشی است. وی ایجاد منطقه اروپا را مصیبتی قلمداد می‌کند که با ناتوانی در گسترش و توسعه سیاستی جمعی در خصوص مهاجرت و نارضایتی که در پی آن پدید آمد، بیش از پیش خود را در معرض نظرات مخالف قرار داد. به علاوه، به قول فوکویاما، «اتحادیه اروپا هرگز به معنای واقعی کلمه، سرمایه‌گذاری در بنای حس مشترک میان مردمان این قاره بر سر هویت خود نکرده است».
اما آن هنگام که غرب به واسطه عدم قطعیت و بی‌اعتمادی عمیق، در حال حس ارتعاش ناشی از معضلات درونی خود است، فوکویاما خواستار صبر است، نه تحمل درد و رنج.
«پایان تاریخ» همواره دربرگیرنده ایده‌ها و اندیشه‌هایی از رخدادهای گوناگون بوده است. به این دلیل، عمده انتقادات شگفت‌انگیز فوکویاما در طول سال‌ها به موارد گوناگون، حمله به ناسیونالیست‌های دست راستی نیست، بلکه هدف، اندیشمندان چپ‌گرایی است که اندیشه بسته بازار آزاد را رد می‌کنند. با این وجود، فوکویاما خود همواره، نظر به عدم قطعیت و بحران در آینده، درهای هرگونه اندیشه‌ورزی را باز می‌گذارد.
فوکویاما بیش از دو دهه پیش، نوشت: «شاید این وجهه قرون از ملالت، در پایان تاریخ باشد که تاریخ را در آغاز دیگرباره خود یاری خواهد رساند».