برخی به دنبال اندیشه گریزی از سینما هستند

کمدی ژانری است که در آن می توانیم تراژیک ترین داستان ها را با زبان طنز و تاثیرگذار بیان کنیم اما طنز در ایران به سمت هجو رفته است
من «در وجه حامل» را از «مرداد» بیشتر دوست دارم به این دلیل که پیشرفتم را در این اثر می بینم و فکر می کنم از نظر فیلمسازی، فیلم پخته تری است
«هزارپا» را در کنار هر دو فیلم ما با برنامه ریزی از پیش تعیین شده اکران کردند تا بتواند رکوردهای فروش را جابه جا کند و نتیجه این شد که به ما سه سالن رسيد و به فیلم «هزارپا» 130 سالن
در « مرداد» خواستم داستان از نگاه زن مطرح شود و اينکه سقط جنین علاوه بر آسیب جسمانی، به روح نیز صدمه می‌زند؛ برای همین «رویا» شکاک شده بود. شک های او ناشی از اتفاقی است که برایش پیش آمده است


بهمن كاميار، بهمن ۵۹ در بیرجند متولد شد و تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی ارشد رشته حقوق از دانشگاه تربیت مدرس به پایان رساند. او با گرایشی که به هنر و سینما داشت با شرکت در کارگاه آزاد فیلم یک دوره تخصصی کارگردانی سینما را نیز پشت سر گذاشت.کامیار با نگارش فیلمنامه «نیم» در سال ۹۴ اقدام به ساخت نخستین تجربه سینمایی خود در مقام تهیه‌کننده و کارگردان کرد.وي همچنين نويسندگي و كارگرداني سه اثر بلند ديگر «در وجه حامل»،«مرداد» و «بيداري» را نيز در كارنامه كاري خود دارد. همچنين تهیه کننده فيلم موفق «سد معبر» نيزبوده است.در حالي كه کامیار چندان موافق اکران فیلم‌هایش در دوره بازی های جام‌جهانی نبوده است اما دو فیلم «در وجه حامل» و «مرداد» او هر دو در اوج نمایش بازی های فوتبال در سینماها به اکران درآمده اند و نتيجه آن هم فروش پايين اين دو فيلم پس از هفته ها اكران بوده است.
«در وجه حامل» پس از سه هفته اكران، سينماهاي خود را در تهران از دست داد و تنها در شهرستان ها به اكران خود ادامه داده است.«مرداد»نيز سرنوشت بهتري پيدا نكرد. با تمام انتقادات وارد شده به اين دو اثر، قصه «در وجه حامل» قصه آشنایی است که بارها آن را در فیلم های مختلف شاهد بودیم؛ قصه‌ای که در پس خود قرار است قهرمانش زنی باشد که در چنبره ساختاری مردسالارانه قرار گرفته و باید گلیم شرافت خود را هم از این آب آلوده بیرون بکشد. با اين تفاسير كاميار تلاش كرده تا از این قصه به نوعی آشنازدایی کند و این کار را از طریق تغییر زاویه دید درام و برجسته کردن نقش مهری(ژاله صامتی) به قصه ای زنانه بدل کند و اين تلاش نيز تا حدی موثر واقع شده است.«مرداد» هم كه در دی 1394 پروانه ساخت دريافت كرد، داستانی اجتماعی به قلم كاميار و نيز آمیزه منسجمی از عشق، تعلیق، توطئه، پنهان‌کاری و درماندگی در داستانی با روایت مدرن است. با این کارگردان درباره دو اثر تازه اش که این روزها روی پرده است و همچنین پيرامون فضای سینمای اجتماعی ایران به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه می خوانید:
شما این روزها دو فیلم «در وجه حامل» و «مرداد» را روی پرده دارید؛ اتفاقی که در سینمای ما کمتر پیش می آید. این اکران همزمان چقدر به سود یا به ضرر فیلم های شما بود؟ چگونه شد که تصمیم گرفتید هر دو فیلم را در فاصله زمانی اندکی از هم اکران کنید؟
امسال تعداد فیلم های طنزی که در صف اکران بودند،بالا بود و من درصحبت با پخش کننده ام به این نتیجه رسیدم که اگر در این فرصت فیلم را اکران نکنیم دیگر نوبتی به ما نخواهد رسید و سال آینده هم معلوم نیست سینما به چه سمتی برود و ممکن است باز هم اقبال به سمت کمدی باشد و فیلم‌های این ژانر زودتر و راحت تر از سایر فیلم ها اکران شوند. این فرصت خوبی برای اکران نبود اما بین اکران نشدن و اکران در زمان بد، اکران بد را انتخاب کردم. اواسط اکران «در وجه حامل» بود که به من خبر رسید فرصت برای اکران «مرداد» هم پیش آمده است. من می دانستم که این بدترین نوع اکران برای «مرداد» است اما پس از دو سال انتظار می دانستم که اگر در این فرصت پیش آمده اکران نشود، باید به بایگانی برود؛ بنابراین ترجیح دادم که در همین شرایط بد اکران شود. برخی فیلم ها در سینمای ایران، پس از سال ها که از ساخت آن ها می گذرد، همچنان فرصت اکران پیدا نمی کنند در حالی که آنچه فیلم را به مقصد می رساند اکران است؛ تا قبل از آن فیلم، در یک انتظار برای زایش به سر می برد و بر همین اساس اکران دو فیلم همزمان، از دور بسیار خوب به نظر می رسد اما در صورتی این اتفاق می توانست خوب باشد که زمان اکران هم زمانِ مناسب و خوبی باشد که متاسفانه هر دو فیلم ما در بدترین دوره زمانی اکران شد؛ «در وجه حامل» مواجه شد با ماه مبارک رمضان و طرح افطار تا سحر که امسال شکست خورد و بعد از آن مواجه شد با جام جهانی و دو هفته اول اکران فیلم، تیم ملی ایران سه بازی در جام جهانی داشت. بعد از آن «مرداد» در مراحل نیمه نهایی و فینال جام جهانی وارد چرخه اکران شد و از این ها مهم‌تر، فیلمی به نام «هزارپا» را در کنار هر دو فیلم ما، با برنامه‌ریزی از پیش تعیین شده اکران کردند تا بتواند رکوردهای فروش را جابه جا کند و نتیجه این شد که به ما سه سالن می رسد و به فیلم «هزارپا» 130 سالن! به اعتقاد من در اینجا، فیلم سوزی به معنای واقعی کلمه اتفاق افتاد. اما در کل باید بگویم که اکران هردو فیلم باعث شد فکرم آزاد شود و به نوعی تکلیف فیلم ها روشن شد و حالا می توانم برای کار جدیدم برنامه ریزی کنم و با انرژی کار کنم و دغدغه اکران و سرگروه نداشته باشم چرا که در ایران صاحب فیلم است که باید برای کارهایی مثل سرگروه و اکران تلاش کند نه کسی اسمش به عنوان تهیه کننده روی پرده است؛ بنابراین همه کارها روی دوش خودم بود.
از فیلم های کمدی صحبت کردید که در این سال ها توانسته اند مخاطب جذب کنند؛ به اعتقاد شما سینمای کمدی امروز ما تا چه اندازه به آن طنز واقعی نزدیک است؟ در واقع بیشتر به نظر می رسد سینمای بدنه به دنبال تولید هجو است تا طنز. نظر شما چیست؟
اگر سینمای طنز به معنای واقعی اش در سینمای ایران وجود داشت، خیلی خوب بود. کمدی ژانری است که در آن می توانیم تراژیک ترین داستان ها را با زبان طنز و تاثیرگذار بیان کنیم اما در ایران طنز، به سمت هجو رفته است. شما وقتی کمدی ها را در سینما می بینید، همه شان یک فرمول امتحان شده را پیاده می کنند؛ دو فرمول در سینمای ایران همیشه جواب داده است؛ یکی اینکه جغرافی را عوض کنید وبه خارج از کشور ببرید تا در آنجا بتوانید از زنان مو بلوند و چشم آبی استفاده کنید، بتوانید برقصید و هر نوع شوخی سیاسی را به هرآدمی که در خارج است بچسبانید در حالی که روی صحبت شما سیاست داخل باشد. این فورمول در سینمای ما خوب جواب داده و گروه های مشترکی هم هستند که این کار را انجام می دهند. فورمول بعدی سینمای طنز، نوشتن فیلمنامه هایی براساس جک های تلگرامی و دیالوگ های دو پهلوی جنسی و سیاسی است. خوشبختانه یا متاسفانه، زبان فارسی سرشار از صحبت های دو پهلو است؛ هر کلمه ای را که بیان کنید، می توانید یک بعد جنسی به آن بدهید، فقط کافی است در بازی نشان دهید که نظر شما به کدام سمت است و چون مخاطب هم از چنین فیلم هایی در سینما استقبال می کند. پس می توان گفت ما در ایران ژانر کمدی به معنای واقعی آن نداریم.
محدودیت ها و سختگیری ها روی فیلم های اجتماعی بیشتر است، در حالی که در برخی فیلم‌های کمدی، شاهد شوخی‌های غیراخلاقی هستیم. از سوی دیگر فیلم های کمدی در مقایسه با فیلم های اجتماعی، سری‌تر و راحت تر پروسه پروانه ساخت و نمایش و اکران را طی می کنند. شما این مساله را چطور می بینید؟
محدودیت هایی که در هر مرحله تولید فیلم به ما وارد می‌شود، برای فیلم های کمدی وجود ندارد. این من را مشکوک می کند که چطور می شود جمله ای در فیلم «وجه حامل» که به هیچ برنمی خورد را اصلاحیه می زنند و من باید چند میلیون برای استودیو، صداگذاری و خروجی هزینه کنم اما در فیلم های کمدی شاهد شوخی هایی باشم که خجالت‌زده ام می کند! وقتی می بینم کنارم چند خانواده نشسته اند با خودم می گویم چطور می شود این نوع بازی ها و میزانسن های مبتذل در این فیلم ها به راحتی مجوز نمایش بگیرد! نبودِ سختگیری در تولید فیلم های کمدی نسبت به سایر ژانرها به خصوص اجتماعی، نوعی حركت هدفمند به نظر می رسد که فیلمسازها در مسیر ساخت کمدی های سطحی گام بردارند. به اعتقاد من این تلاشی برای خالی کردن سینما از دغدغه و اندیشه محسوب می شود که هدف نهایی آن اندیشه گریزی از سینما است. متولی سینما دوست دارد ما دارای سینمایی بی خاصیت و فقط سرگرم کننده و حتی لاله زاری باشیم.
در سینمای ایران، کار در حوزه اجتماعی تا اندازه‌ای سخت است؛ از تولید گرفته تا اکران، این سینما همواره با چالش مواجه بوده است. شما چرا این ژانر را برای کار در سینما انتخاب کردید؟
ابتدا باید دید که چرا ما برای فعالیت وارد سینما می‌شویم؟ منی که یک شغل خوب دارم با جایگاه مناسب چرا در کنارش سینما را انتخاب می کنم؟اگر شما وارد سینما می شوید، فقط به دليل اینکه می گویید بیزینس خوبی است، به سمت ساخت فیلم هایی می روید که به راحتی تولید و اکران شود و خواب سرمایه نداشته باشید و بتوانید چند برابر سرمایه ای که هزینه کردید را برگردانید. اما من می خواهم با استفاده از این مدیوم حرف بزنم؛ من به این دلیل وارد سینمای اجتماعی شدم که فکر می کنم وظیفه و ذات هنر این است که حساسیت زایی کند. علاوه بر اینکه باید سرگرم کننده باشد، باید به اصلاح جامعه و بالا رفتن سطح فرهنگ مردم کمک کند. ممکن است مسئولان ما چیزهایی را نبینند اما هنرمند باید ببیند و آن را در قالب یک اثر هنری ارائه دهد تا مردم را نسبت به آن موضوع حساس کند. همچنین مسئولان ببینند که تصمیمات آن ها، آسیبش به چه جاهایی از زندگی مردم می رسد که شاید هرگز فکرش را هم نکرده باشند. سینمای اجتماعی را به این دلیل انتخاب کردم که می خواستم از زبان سینما، برای بیان مشکلات مردم استفاده کنیم.
فکر می کنید در این وضعیت اقتصادی و اجتماعی که کشور ما در آن قرار دارد، توجه به سینمای اجتماعی تا چه اندازه می تواند شرایط را تسهیل کند؟
من معتقدم ایران در یک دوره گذار به سمت نیمه صنعتی شدن به سر می برد و با مطالعه تاریخ سینما می بینیم کشورهایی که امروز مهد سینمای جهان هستند، هنگامی که به سمت ماشینی شدن در حرکت بودند، تمرکز بیشتری روی فیلم های اجتماعی داشتند. به نظر من توسعه و ماشینی شدن با خودش ناهنجاری و بی اخلاقی می آورد، در روابط انسانی گسست ایجاد می شود و ایرانِ امروز ما، در این مسیر است و سینما هم به آن حساسیت نشان می دهد. اگر تولیدات ما در سینمای اجتماعی زیاد است به دلیل دوره گذاری است که در آن قرار داریم. اگر سینمای ایتالیا را در دهه 60 و 70 که کشور به سمت صنعتی شدن در حرکت بود بررسی کنید، با فیلمسازان بزرگی مثل «دسیکا» و «فدریکو فلینی» روبه رو می‌شوید که با ساخت فیلم به نقد جامعه می پردازند. به اعتقاد من تلخ‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایتالیا، «دزد دوچرخه» ساخته «دسیکا» است که نشان می دهد صنعتی شدن چطور انسان را از اخلاق دور می کند. کسی که ابتدای فیلم دوچرخه اش را می دزدند، آخر فیلم خودش هم دوچرخه می دزد دچون می فهمد کسی که چرخش را دزدیده مثل او بوده است. این اتفاق خیلی تلخی است که جامعه تو را به سمتی سوق می دهد که به یک عمل غیر اخلاقی دست بزنی. ما هم باید بپذیرم که در کشورمان، غیر اخلاقی ترین اتفاقات در حال افتادن است؛ آدم ها به راحتی یکدیگر را رد و دیگری را برای بالا رفتن خود پله می‌کنند ؛ این‌ها باید در سینما گفته شود چرا که سینمای بی‌خاصیت اتفاقی حاصل نمی کند.
بخش اعظمی از فیلم های اجتماعی ما به سمت نصحیت کردن رفته است؛ به گونه ای که مخاطب را دلزده می کند و دیگر توجه فیلمساز به کیفیت فیلم از بین رفته است. شما به عنوان یک فیلمساز جوان که در همین ژانر مشغول به فعالیت هستید، فضای کیفی سینمای اجتماعی را چگونه می بینید؟
ما همه ساله فیلم‌های خوبی هم داریم اما گاهی اوقات شعارزدگی در اين آثار زیاد می ‌شود که گوش ما به عنوان مخاطب، تنها شعار را می شنود؛ در حالی که شاهد هنری به نام سینما نیستیم. به نظرم این مساله بازمی‌گردد به روحیه فیلمساز که چقدر از موضوعی که می خواهد درباره آن سخن بگوید ،تجربه دارد. براي مثال شخصی می خواهد درباره فضاهای مجازی فیلم بسازد اما وقتی با او صحبت می کنیم می بینیم خودش حتی یک صفحه اینستاگرام ندارد! یک فیلمساز اجتماعی زمانی می تواند درباره یک موضوع به خوبی صحبت کند که یا خودش آن را تجربه کرده باشد یا خیلی به آن نزدیک شده باشد؛ در غیر این صورت تبدیل می‌شود به چیزی که ما هر روز در خیابان و تاکسی می بینیم و می‌شنویم. به نظرم فیلمسازان در انتخاب سوژه های‌شان تعجیل می کنند و خود را در آن سوژه غرق نمی کنند. متاسفانه فیلمسازان ما با اعتماد به نفس خیلی بالایی به سراغ سوژه‌هایی می روند که به آن نزدیک نیستند؛ در حالی که مخاطب باهوش است و چنین فیلم هایی را پس می زند.
چنین اعتماد به نفسی از کجا به سراغ کارگردانان آمده است؟!
فیلمسازی راحت شده است. وقتی که از سینمای آنالوگ به سمت سینمای دیجیتال آمدیم، فیلمسازی آسان شد. شما به راحتی می توانید تجهیزات سینمایی و نیروی انسانی مشتاق در هر بخش سینما را در اختیار داشته باشید. این روززها ارتباطات آن‌قدر قوی شده است که می توانید فیلم‌تان را که بی هیچ پشتوانه ای ساختید، به انواع و اقسام فستیوال‌های دنیا بفرستید و ممکن است اتفاقاتی هم برای فیلم بیفتد و آن شخص به راحتی خودش را فیلمساز می‌داند و اعتماد به نفس کاذبی در او به وجود می آید. این‌گونه افراد نقایص کارشان را نمی پذیرند. اگر شما به عنوان اصحاب رسانه از فیلمش انتقاد کنید، شما را به نفهمی و کم سوادی متهم می کند چون از یک جایی اعتماد به نفس کاذبی گرفته و انگار خودش را تازه کشف کرده است! به نظرم هیچ هنری، میانبر ندارد. محال است که کسی یک شبه نقاش یا شاعر یا داستان نویس شود. منتها در سینما این اتفاق افتاده است؛ کسانی که در تمام عمر خودشان حتی 100 فیلم هم ندیدند، امروز خودشان را فیلمسازان بزرگی می دانند. این اعتماد به نفس کاذب ممکن است برای خود من هم رخ داده باشد منتها با این تفاوت که معتقدم از فیلم اول تا فیلم دوم فیلمساز، باید تغییراتی وجود داشته باشد و اگر این تغییر به وجود آمده باشد می تواند مسیر را ادامه دهد. اما کسی که فیلم اول متوسطی ساخته و فیلم بعدی هم در همان سطح است، به نظرم نباید ادامه دهد چون سینما صنعت گرانی است و شما را به سرعت زمین می زند. آن زمان که سینما آنالوگ بود، کسی جسارت و جرات این را نداشت که بگوید می خواهم فیلم بسازم چون پشت آن دوربین رفتن ترسناک بود. شاید اگر هنوز سینما نگاتیو بود، من جرات فیلم ساختن نداشتم.
شما از چه زمانی به سینما علاقه مند شدید و چطور وارد این حرفه شدید؟
در خانواده من سینما و هنر چندان پذیرفته شده نبود و تحصیلات در آن نقش پررنگی داشت. من براساس فرهنگی که در خانواده ام قالب بود، برخلاف میلم در رشته علوم تجربی تحصیل کردم و در کنار تحصیلات، فیلم بینِ خوبی بودم. اولین فیلم کوتاهم را سال 76 ساختم؛ زمانی که دبیرستان بودم. آن زمان انجمن سینمای جوان منطقه ای بود. در آن مقطع حتی نمی دانستم تدوین و صداگذاری چیست. دوستی داشتم که فیلمبردار عروسی بود؛ او صحنه ها را کنار هم چید و به من تحویل داد. بعد دیدم که صداها شنیده نمی‌شود اما آن‌قدر اعتماد به نفس داشتم که همان فیلم را به جشنواره دادم و اثرم در آن جشنواره پذیرفته شد و تقدیر هیات داوران را گرفت؛ با اینکه صداها شنیده نمی شدند و ما مجبور شدیم فیلم را زیرنویس کنیم! زمانی که کنکور هنر قبول شدم، خانواده ام اجازه ندادند در این رشته شرکت کنم و من در رشته حقوق تحصیل کردم و زمانی که از نظر تاثیر خانواده بر تصمیماتم مستقل شدم، به این فکر افتادم که سینما را جدی تر دنبال کنم.
درباره «مرداد» صحبت کنیم. چرا این نام را برایش انتخاب کردید؟ زندگی زناشویی این زوج بسیار سرد بود،پس چرا مرداد؟
معنای لغوی مرداد یعنی مرگ و امرداد یعنی زندگی. من از دو جهت به مرداد رسیدم؛ یکی به دلیل معنایش بود و مساله دوم این بود که زندگی این زوج آن‌قدر سرد شده بود که به نظر من یک بهمن بود و آن بچه می‌توانست این زندگی را از بهمن به مرداد برساند و باعث گرمی رابطه شود. در شعری هم که از زبان محمدرضا فروتن می شنویم که می‌گوید: «چه مردادی شود بهمن کنار تو» منظور از تو، همان بچه است که زندگی بهمنی و سرد را به یک زندگی مردادی و گرم بدل می‌کند. من در انتخاب اسم فیلم تلاش کردم هر دو وجه زندگی آنان را مدنظر قرار دهم.
موضوع فیلم چقدر دغدغه شما بود؟
من یک آمار وحشتناک از وزارت بهداشت دیدم و در کنار آن نیز گزارشی خواندم درباره آمار سقط جنین که نشان می‌داد تعداد بسیار زیادی از زنان که در شهرهای بزرگ زندگی می کنند، سقط جنین دارند و آن گزارش نیز درباره این صحبت می کرد که بسیاری از این آمار واقعی نیست چرا که تعداد زیادی از زنان در خفا و در محیط های ناایمن عمل سقط را انجام می دهند و آسیب های ناشی از آن در بسیاری از موارد، باروری زنان را با مشکل مواجه می کند. در این بین دوستانم را هم می دیدم که سال ها از ازدواج‌شان می‌گذشت اما بچه دار نمی شدند و وقتی سوال می کردم، بهانه های اقتصادی می آورند. زندگی زناشویی اگر با هیجان یا اتفاق تازه ای درگیر نباشد، کم کم روبه روزمرگی می رود. من زوج‌هایی را در اطرافم می دیدم که به دلیل همین توجیهات اقتصادی چند باری سقط کردند و زمانی که شرایط برای‌شان مهیا بود، دیگر نمی توانستند بچه داشته باشند. باید یک اختلاف نظری در فیلم، از این نظر که موتور درام به راه بیفتد، بین این زوج به وجود می‌آمد و آن اختلاف در نگاه‌شان به مساله بچه است. «رویا» نگاهش به موضوع، یک نگاه کارمایی و تکفیری است که فکر می کند کفران گناهش را می دهد و نگاه مرد پزشکی و علمی است و می گوید این قابل درمان است و نیاز به هزینه دارد. منتها من می خواستم داستان از نگاه زن مطرح شود که سقط جنین علاوه بر آسیب جسمانی، به روح نیز صدمه وارد می کند؛ به همین دلیل «رویا» شکاک شده بود؛ شک‌های او ناشی از اتفاقی است که برایش پیش آمده و نقصی که خودش با دست خودش ایجاد کرده است. به همین دلیل روی زنان دیگر حساس است و حتی می گوید: «صدای پای آن زن مرا آزار می دهد». چون می بیند در او زندگی و شوری وجود دارد که در خودش نیست و این را ناشی از عمل خودش می بیند. حتی در خانه شان غذای سرد می‌خورند و بین خودشان فاصله افتاده است. مرد فقط به دنبال پول درآوردن است و زن می خواهد به هرشکلی از بار گناه خود کم کند. من فکر کردم از این زاویه می توان به موضوع پرداخت که این احساس پیشیمانی و عذاب وجدان را در زن ببینیم که مخاطب از واهمه این موضوع، اگر قرار است مثل آن زن تصمیم بگیرد، کمی بیشتر فکر کند.
می توان گفت بیشترین مساله «مرداد» تشکیل خانواده بود. با توجه به اینکه گفتید همواره خواستید درباره زنان صحبت کنید، این مساله تشکیل خانواده تا چه اندازه به زن مرتبط است؟ آیا تقصیر تنها به گردن او است یا دولت یا جامعه یا حتی مرد؟
با توجه به تجربه وکالتی که دارم و پرونده های مختلفی که در دادگاه ها دیدم و شنیدم، می توانم بگویم عنصری که تلاش می کند خانواده انسجام و استحکام داشته باشد، زن است. زن همیشه آخرین نفری است که خانواده را رها می‌کند. در سیستم فرهنگی ما، زن نماد وفاداری و تعلق خاطر به خانواده است. بیشترین تقصیر را در دور شدن آدم ها، اول مساله توسعه و اقتصادی شدن نگاه همه آدم ها می دانم. همه ما اقتصادزده شده ایم و بعد اینکه مردهای ما متاسفانه برای اینکه چرخ زندگی را بچرخانند، درگیر کار و درآمد شده اند و همیشه از نظر مالی کمبود دارند و به طبع از نظر روحی یک سری اتفاقات می افتد که در خانواده فاصله ایجاد می شود. به‌نظرم اینجا نقش حاکمیت و قوانین و تامین رفاه اجتماعی بسیار پررنگ می شود. اگر می توانستیم خانواده های‌مان را به سمتی ببریم که امنیت اقتصادی داشتند، بي‌شك رابطه زوجین هم مستحکم‌تر می شد.
شما در ساخت «مرداد» از یک سری کلیشه مثل شک کردن زن به مرد و سرد شدن زندگی که در بيشتر فیلم های اجتماعی می بینیم، پیروی کردید. خودتان تا چه اندازه به کلیشه بودن برخی مسائل در فیلم معتقد هستید؟
یک جاهایی قبول می کنم و این ممکن است از نقص فیلمنامه و کم تجربگی من باشد. اگر من بخواهم «مرداد» را امروز بسازم، با تجربه ای که در این سه سال کسب کردم، بي‌شك اتفاق متفاوتی خواهد افتاد اما باید بپذیریم که این فیلم ها وقتی به کلیشه تبدیل می شوند که در آدم های مختلف تکرار شوند. وقتی زنی را با شرایط رویا تصور کنید، طبیعی است که نسبت به نزدیک شدن هر زنی به شوهرش، واکنش نشان دهد که شاید از نظر من و شما کلیشه باشد. وقتی این شخصیت ها روی کاناپه می نشینند خیلی از هم دور هستند و به هم نگاه نمی کنند. این نشان می دهد که زن چقدر از مردش فاصله گرفته و مرد هم موضوع بچه دار شدن آن‌قدر برایش پررنگ است که شبانه روز کار می کند و به سردی رابطه نمی اندیشد. او با کار شبانه روزی فکر می‌کند که برای خانه اش تلاش می کند در حالی که زندگی اش را به ورطه سقوط نزدیک می کند اما از منظر خودش می خواهد زندگی را مستحکم کند؛‌ بنابراین چیزی که شما به آن کلیشه می‌گویید، اتفاقی است که در دنیای واقعی برای زنی مثل «رویا» به وجود می آید. ما اوایل فیلم سعی می کنیم این را برسانیم که مرد خائن نیست. اگر شما از اول فیلم همه چیز را بدانید، برای‌تان جذاب نیست و حتی باید گره هایی وجود داشته باشد که مخاطب به اشتباه حدس هایی بزند و در نهایت متوجه شود که حدسیاتش درست نبوده. در این فیلم و همین‌طور در «در وجه حامل» ، سعی ما بر همین بود. در طول فیلم با یک سری موقعیت ها مواجه می شوید و حدس‌هایی می زنید اما در پایان می بینید که اشتباه حدس زده بودید؛ من دوست دارم با مخاطبم در فیلم بازی کنم.
انتخاب بازیگر به چه شکل بود؟
رعنا آزادی ور را از زمانی که فیلمنامه را می نوشتم در ذهنم بود اما برای نقش های سوگول و امیر، چون اولین فیلمم بود می خواستم یک امتیازی داشته باشم که مخاطب بتواند آن را انتخاب کند و به انتخاب مهتاب کرامتی و محمدرضا فروتن فکر کردم که 10 سال از زمانی که این دو با هم کار کرده بودند، گذشته بود. فکر کردم این زوج ها می توانند برای مخاطب جالب باشند چون زوج های دیگر در سینما تکرار ی شده بودند. در «در وجه حامل» به ژاله صامتی فکر کردم،َ به نظرم آن‌قدر بازیگر توانمندی است که از عهده هر نقشی برمی آید البته نقش مهری کمی متفاوت بود و ژاله تاکنون چنین نقشی را بازی نکرده بود و از طرفی بار فیلم به طور کل بر دوش او بود. ژاله قراردادی با سریال نفس داشت و من چون اصرار داشتم که او این نقش را بازی کند، کار را تعطیل کردم و منتظر اتمام قرارداد ژاله شدم. نقش های دیگر هم براساس ژاله چیده شد و خیلی هم دوست نداشتم که نام های بزرگ در فیلم باشند که نقش مهری در سیطره آن نام ها قرار بگیرد اما در عین حال فکر می کنم ترکیب خوبی شد و من از کار راضی هستم.
خودتان کدام فیلم را بیشتر دوست دارید؟
من «در وجه حامل» را بيشتر از «مرداد» دوست دارم به این دلیل که پیشرفتم را در این اثر می بینم و فکر می کنم از نظر فیلمسازی، فیلم پخته تری است. منتها «مرداد» را هم نمی توانم بگویم دوست ندارم. تجربه های «مرداد» و «در وجه حامل» به من کمک کرد که فیلم بهتری بسازم و این من را به فيلم بعدي‌ام امیدوار می کند .
وجود سوپراستارهای سینماچقدر روی فروش فیلم های‌تان تاثیر گذاشت؟
برای من بی تاثیر بود. سینمای ما سوپراستار به معنای تجاری خود را ندارد. بازیگری که خیلی ها فکر می کنند پرفروش است، اگر در یک فیلمی با ترکیب دیگری قرار گیرد، می بینید که نفروخته است. ممکن است در یک ترکیبی تاثیر گذار باشد؛ برای مثال رضا عطاران در «دراکولا» نمی فروشد اما در «هزارپا» یا «سالوادور» فروش می کند. گلزار در «مادر قلب اتمی» نمی فروشد اما از این سمت جواد عزتی را کنارش می گذارید، می فروشد. در واقع می‌توان گفت ترکیب تاثیرگذار است اما تک بازیگر محال است که روی فروش تاثیر داشته باشد. اما ستاره‌هایی که ما استفاده کردیم، در سینمای اجتماعی ستاره شدند و سینمای اجتماعی هم چون حال و روز خوبی ندارد، هر بازیگر دیگری هم بود باز فروش به آن شکل بالا نمی رفت. البته این را بگویم که اگر گروه اکران دوست داشته باشد که یک فیلم بفروشد، حتما می‌فروشد؛ یعنی چیدمان به سمتی می رود که فیلم بفروشد. همین حالا می خواهند که «هزارپا» بفروشد، چون اراده وجود دارد و تمام ظرفیت سینما در اختیار آن فیلم قرار می‌گیرد. ما دو تا فیلم را سوزاندیم به خاطر اینکه قرار بود «هزارپا» بیاید و رکوردها را بشکند. در سالن های سینما، با کسی که بلیت فیلم من را خریده تماس می گیرند و می گویند این سانس پر نشده اگر می خواهید می توانید «هزارپا» را ببینید یا پول‌تان را پس بگیرید! ما اگر بخواهیم فیلم پرفروش بسازیم، باید شرکا را از بین آن ها بسازیم.
این روزها مشغول کار روی فیلم جدیدتان هستید؛ کمی درباره آن بگویید.
نام تازه ترین کارم «برج ماهی» است که فیلمنامه اش آماده شده است. این فیلم داستان زنی است از طبقه متوسط جامعه که وسواس دارد و یک بحرانی برایش به وجود می آید که ریشه های وسواس گونه اش در آن بروز پیدا می کند.