«ابتکار» از تاثیر فشارهای روانی ناشی از وضعیت اقتصادی ایران بر مردم گزارش می‌دهد

بالا رفتن افسردگی از دیوار اقتصاد
پویان خوشحال
شما یک نفر هستید؛ یک فرد در یک خانواده و یک خانواده در یک جامعه! جامعه‌ای که با چشم‌پوشی از وضعیت اجتماعی و فرهنگی آن، اقتصادش در وضعیتی بحرانی قرار دارد. بحرانی به بزرگی فلج شدن قشر عظیمی از جامعه به نام طبقه متوسط! حال شما همان یک نفر هستید، با دردهای کوچک و بزرگ با جیب‌های خالی که شدیداً نیاز به مدیریت دارد. دغدغه‌ها، مشکلات، کمبودها و همه و همه به ذهن شما هجوم آورده‌اند. دل‌خوشی‌های کوچک شما آنقدر کوچک‌ شده‌اند که دیگر بر روال عادی زندگی‌تان تاثیری ندارند. شما یک فرد در یک خانواده هستید؛ درگیری‌های ذهن شما با درگیری‌های ذهنی دیگر افراد خانواده گره خورده است. این گره بسیار کوچک در کوچه و خیابان تبدیل به یک بن‌بست می‌شود، زمانی که چندین خانواده تشکیل یک جامعه را می‌دهند. به چه چیزی فکر می‌کنید؟ آینده برای شما چگونه است؟ روشن یا مات! یا شاید اصلا تصویری از آن ندارید و ترجیح می‌دهید برای یک لحظه بعد خود برنامه‌ریزی کنید. شما یک نفر هستید؛ یک فرد در یک خانواده و یک خانواده در یک جامعه درگیر بحران!
به مرگ فکر می‌کنم


نازنین در یک شرکت خصوصی مشغول به کار است و هر روز مسافت خانه تا محل‌کار خود را با تاکسی می‌پیماید. او می‌گوید درد فعلی وضعیت اقتصادی کشور مربوط به اختلاف قیمت‌ها و تغییر لحظه‌ای است. این دختر 28 ساله در گفت‌وگو با «ابتکار» می‌گوید: «این تغییر ناگهانی وضعیت اقتصادی کشور زندگی روزمره مرا با چالش مواجه کرده. هزینه‌هایم نسبت به چند ماه گذشته، چندین برابر شده است. این در صورتی است که هیچ افزایش حقوقی را نداشتم که اگر داشتم نیز پاسخگوی این حجم از افزایش قیمت نبود.»
نازنین ادامه می‌دهد: «8 سال پیش به هدف پس‌انداز مبلغی را در حسابم گذاشتم تا وقتی بزرگ‌تر شدم از آن به عنوان یک منبع برای اشتغال استفاده کنم؛ اما چه اتفاقی افتاده است؟ نه تنها با آن پول توان ایجاد یک شغل برای خودم را ندارم بلکه سرمایه‌ اولیه‌ام نیز با قیمت‌های فعلی تقریبا هیچ است!»
او با عنوان این موضوع روح و روانم در چند ماه اخیر مریض شده است و مطمئناً در آینده نه چندان دور بدتر نیز خواهد شد، می‌گوید: «این حال بد من با قرص و دارو و مراجعه به روانپزشک خوب نمی‌شود. من مریض روانی نیستم و این مقوله‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی امروز کشور است که این بلا را به سرم آورده. تنها کاری که این روزها توانستم بکنم، صبر است. به خود می‌گویم صبر کن درست می‌شود اما این بزرگترین دروغی است که تابه‌حال به خودم گفتم. همین است که فکر مهاجرت به سرم می‌زند؛ چند بار قصد کردم از ایران بروم اما در همان مراحل ابتدایی با مشکل مواجه شدم. رفتم از ایران یک ریسک است، دقیقا مانند ماندنم! من زندگی‌ام را ازابتدا مانند یک پازل در کنار هم چیدم و این ساختمان را بنا کردم، حال که باید ثمره آن را ببینم، وضعیت اقتصادی به گونه‌ای شده که شدیدا دچار افسردگی شده‌ام. در محل کار حوصله ندارم و در محیط خانه نیز وضعیت همین است. بعد از 28 سال یا باید مستقل از خانواده باشم یا راهی دیگری را در پیش بگیرم! رفتن ممکن نیست، ماندن ممکن نیست. شاید باورتان نشود گاهی اوقات واقعا به مرگ فکر می‌کنم.»
چقدر ادای احمق‌ها را دربیاورم؟
وضعیت اقتصادی کشور در حال حاضر پروسه‌ای لحظه‌ای را طی می‌کند، قیمت‌ها در لحظه تغییر می‌کنند و این افزایش‌ قیمت‌ها هم برای مردم و هم برای بازاریان گران تمام شده است. مغازه‌داران از درآمد خود هیچ رضایتی ندارند و برخی از مشاغل نیز رو به تعطیلی رفته است. همین وضعیت باعث شده است تا افراد در مواجه با زندگی اجتماعی خود در لحظه تصمیم بگیرند. به عنوان نمونه می‌توان به راننده مسافرکشی اشاره کرد که پس از دوبار جریمه شدن در مدت کوتاهی تصمیم به آتش کشیدن خودرو خود گرفت!
سجاد جوانی متولد دهه 60 است. او مدتی است که با دختری عقد کرده و قرار بر این بود که تابستان امسال جشن عروسی برپا کنند. او که در یک مغازه پوشاک مشغول به کار است از افزایش قیمت‌ها گله دارد و دردش را اینگونه با «ابتکار» در میان می‌گذارد: «با دیدن قیمت‌ها و افزایش آن‌ها سرم مدام درد می‌گیرد. عقد کرده‌ام و قرار است مراسم عروسی بگیریم. حالا فرض کنید که نه پول خرید و اجاره و رهن خانه دارم، نه خانمم پول برای خرید جهیزیه دارد، نه توان پرداخت هزینه‌های عروسی را دارم. یعنی رسماً در مغازه نشستم و با ویترین مغازه وَر می‌روم. امروز پیراهنی را می‌فروشم، 40 هزار تومان و 10 تومان سود می‌کنم، فردا باید 10 هزار تومان بزارم روی همان قیمت فروخته و همان جنس را به مغازه بیارم! چقدر ادای احمق‌ها را دربیاروم؟»
سجاد آرام در مغازه را می‌بندد و گوشه‌ای از مغازه نشسته و ادامه می‌دهد: «به خدا بعد از یک سال زندگی در خانه پدری با خانمم به مشکل خوردیم. نه اینکه با خانواده‌م مشکلی داشته‌باشیم؛ نه، اما همین مشکلات و دغدغه‌های روزانه یا بهتر است بگویم لحظه به لحظه باعث شده دیگر ذوقی برای یک رخ‌داد شاد را ندارم. فقط می‌خواهم زمان عروسی بیاید و یک‌جوری تمام شود و برود. در وابط عاطفی با خانمم به مشکل خوردم، حتی در مسائل جنسی هر دوی ماهم تاثیرگذار بود؛ اصلا حوصله هم را نداریم. چرا؟ چون هم من درگیر یک لقمه نان هستم و خانمم. ولی باز هم هشت‌مان گرو نه‌مان است.»
از چنین افرادی هر کاری برمی‌آید
افزایش قیمت‌ها در این روزها زندگی را به زبانی عامیانه «سخت» کرده است؛ به این اندازه سخت که قشر متوسط جامعه در قبال تغییر قیمت‌ها فلج شده‌اند و این موضوع در سبد خرید خانواده‌ها به شدت احساس می‌شود. موضوعی که شاید در دهک‌های پایین‌تر به این دلیل که برخی از خرید‌ها راهی به سبدخرید آن‌ها نداشت، به این اندازه حس نمی‌شود. همین موضوع را محسن به زبان خود برای‌مان شرح داد. او که اکنون 40 سالگی را پشت سر‌گذاشته به «ابتکار» می‌گوید: «می‌ترسم. این ترس دو جنبه خصوصی و عمومی دارد. ترسی شخصی من مربوط به طبقه متوسط جامعه است که در چند ماه اخیر به دهک‌های پایین‌تر نزول کرده است. من به عنوان فردی در قشر متوسط جامعه اکنون دیگر توان تامین استاندارهای اولیه زندگی خود را ندارم. من برای خودم برنامه‌هایی را برای آینده چیده بودم، حال با وضعیت اقتصادی کنونی هیچ یک از آن‌ها را حتی نمی‌توانم به مرحله اجرا درآورم. برای تامین برخی از هزینه‌های زندگی، برخی دیگر را حذف کرده‌ام. به طور مثال اگر پیش از این برای تفریح به سینما می‌رفتم و یا کتاب می‌خریدم، اکنون مجبور شده‌ام تا آن‌ها را حذف کنم و روی مایحتاج اولیه زندگی‌ام هزینه کنم.»
او ادامه می‌دهد: «سیگار کشیدن که یک تفریح کوچک برای فرار از مشکلات است و به عنوان یک دل‌خوشکنک به آن‌ نگاه می‌کردم، در حال حاضر آنقدر افزایش قیمت داشته که کم کم باید به فکر ترک آن باشم.» محسن در ادامه به ترسی عمومی اشاره می‌کند که شدیداً افکار او را درگیر کرده است. او می‌گوید: «ترس عموم من مربوط به اجتماع است؛ اینکه حجم طبقات فرو‌دست جامعه هر روز در حال افزایش است و تجمیع این افراد در جامعه باعث بروز آفت‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی می‌شود. بعید نیست که در آینده نزدیک با قشر عظیمی از مردم مواجه شویم که سواد فرهنگی و اجتماعی ندارند؛ از چنین افرادی هرکاری برمی‌اید و همین موضوع آینده ایران را به خطر می‌اندازد.»
او ادامه می‌دهد: «شدیداً گیج شده‌ام. آستانه‌ تحملم پایین آمده و به شدت خودم را در مواجه با اخباری که روزانه در رسانه‌ها منتشر می‌شود سانسور می‌کنم. سعی می‌کنم خبری نخوانم که مربوط به افزایش قیمت‌ها است، خبرهای اجتماعی را از فقر، تجاوز و مشکلات بی‌شمار مردم دیگر دنبال نمی‌کنم و خود را از این فضای پر از اندوه دور و دورتر می‌کنم. بعضی از دوستانم می‌‌گویند به روانشناس یا روانپزشک مراجعه کنم! حتی برای مراجعه به پزشک هم باید حداقل 120 هزار تومان هزینه کنم آن هم تنها یک جلس؛ از کجا باید این هزینه‌ها تامین شود؟»
یکی از پیامدهای مشکلات اقتصادی بروز رفتارهایی است که اصلاً قابل پیش‌بینی نیست!
موضوعات اخیر را با طیبه حاجی محمد یزدی، کارشناس و مشاور خانواده در میان گذاشتیم. وی در پاسخ به این سوال که تاثیرات اقتصادی کنونی در کشور تا چه میزان بر فشارهای روانی که بر افراد می‌آید تاثیرگذار است؟ می‌گوید: «فشارهای اقتصادی پیامدها بسیار و البته متفاوتی دارد. این پیامدها هم روی فرد و خانواده و پس از آن بر جامعه تاثیر می‌گذارد. وقتی از نظر اقتصادی فرد به مشکل بخورد، در زندگی فرد و حتی روال عادی زندگی‌اش تغییراتی اساسی حس می‌کند. به مرحله تحمل این سختی‌ها می‌رسد و پس از آن نوبه اولویت بندی مسائل می‌رسد. فرد سعی می‌کند با اولویت بندی در شرایط بد اقتصادی‌اش برخی از هزینه‌هایی که نسبت به سایر هزینه‌ها ضروری به نظر نمی‌رسد را حذف کند. حال اگر فشار اقتصادی حاکم بر او پیش از مقداری بود که بتواند پاسخگوی او باشد، زندگی عادی او را تحت شعاع قرار می‌دهد. فرد به سمت زندگی کوتاه مدت می‌رود؛ به این معنی که به صورت کوتاه مدت برنامه‌ریزی می‌کند. پس از این مراحل است که فشارهای اقتصادی و اجتماعی در رفتار او نیز بروز می‌کند و واکنش‌های منفی او گریبان خانواده و جامعه را خواهد گرفت.»
یزدی ادامه می‌‌دهد: «اختلالات روانی در افراد خودبه خود حل نمی‌شود. در این فشارها است که هم جسم و روح فرد دچار آسیب می‌شود. در این بین برخی افراد توان کنترل اوضاع را دارند و کمتر آسیب می‌بینند. این افراد سعی می‌کنند با پذیرش مشکلات، چشم خود را روی بسیاری از مسائل ببندند و به تعبیری خود را از ماجرا آزاد کنند. در برخی افراد نیز کار به کنترل اوضاع به همت دارو و روانپزشک کشیده می‌شود. حال اینکه برخی نیز اصلا توان اقتصادی لازم را برای مراجعه به روانپزشک و روانشناس ندارند؛ همین فشارها است که باعث بروز رفتارهای در فرد می‌شود که قابل پیش‌بینی نیست و ممکن است فرد به خود، خانواده و یا افراد جامعه آسیب برساند.» این مشاور خانواده با اشاره به این موضوع که وضعیت بحرانی اقتصادی کنونی کشور باعث شده تا مراجعه به روانپزشک و روانشناس درکشور بیشتر شود، می‌افزاید: «برخی از افراد هزینه درمان را ندارد. سعی ‌می‌کنم از آن‌ها مبلغی دریافت نکنم. تعدادی از ان‌ها خجالت می‌کشند و دیگر پیدای‌شان نمی‌شود. این دقیقا از وضعیت بحرانی اقتصادی در کشور حکایت دارد که فرد ترجیح می‌دهد به جای درمان خود هزینه تامین مایحتاج زندگی خود هزینه کند. نباید فراموش کنیم که بحران‌های اقتصادی و تاثیر روانی آن ممکن است برای همیشه بر روح و روان فرد تاثیر بگذارد و این موضوع پس از بهبود شرایط اقتصادی نیز ادامه خواهد داشت. استثنا شامل افرادی می‌شود که از توانسته‌اند در این شرایط خود را کنترل کنند و پس از بهبود شرایط دوباره به زندگی عادی خود بازگردند.»