نگاهی به حیات علمی و اخلاقی حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر احمد احمدی به روایت حجت‌الاسلام دکتر محمد ذبیحی (شاگرد دیروز، رهرو امروز) عالم نهادساز

اشاره
مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر احمد احمدی، فیلسوف، فقیه و استاد برجسته حوزه و دانشگاه که در کنار وجهه علمی، دارای سجایای اخلاقی، تواضع و پارسایی مثال‌زدنی بود و در طول حیات پربرکت خود منشا خدمات فرهنگی، علمی، مدیریتی و دینی فراوانی در حوزه های مختلف گردید، در تاریخ نوزدهم خردادماه سال 1397 براثر عارضه قلبی بدرود حیات گفت و دوستداران، مشتاقان و ارادتمندان علم و اندیشه را در فراق و ماتم فقدان خویش سوگوار کرد. مرحوم احمدی از نخستین روزهای پیروزی انقلاب با حکم امام‌خمینی عضو ستاد انقلاب فرهنگی و شورای عالی انقلاب فرهنگی بود و ریاست سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها را برعهده داشت. در آستانه چهلمین روز رحلت این اندیشمند کم‌نظیر، صفحه حوزه روزنامه جمهوری اسلامی گفت‌وگویی را با حجت‌الاسلام دکتر محمد ذبیحی قائم‌مقام ایشان در سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها انجام داده است که شما را به مطالعه این مصاحبه دعوت می‌نمائیم.
***
*با تشکر از جنابعالی، بفرمایید از چه زمانی و چگونه با مرحوم دکتر احمدی آشنا شدید؟


با تشکر از شما و همکارانتان در روزنامه وزین جمهوری اسلامی، ما از قبل دورادور با شخصیت‌ حوزوی و دانشگاهی برجسته ایشان آشنا بودیم ولی آشنایی زیاد ما با آقای دکتر احمدی به اوایل دهه هفتاد یا اواخر دهه شصت، بر می‌گردد که دلسوزان نظام به این فکر افتادند که جمعی از حوزویان را برای استادی در دانشگاه تربیت کنند. ایشان به همین منظور تشریف آوردند به قم و به اتفاق مرحوم فلسفی یک سخنرانی کردند، آن سخنرانی خیلی تغییرات اساسی در من به وجود آورد و اصلاً مسیر زندگی من را کلاً عوض کرد. خود ایشان هم در یک مصاحبه‌ای این را بیان فرمودند که ذبیحی هنوز که هنوز است می‌گوید آن سخنرانی من را برانگیخت و واقعاً هم من را برانگیخت. در دارالشفاء سخنرانی کردند و گفتند که شرایط کشور شرایط خاصی است و ما نیاز به طلاب جوان آگاه به مسائل داریم که بیایند به دانشگاه و باید دوره‌های تخصصی را بببینند تا بتوانند در دانشگاه خدمت کنند. این تعبیر ایشان خیلی تعبیر سوگمندانه‌ای بود که آن روز خیلی از ماها را تحریک کرد و فرمودند «بیایید دانشگاه و ایتام آل محمد (ص) را دریابید». لذا آغاز رسمی آشنایی ما به آنجا برمی‌گردد که مرکز تربیت مدرس شکل گرفت. ما جزو دانشجویان دوره اول بودیم و آن دوره چون در آغاز کار بود با مشکلاتی مواجه شد و می‌طلبید که جمعی از خود ما طلبه‌ها هم کمک کنیم. ما سه نفر به عنوان نمایندگان انتخاب شدیم که در بین آنها من سخنگو بودم و از اینجا ارتباطمان با آقای دکتر احمدی اگر نگویم ساعتی، قطعاً روزانه بود. ایشان در آنجا هم استاد بودند و هم مدیر و نقش بسیار بسیار موثری را در شکل‌گیری تربیت مدرس و ادامه حیات آن داشتند که هنوز به ابعاد مختلف آن پرداخته نشده است.
*چه شد که این همراهی به همکاری در سازمان سمت انجامید؟
آقای دکتر احمدی علاقه خاصی به من داشتند و من هم ارادت ویژه‌ای به ایشان داشتم. من خیلی از آقای احمدی الگو گرفته بودم و سعی می‌کردم آن وظایفی که یک روحانی دانشگاهی باید داشته باشد وفق آن عمل کنم. آقای دکتر احمدی هم معمولاً خیلی می‌پسندیدند که روحانیون جوانی سعی می‌کنند هم روحانی باشند و هم دانشگاهی باشند و وظایفشان را به درستی انجام بدهند. در دوران تربیت مدرس که ایشان استاد ما بودند ما هشت واحد فلسفه غرب را خدمتشان خواندیم اما رابطه‌مان به شاگردی تنها نبود بلکه رابطه‌مان در حقیقت همکاری هم بود، مرتب جریان قم را پی‌گیری می‌کردیم و خدمت ایشان گزارش می‌دادیم. بعد زمان پایان‌نامه کارشناسی ارشد، باز ایشان استاد راهنمای من بودند و خط به خط رساله را در خدمت ایشان بودم. بعد از آن من وارد مدیریت تربیت مدرس شدم و حدود پانزده سال در تربیت مدرس بودم و باز آنجا پشتوانه معنوی، قانونی و توجیه فرهنگی کار ما آقای دکتر احمدی بود که اینجا رابطه بسیار بسیار نزدیکی با ایشان داشتیم. شناختی که ایشان از من در دانشگاه قم، همکاریم با مرحوم آیت‌الله قاضی و تربیت مدرس داشت یک ذهنیتی برای این بزرگوار ایجاد شده بود که من می‌توانم در سَمت کمکشان کنم. چندین بار به من فرمودند که بیایید در سمت، ولی من می‌گفتم اجازه بدهید کارهایی که دارم را دنبال کنم و ایشان را قانع می‌کردم. بعد از فوت مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی که شماها بهتر از همه می‌دانید که آقای احمدی یک رابطه وسیع و تنگاتنگی با آقای هاشمی داشت که شاید کمتر شخصیتی این طوری در این سطح با آقای هاشمی مرتبط بود به گونه‌ای که خودش می‌گفت بعد از فوت ایشان من سرم را به دیوار گذاشتم و آنقدر گریه کردم که بی‌تاب شدم. خیلی علاقه به آقای هاشمی داشت. بعد از فوت مرحوم آقای هاشمی زنگ زدند به منزل ما و خیلی متاثر بودند و فرمودند که دلم می‌خواهد بیایید کمکم کنید، من هم یک قدری در تلفن متاثر شدم. خانم من هم که این تلفن را می‌شنید گفت دیگر مجال درنگ نیست باید بروید کمک ایشان. خانم خیلی به دکتر احمدی علاقمند بودند، یکی دو شبی به مناسبت‌های مختلف ایشان به منزل ما آمده بودند و خانواده که تهجد و شب زنده‌داری‌های آقای دکتر را دیده بودند خیلی علاقه‌مند به دکتر شدند که یک روحانی با این شرایط اینقدر پشتکار‌دار و این قدر متعبد و زاهد هستند. بالاخره ایشان من را وادار کرد که بروم کمک ایشان و از همان روزهای اولی که وارد شدم آقای دکتر حکم قائم مقامی را نوشتند و اصرار داشتند که کارها را من انجام بدهم. من هم خدمت ایشان بودم و پیوسته این دوران برایم از جهتی بسیار بسیار عالی بود و از جهتی بسیار بسیار غم‌‌انگیز. روزهای اول ارتحال ایشان دوستانی که با من گفتگو می‌کردند و تسلیت می‌گفتند، این جمله را با گریه می‌گفتم که‌ای کاش به تهران نیامده بودم و احمدی را این طور از نزدیک ندیده بودم. چون ما در محیط کار، تدریس و اینها با دکتر احمدی خیلی نزدیک بودیم ولی این یک سال در سمت بسیار بسیار متفاوت بود و شناختی که برای من از آقای دکتر احمدی ایجاد شد، شناخت بسیار عمیق‌تری بود. یک روایت داریم از امام حسین(ع) می‌گوید: «زر وانصرف» آمدید پیش ما، خیلی درنگ نکنید. این روایت جای حرف خیلی دارد که منظور امام چه بوده است. من یک جهتش را این می‌دانم و می‌گویم که نباید آدم وقتی به شخصیت‌های بزرگ نزدیک می‌شود، آن قدر قرب پیدا کند تا شخصیتی که او دارد شکسته بشود. اما در باب آقای احمدی غیر این بود، یعنی هر چه ما نزدیکتر شدیم، ارادتمان بیشتر شد، هر چه نزدیکتر شدیم اخلاص این مرد را بیشتر لمس کردیم و با تمام وجودمان احساس کردیم که انسان بزرگی است.
*مرحوم آقای دکتر احمدی ابعاد مختلفی داشتند و شخصیتشان به جهات مختلف قابل بررسی است. اما آنچه که در این مجال مورد توجه ما است شخصیت حوزوی ایشان است. لطفا با توجه به شناختی که از ایشان داشتید، شخصیت حوزوی ایشان را برای ما ترسیم بفرمایید.
آقای دکتر احمدی تا روز آخر حوزوی بود و هیچ گاه از حوزه جدا نشد. خودشان هم در یکی از مصاحبه‌هایشان گفتند. می‌گویند من وقتی قبل انقلاب وارد دانشکده ادبیات تهران شدم و با لباس می‌رفتم، یک عده‌ای می‌گفتند این آخوند راه گم کرده و اشتباهی آمده اینجا. برایشان مانوس نبود. مستحضرید دانشکده ادبیات خیلی از دانشکده الهیات متفاوت بود. در دانشکده الهیات به دلیل فضای درس‌های الهیات و حضور بیشتر روحانیون در آنجا، عدم پایبندی به دین کم‌تر بود ولی در دانشکده ادبیات این طور نبود. این محیط کاملاً آزاد و فراخی بود و آقای احمدی روحانی که با لباس روحانی می‌رفتند برای بعضی‌ها تعجب برانگیز بود. ولی آقای احمدی این تقید را قبل از انقلاب داشتند و بعد از انقلاب هم داشتند که به عنوان یک روحانی به تمام معنا بتوانند انجام وظیفه کنند.
اما شروع کار حوزویشان را من هم از دوستانشان شنیدم، هم در آثار و مصاحبه‌هایی که از خود ایشان به یاد مانده خواندم، هم در گفتگوهای متفرقی که در خدمتشان داشتیم شنیدم لذا از مجموع آنها عرض می‌کنم:
آقای احمدی ذاتاً یک آدم باهوش و با استعداد فراوانی بود که در روستا الفیه را حفظ کرد و شاهنامه می‌خواند. خودش می‌گوید که من شاهنامه را که می‌خواندم، همسایه‌ها و قوم‌ و خویش‌ها جمع می‌شدند، انقدر کوچک بودم که چند تا بالش می‌گذاشتند و من رویش می‌نشستم و شاهنامه می‌خواندم. الان شاهنامه را خیلی از ماها شاید نتوانیم بخوانیم و یا شاید نتوانیم به عمق آن برسیم، ولی مرحوم احمدی آنقدر علاقه داشتند. می‌گفتند که در روستای ما شاهنامه نبود، مادرم رفت که از یکی از بستگانمان بگیرد و من کیلومتر‌ها به استقبال او رفتم که این کتاب را برای من بیاورد. پس آن هوش و ذکاوت فوق‌العاده در همان دوران طفولیت ایشان خودش را نشان می‌دهد به گونه‌ای که روستاییان بعضی‌هایشان به پدرشان پیشنهاد می‌کنند که این بچه را بگذار برود درس بخواند. ولی پدرشان به دلیل مشکلات مالی نمی‌توانستند این کار را بکنند. خودشان نقل می‌کنند که ما مشکلات مالی داشتیم و باید کمک دست پدرم می‌بودم، کار می‌کردم و درس هم می‌خواندم. ایشان نقل می‌کردند که من آنقدر علاقه داشتم که روز که از سر کار می‌آمدیم و استراحت می‌کردیم و نماز می‌خواندیم، برادرم آماده می‌شد که برود بخوابد ولی من علاقه داشتم که درس بخوانم و یک چراغی داشتیم که اگر آن روشن بود برادرم نمی‌خوابید، اگر خاموش می‌شد من درس نمی‌توانستم بخوانم لذا با یک زحمتی سعی می‌کردم بروم یکی دو ساعتی در یک جایی کتاب‌های مقدمات حوزه را بخوانم. ایشان در روستایشان مقدمات حوزوی را شروع می‌کنند تا صمدیه را تقریباً می‌خوانند. حالا ببینید چه شگفتی دارد که یک انسانی اینها را بدون استاد بخواند و خودش مطالعه کند. الفیه را از حفظ کند. گفتند که من همه اشعار الفیه را نوشتم و الان هم دارم. من امیدوارم ان شاء‌الله خانواده ایشان که تمامشان انسان‌های فرهیخته و فرهنگی هستند، بتوانند آثار دکتر احمدی و دست‌نوشته‌هایشان را به جامعه علمی عرضه کنند. یک مقدار جای تاسف دارد که آقای دکتر احمدی خیلی نتوانست به تالیف و تصنیف بپردازد. دلیلش هم این است که او بیشتر سعی کرد شاگردپروری کند. به هر نقطه از ایران که رفتید آدمی شاگردش بوده و او استادش بوده است و این از ویژگی‌های خیلی برجسته آقای دکتر احمدی است.
ایشان پس از دروس مقدماتی در روستا، وارد حوزه علمیه بروجرد می‌شوند. باز در گفتار خودشان هست که استاد ما به دیگر طلبه‌هایی که با هم بودیم می‌گفت که ببینید این احمدی این مقدمات را با بزها خوانده و مباحثه می‌کرده، ولی شماها با هم، ولی الان از شماها چیزی کمتر که نیست، بیشتر است. آقای زمانی که چند دوره هم نماینده ملایر بوده می‌گفت من وارد حوزه که شدم دنبال این بودم که کسی را به عنوان الگو پیدا کنم و همه احمدی را به من نشان می‌دادند. هم تعبدش، هم تقیدش، هم انسش با نهج البلاغه و قرآن و درس‌هایش زبانزد بود. ایشان چند سالی در بروجرد می‌مانند و بعد آوازه‌هایی که از قم داشتند ایشان را تحت تاثیر قرار می‌دهند و به قم می‌آیند. به قم که می‌آیند در اولین دیدارشان به مدرسه حجتیه می‌روند و در مدرسه حجتیه شاهد درس تفسیرالمیزان علامه طباطبایی می‌شوند. می‌گویند من شیفته علامه و دلباخته ایشان شدم و در درس ایشان شرکت کردم. درس تفسیر به جهتی خیلی ادامه پیدا نمی‌کند و علامه شروع به درس اسفار می‌کند. اسفار هم باز به دلایلی که در حوزه همه می‌دانیم یا باید برویم سراغش که چرا اتفاق افتاده، خیلی ادامه پیدا نمی‌کند و درس شفای علامه شروع می‌شود. تمام این درس‌ها را مرحوم احمدی شرکت می‌کنند. خودشان می‌گویند در یک برهه‌ای متوجه شدم که علامه یک گروه خاصی دارند که به اصحاب سبعه معروف بودند. هفت نفر بودند که در جلسات خصوصی علامه شرکت می‌کردند. در آن جلسه‌ که هر دو هفته سه بار برگزار می‌شده، ظاهراً مرحوم علامه تمهید القواعد می‌گفتند و درس‌های این طوری را ارائه می‌کردند. مرحوم احمدی از علامه اجازه می‌گیرند که در آن درس شرکت کنند و خودشان می‌گفتند که یک بار نبود که در قم باشم و از این جلسه غفلت کنم. و آن جلسه آن قدر برایم نورانیت داشت که به تعبیر خود ایشان «نور چراغ با نور روحانیت و درخشش علامه آنچنان در هم می‌پیچید که من را مجذوب خودش ساخت».
*دیگر چه کسانی در این درس‌های خصوصی علامه شرکت می‌کردند؟
آیت‌الله امینی، آیت‌الله جوادی، آیت‌الله حسن‌زاده، استاد ما مرحوم آشیخ یحیی انصاری هم از اصحاب خاصی بودند که در درس علامه شرکت می‌کردند. آقای احمدی درس‌های حوزوی دیگر مثل فقه و اصول را نیز در قم خدمت مرحوم داماد، آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله سلطانی و حضرت امام بودند. بخشی از مکاسب را هم خدمت آیت‌الله مشکینی تلمذ کردند. در سال 1352 وارد دانشگاه شده و عضو هیات علمی دانشگاه می‌شوند. البته قبل از دانشگاه معلمی می‌کرده. دو سال در دبیرستان دین و دانشی که مرحوم شهید بهشتی تشکیل داده بودند و حدود هفت، هشت سالی هم در دبیرستان حکیم نظامی. خود ایشان با یک بیان ساده این طور می‌گفتند که پولی نداشتیم که برویم درس بخوانیم و مجتهد بشویم، رنگ و رویی هم نداشتم که منبری بشوم!. گفتم خوب همه زندگی که منبر و اجتهاد نیست، من می‌توانم کارهای دیگری بکنم لذا معلم شدم. دوران معلمیشان هم دوران بسیار درخشانی است. بدون هیچ مبالغه‌ای عرض می‌کنم احمدی یک سند محکمی برای روحانیت است. احمدی آدم بسیار بسیار متفاوتی بود. آقازاده آیت‌الله العظمی جوادی آملی به مناسبتی که برای نماز مرحوم احمدی دعوت شد در ضمن گفتگو گفتند حضرت والدشان این حرف را درباره بعضی از روحانیون از جمله آقای احمدی می‌گویند که آقای احمدی جزء محکمات روحانیت بود، واقعاً چیزی متشابه در زندگیش نبود. بسیار بسیار انسان سالم و صادقی بود.
مرحوم احمدی هم زمان با تدریس تفسیر المیزان علامه را برای چاپ می‌دیدند. خودشان می‌گویند از جلدهای هفت و هشت به بعد غلط کمتر است چون ایشان می‌دیدند. یک وقتی یک کسی خدمت علامه می‌رسد و گلایه می‌کند در یکی از مجلدات اغلاطی دیده می‌شود. مرحوم علامه می‌فرمایند چه کنم احمدی رفته و وقتی او بود اینها را می‌دیدید. بعد ایشان می‌گویند این خبر در تویسرکان که به من رسید خیلی گریه کردم که این کار ناچیز من آنقدر در پیش ذهن علامه بزرگ بوده که از من یاد کردند. یکی از نشانه‌های اصحاب سر بودن علامه سفر ایشان همراه علامه به لندن است و در آنجا نکات جالبی را از علامه نقل کردند که معلوم می‌شود چقدر با علامه نزدیک بوده. می‌گوید به علامه گفتم چرا ملاصدرا وارد فضای حکمت عملی نشده. من در این کتابی که سه تا فیلسوف را بررسی کردم، فارابی، ابن سینا و ملاصدرا آنجا آورده‌ام. ایشان می‌فرماید علامه به من فرمودند که اصلاً ملاصدرا حکمت عملی را همین افعل لا تفعل می‌داند و دیگر چیز جدیدی نمی‌داند. البته اینجا من یک اشکالی به استاد گرفتم، و ‌گفتم‌ای کاش استاد ما از استادشان آقای علامه طباطبایی چرایی این قضیه را می‌پرسیدند. بعدها در گفتگویی که با ایشان داشتم گفتند یک وقتی به این خواهم پرداخت ولی اسفا که اجل مهلت نداد و این پاسخ ایشان را هم دریافت نکردیم.
یکی از برجستگی‌های مرحوم آقای احمدی این بود که واقعاً یک آدم نهادساز در کشور بود. تربیت مدرس حوزه را ساخت، تربیت مدرس دانشگاه تهران را ساخت. سازمان سمت را ساخت.همان‌طور که در پیام مقام معظم رهبری مد ظله العالی آمده، موسس سمت ایشان بودند و تا حالا بیش از دو هزار عنوان کتاب را به جامعه علمی ارائه کردند. نماد عملی وحدت حوزه و دانشگاه بودند. ما در احمدی همه خوبی‌های دانشگاهی‌ها را می‌دیدیم. اگر هر دانشگاهی بیاید بگوید یک ملاک امتیاز ما این است که احمدی نداشت، واقعاً من قبول می‌کنم. آقای احمدی تکالیف درسی را به دقت می‌دید، حضور در کلاسش بسیار جدی بود، کار با دانشجویش بسیار جدی بود، در وقت‌شناسی، مسولیت پذیری، اصلاً چیزی کم نداشت. اینها را البته متاثر از استادان بزرگی بود. در قم مرحوم علامه طباطبایی که خیلی تاثیر روی ایشان داشته، مرحوم آیت‌الله سلطانی تاثیر زیادی بر ایشان داشته است. مرحوم آقای سلطانی هیچ منیت و خودیتی نداشت و مرحوم آقای احمدی هم همینطور بودند. من به ضرس قاطع عرض می‌کنم که اگر مرحوم احمدی می‌خواست در حوزه بماند قطعاً یک سر و گردن از خیلی از اینهایی که الان هستند بالاتر بود. چون هوش و ذکاوتش بالاتر بود، پشتکارش هم زیاد بود. ولی آقای احمدی واقعاً دل به تعینات نمی‌داد. اصلاً دنبال زرق و برق در زندگیش نبود. خودش می‌گوید من وارد دانشگاه که شدم خیلی تحت تاثیر مرحوم یحیی مهدوی بودم و از کمالات ایشان خیلی نقل می‌کرد. می‌گوید یک روزی خدمت ایشان بودم با هم بودیم من چیزی می‌خواستم یادداشت کنم، یک کاغذ روی میز ایشان را برداشتم که یاداشت کنم. کاغذی که ما اصلاً به حساب نمی‌آوریم. ایشان به من گفت که «احمدی این بیت‌المال است». حالا ببینید یک دانش آموخته حوزوی که خودش دقیق است و واقعاً مصداق این بیان امیرالمومنین علی(ع) که: «ادقّوا اقلامکم، قاربوا بین سطورکم واحذفوا عنّى فضولکم، فانّ اموال المسلمین...».مرحوم مهدوی به چنین کسی می‌گوید: آقای احمدی این بیت‌المال است. او یک دانشگاهی است که این طور مراعات می‌کرده و احمدی از اینها یاد گرفته و خودش‌ از دانشگاهیان متعهد و از حوزویان سرآمد شده، آنچنان انسانی شده بود که هر دوی اینها را با خودش جمع کرده بود. درحالی که در این زمینه مشکلاتی را تحمل می‌کرد. خانواده‌ ایشان نقل می‌کند وقتی آقای بهشتی از آلمان آمدند چند نفری را جمع کردند و گفتند ما باید به زبان‌های دیگر بپردازیم. آقای دکتر احمدی یکی از کسانی بود که در کلاس‌های زبان شرکت می‌کردند و خودشان تعبیر می‌کردند که ما کتاب‌های زبان را در جیبمان قایم می‌کردیم که کسی نبیند. خانواده‌شان می‌گویند بعضی با ما قطع رابطه کردند و به منزل ما نمی‌آمدند به دلیل اینکه می‌گفتند احمدی زبان کفر می‌خواند. ولی ایشان همان زمان که در حوزه بود، اهتمام به دانشگاه و اهتمام به شرایط کشور داشت. اگر بخواهیم تعبیر خیلی زیبایی به کار ببریم «او یک انقلابی خاموش» بود که می‌خواست در آرامش آن کار فرهنگی عمیقی را که باید انجام بشود را انجام بدهد. من نمی‌خواهم بگویم که ایشان آقای مطهری بود، به هر حال آقای مطهری با خونش نوشته‌هایش را امضاء کرد و یک یادگار ماندگاری برای نظام ما شده، ولی واقعاً آقای احمدی چیزی از اینها کم نداشت. مرحوم بهشتی، مرحوم مطهری، مرحوم باهنر، مرحوم مفتح و مرحوم احمدی و یکی دو نفر دیگر یک کار دانشگاهی و حوزوی را شروع کردند اما اجل به ایشان مهلت نداد و هیچ کدامشان نتوانستند آن انباشته‌های خودشان را در صحنه انقلاب پیاده کنند ولی احمدی ماند و این کار را کرد و چه سندی ماندگارتر از این برای ما که او سی و سه چهار سال مسئولیت‌های مستقیم در بالاترین مراکز تصمیم سازی و تصمیم‌گیری انقلابی حضور داشت و سالم ماند.
ظاهراً استاد ما حضرت آقای جوادی می‌فرمود همه ائمه نور واحد هستند ولی چند نفرشان در بین اینها یک برجستگی‌هایی دارند که نمی‌شود کتمان کرد. یکی امیرالمومنین(ع) پدر همه امامان است و این قابل انکار نیست. یکی امام حسین(ع) که دروازه ظلم را فرو ریخت و به هر حال یک انسانی شد که مذهبی و غیر مذهبی به عنوان یک نماد انسان آزادیخواه و بزرگ به او اقتدا می‌کنند و در این میان نقش امام زمان کم نیست، یک امامی که این همه علَم هدایت را به دوش کشیده است. اگر بخواهیم مثال بزنیم آقای احمدی یک کوله‌باری را قبل از انقلاب به بعد از انقلاب منتقل کرد و به درستی آن را هدایت کرد. چهل سال این بار را به دوش کشید و تقریباً محل خدشه قرار نگرفت. این که می‌گویم تقریباً چون ممکن است بعضی انتقاداتی داشته باشند که شما این کار را کردید، این کار را نکردید. الان به سازمان سمت اشکال دارند که چرا این کتاب چاپ شده و این کتاب چاپ نشده است. حالا هرکس دیکته ننویسد غلط هم ندارد، ولی وقتی کسی دو هزار جلد کتاب چاپ می‌کند یکی دو تایش هم از دستش در می‌رود انصاف این است که آدم این حجم کارها را با هم ببیند.
*با توجه به آشنایی دیرینه‌ای که شما با مرحوم دکتر احمدی داشتید چه ویژگی‌هایی از ایشان توجه شما را جلب کرده است؟
بسیار سوال به جا و شایسته‌ایست و من در ذهن خودم حدود ده ویژگی برای دکتر احمدی سراغ دارم که همه اینها با شواهد بسیار زیاد در ذهنم هست و اگر ان شاء‌الله روزگاری شد جمع‌آوری کرد می‌توان روی آن کار کرد. جناب آیت‌الله اعرافی که خیلی محبت کردند در قضایای مربوط به آقای دکتر احمدی به عنوان مدیر عالی حوزه‌های علمیه سراسر کشور در منزل آقای دکتر احمدی حضور یافتند و من همین اینجا از ایشان تشکر می‌کنم، فرمودند که خوب است دو تا مجموعه راجع به اخلاق استاد در حوزه کار کنیم. امیدوارم این کار حوزوی زیر نظر خود ایشان انجام بشود و ما هم اگر بتوانیم کمکی کنیم. من همه این ویژگی‌ها را برجستگی‌های یک استاد حوزه و یک استاد دانشگاه می‌دانم. دانشگاهیان هم باید این طور باشند و حوزویان هم باید این طوری باشند. اگر الان دچار مشکلاتی هستیم که هستیم و هیچ کس منکرش نیست، به نظر من دور شدن از این ویژگی‌هایی است که من دارم عرض می‌کنم.
1- دوری جستن از علایق مادی پست و مقام- اصلاً احمدی هیچ علاقه‌ای به پست و مقام نداشت. کسی این را می‌گوید که با او بوده است. چقدر تلاش کردند ایشان را جزء چهره‌های ماندگار کنند اما آقای احمدی قبول نمی‌کرد، می‌گفت ما داریم کارمان را انجام می‌دهیم. بسیار به دنیا و علایق دنیا بی‌اعتنا بود. نه اینکه دنیا را مذموم بداند که مثلا ما نباید تولید داشته باشیم، معلوم است یک استاد فرهیخته دانشگاه و حوزه این را نمی‌خواهد بگوید. می‌خواهد بگوید ما نباید یک تعلقی برای خودمان ایجاد کنیم که پست و مقام‌ها ما را فریب بدهد. سازمان سمت واقعاً برای آقای احمدی کوچک بود در این شکی نیست، ولی او چون کار را شروع کرده بود همیشه می‌گفت اینجا یک چتر علمی گسترده است که می‌خواهم این چتر بماند و کار را به سامان برسانم. این از ویژگی‌های بزرگ دکتر احمدی بود که الان هم که می‌بینید، خیلی مال و منالی باقی نگذاشته. یک خانه بسیار ساده و کوچکی در تهران دارد و ما چیز دیگری سراغ نداریم. البته فرزندانشان صاحب علم و فضیلت هستند و خودشان درس خوانده‌اند.
2- دقت علمی و انضباط کاری- شاید باور کردنی نباشد که آقای احمدی برگه امتحانی که به دستش می‌دادید خط به خط می‌خواند، کتابی که می‌خواست تصحیح کند خط خط می‌خواند. این طور نبود که کتاب را یک تورقی کند و به جلسات دفاع یا پایان نامه‌ها بیاید. به دقت کار را می‌خواند و انضباط در کارش داشت. همین آخرین کاری که مربوط به خود من بود یعنی آثار حکمت عملی ابن سینا و فارابی و ملاصدرا، جای جای آن را دیده و حاشیه زده و تند هم نوشته و باید هم گفت که در فضای علمی این کارها اصلاً ‌تعارف بردار نیست. ولی به دقت اظهار نظر کرده‌اند، این دست‌نوشته را از ما گرفتند که در آن موزه‌ای که می‌خواهند برای آقای دکتر درست کنند داشته باشند.
3- تمرکز بر مسئولیت مشخص- این همان آفتی است که امروز جامعه ما گرفتار است، افراد می‌خواهند ده جا مشغول به کار باشند. دائم تلفن‌هایشان زنگ می‌زند و فقط باید به تلفن‌هایشان پاسخ ‌دهند. ما فکر می‌کنیم که از کمالات افراد این است که کارهای خیلی زیادی داشته باشند که وقتی برایشان کارهایشان را ردیف کنند بگویند که مسول کجا و کجا. ولی واقعاً دکتر احمدی این طور نبود. یک سمت را قبول کرده بود و همان را درست انجام می‌داد. بله در شورای عالی انقلاب فرهنگی هم بود، شورا هر دو هفته یک بار بود. ایشان دستور جلسات را مطالعه می‌کردند و معمولاً هم به صورت خیلی فعال شرکت می‌کردند.
4- علاقه به توسعه و تعمیق معارف اسلامی- چهارمین ویژگی که آقای احمدی داشت عشق و علاقه وصف ناپذیر به توسعه و تعمیق معارف اسلامی بود. خیلی دلش می‌خواست که این کار انجام بشود. هم در ایران و هم در خارج از ایران. خود من هم به این باور او ایمان داشتم و دلم می‌خواست این کار بشود و الان هم دلم می‌خواهد این کار انجام بشود. یعنی ما اگر نتوانیم در ابعاد دیگری توفیقاتی به دست بیاوریم که باید به دست بیاوریم، لااقل بتوانیم در بعد فرهنگی که شیعه و اسلام چیزی کم ندارد، کاری بکنیم. آقای احمدی به تعمیق معارف خیلی علاقمند بود. به گونه‌ای که اگر یک اثری در این حوزه‌ها به دستش می‌رسید می‌خواست پرواز کند و چقدر خوشحال بود که من مثلا دیشب فلان مساله را دیدم و خوب است و فوراً دستور می‌داد پی گیری کنید این را به چاپ برسانید.
5- سعه صدر علمی- نکته پنجمی که از ویژگی‌های آقای احمدی در این مدت من دیدم، سعه صدر علمی ایشان بود. من حالا به سعه صدر سیاسی ایشان نمی‌پردازم که در سعه صدر سیاسی هم ما نمونه‌اش را نداشتیم. مجلس ختمش نشان داد که واقعاً چه عالمی است. من تاکید کردم که مستند مجلس نور را بسازند که مردم بدانند یک روحانی بعد از چهل سال مسئولیت آن هم در حوزه‌های فرهنگی چه طوری قشر دانشگاهی از طیف‌های مختلف استقبال کردند، چپ، راست و میانه همه بودند. سیاسی بود، کشوری بود، لشکری بود. آقای احمدی این طور شرایطی هم ندارد که کسی بگوید اگر نرویم فردا مشکلی درست می‌شود. نه، یک انسانی بود که عقبه آن طوری برای خودش درست نکرده و واقعاً سالم و ساده زیست کرده بود لذا همه آمده بودند. در مراسم ایشان از بیت رهبری شرکت کرده بودند، از بیت امام شرکت کردند. آقای رئیس‌جمهور در سفر چین بودند اما آقای واعظی که آمدند گفتند من خودم را از چین به این جلسه رساندم که رئیس‌جمهور گفته باید در این جلسه شرکت کنید. وزرا بودند، امرا بودند، طیف‌های دانشگاهی خرد و کبیر همه بودند، حوزویان همه بودند. یک شخصیتی بود که نشان می‌داد یک سعه صدری دارد. در مباحث علمی هم همینطور بود. هر چیزی را برایش می‌آوردند از اول نمی‌گفت رد کنید. از کسانی دعوت کرده بود به سمت که اگر اسم ببرم حتماً شما تعجب می‌کنید. آنها خودشان به هر دلیلی می‌گفتند مصلحت نیست ما بیاییم ولی آقای دکتر می‌گفت بیایید بنویسید، حرفهایتان را بگویید، ما هم می‌بینیم ارزیابی می‌کنیم و چاپ می‌کنیم. در همین مدتی که من خودم بودم این را دیدم که گاهی نوشته‌هایی مطابق نظر او نبوده ولی می‌گفت به هر حال حرفی دارد بنویسد و چاپ کنید. در حوزه کارش از سیاسی بازی و سیاسی کاری به شدت دور بود. سیاست دان بود و می‌فهمید و خوب هم می‌فهمید اما سیاست بازی نمی‌کرد. اگر باز شرایط طبیعی‌تری داشته باشیم که ما بتوانیم به این حرف‌ها بپردازیم، من در این حوزه‌ها خیلی با ایشان صحبت کردم و یادداشت‌هایی از ایشان گرفتم برای خودم. واقعاً انسان سیاستمداری بود، می‌فهمید و تشخیص می‌داد و درک داشت. ولی در حوزه کاریش هیچ سیاستی را دخالت نمی‌داد و سیاست بازی نمی‌کرد.
6- ساده‌زیستی- ساده‌زیستی ویژگی دیگر آقای دکتر احمدی بود. من این را لمس کردم. ایشان یک ماشین پیکان داشت می‌آمد قم و بعد از آنکه پیکانش خیلی خراب شد و فشار زیادی رویش آمد یک پراید خرید و در این اواخر که نمی‌توانست رانندگی کند با با یک تاکسی جابه‌جا می‌شد و هیچ تکلفی نداشت. وقتی می‌دید من هم سعی می‌کنم مثل خودش باشم می‌گفت ذبیحی واقعاً من خیلی برای این کارهایت دوستت دارم. ایشان می‌گفت کسی که با ما همکاری داشت و اینجا می‌آمد، می‌گفت من حتماً باید با ماشین فلان بروم، حتماً باید در را برای من باز کنند، حتماً باید در را برای من ببندند. گفتم آخر این چه حرفی است ما روحانی هستیم. ولی آقای احمدی این کارها را نمی‌کرد. چرا چون پیرمرد بود کیف ایشان را باید برمی‌داشتند، ولی باز خودش تلاش می‌کرد که کیفش را خودش بر دارد. آنقدر در این ساده‌زیستی زاهد بود که سی و پنج، شش سال میزی که پشتش می‌نشست یک میز بود. از ابتدای این مسئولیت تا انتهای این مسئولیت. در یک وقتی یکی از معاونان اداری سازمان سمت می‌آید و آن مبلمان ایشان را می‌خواهد عوض کند. ایشان به شدت ناراحت می‌شود و می‌گوید آقا این کار را نکنید. الان ما می‌خواهیم آنها را به عنوان موزه نگه داریم. ما طلبه‌های حوزه باید یاد بگیریم. من نمی‌گویم از مواهب دنیا نباید استفاده کنیم، من خودم هم استفاده می‌کنم. ولی وقتی یک روحانی در چشم دیگران است و در معرض قضاوت دیگران است باید آن سادگی را داشته باشد. کارمندان سازمان سمت با هر کدامشان که صحبت کنید این ساده‌زیستی را در دکتر احمدی گواهی می‌کنند. ابن سینا زاهد را به دو قسم می‌کند. عارف و غیر عارف. دکتر احمدی زاهد عارف بود. دوستان به اشارات مراجعه کنند ببینند زاهد عارف کیست. آنی که از همه آنچه که غیر خدا است دست شسته باشد. بله دکتر احمدی به همه ارادت داشت، با همه کار می‌کرد. ولی هیچ چیز در چشمش غیر از خدا نبود.
7- حراست و حفاظت از بیت‌المال- آن چیزی که باز ما الان در بعضی از مسئولینمان یا حتی در بعضی از روحانیون کمتر می‌بینیم حفاظت از بیت‌المال است. اینکه خود آقا هم گله کردند که من می‌شنوم شما با ماشین‌های فلان می‌آیید به درس و می‌روید، اینها حرف‌های پنهانی نیست. ولی احمدی بسیار در حراست و حفاظت از بیت‌المال حساس بود. این آخری‌ها یک مساله‌ای به ایشان گزارش شده بود و بعد به من گفت که ذبیحی این کار را شنیدم، گفتم درست است آقای دکتر، باید حلش کنیم. آن روز آخر وقت که می‌خواست برود گفت من اصلاً آرام ندارم این کار را حل نکردید. گفتم آقای دکتر قبول بکنید ما باید یک کاری بکنیم که مفسده‌اش بیشتر نباشد. الان می‌خواهیم جلوی یک گرفتاری را بگیریم گرفتاری بزرگتری ایجاد نکنیم. قبول می‌کرد، اعتماد داشت به من. فردا صبح که آمدند اول صبح زنگ زد و گفت که می‌خواهم تو را ببینم، من بیایم یا شما می‌آیید. رفتم بالا و به من گفتند ذبیحی من دیشب تا صبح خوابم نبرد. آن مساله را تمامش کنید. یک جوری حلش کنید. من به ایشان عرض کردم استاد اجازه بدهید حل می‌کنیم.
8- رازداری و امانت داری- باز از ویژگی‌های دکتر احمدی رازداری بود. انسان کتومی بود. خودش را علنی نمی‌کرد که من چی بودم، چی شدم. مگر به اصرار یک چیزی از ایشان سوال می‌کردیم. و از آن طرف چه پرونده‌های سنگینی را به ایشان مراجعه می‌کردند. من مکرر می‌رفتم به دفتر ایشان، می‌دیدم مشغول تلفنی است. تلفنی به مقامات می‌زند، به غیر مقامات می‌زند راجع به افراد مختلف که مشکلی داشتند ولی هیچ وقت این مشکلات را به کسی نمی‌گفتند. ما در چند روز قبل که ناچار بودیم وسایل شخصی‌شان را منتقل کنیم، نامه‌هایی که آنجا بود که دست خود ایشان بود، رازداری ایشان را نشان می‌داد، به هیچ کس نگفته بود. نه به خانواده، نه به ما، نه به معاونین. این باز از ویژگی‌هایی بود که آقای دکتر داشت.
9- رقت قلب و عطوفت- مگر می‌شد کسی بیاید پیشش و تقاضایی بکند و آن تقاضا را انجام ندهد. حالا یا مالی یا غیر مالی. معمولا یک بخشی از حقوقش را در کیفش داشت، هر که بهش مراجعه می‌کرد احساس می‌کرد آدم مستضعفی است و گرفتار است بهش می‌داد. یعنی اصلاً گویا دریغی در این کار نداشت. ایشان یک دوران چهار ساله مجلس رفتند، بعد همیشه می‌گفتند من سرطان خواهم گرفت که این دوران تمام بشود، من می‌خواستم استعفا بدهم به من گفتند استعفا نده. بسیار ناراحت بود از آنچه اتفاق می‌افتاد. می‌گفت هر وقت من از این سر گذرها رد می‌شوم و این کارگرها را سر گذرها می‌بینم گریه می‌کنم. بسیار بسیار قلب عطوف و رئوفی داشت.
*در همایش اخلاق مرحوم آیت‌الله هاشمی هم ایشان سخنرانی کرد و با رقت قلبشان همه را متاثر کرد.
بله، خودتان خاطرتان هست و این همان علاقه‌شان به حوزه را نشان می‌داد. این را بگویم که آقای احمدی چقدر پیوند به حوزه داشت. آخرین دیدار رسمیش در حوزه رونمایی از کتاب اعتبارسنجی احادیث شیعه بود. ایشان وقتی خواستند بیایند من خبردار شدم، رفتم مخالفت کردم، گفتم حاج آقا نروید، دکتر شما را منعتان کرده از این سفرها. می‌روید و خودتان را با این کارها زحمت می‌دهید. گفتند خیلی خوب و یک تغییری در ایشان ایجاد شد. دوباره بعد که رفتند راننده گفت حاج آقا به من گفته برویم می‌خواهیم برویم. گفتم حاج آقا به من قول دادید نروید. گفت بله به تو قول دادم ولی به آنها هم قول دادم. الان تو را می‌توانم راضی کنم ولی دیگر آنها را نمی‌توانم راضی کنم. آمد و سفر پر زحمتی هم بود و چه استقبالی شد.
10- شاگردپروری- در کشورمان کسی نیست و واقعاً نداریم که این قدر شاگرد پرورش داده باشد. هر جا رفت شاگرد پرور بود، آن هم چه شاگرد پروری، یعنی درس اخلاق می‌داد. در این ایمیل‌هایی که این روزها به دست خانواده‌شان رسیده، یک فردی از زاهدان یک ایمیلی می‌فرستد. می‌گوید که در سال 60، 63 آن وقت‌ها آقای دکتر آمده بودند یک دوره‌ای در زاهدان داشتند. و وقتی که می‌آیند من سر کلاسشان می‌خوابیدم، بعد پرسیده بودند از من که چرا خسته‌ای و می‌خوابی. گفتم آقا من می‌روم کار و سر کار خسته می‌شوم اگر هم کار نروم زندگیم اداره نمی‌شود. می‌گوید دیگر بعد از اینکه فهمید استاد به دانشجوها سفارش کرد که کاری به او نداشته باشید بگذارید راحت بخوابد، او خسته است. بعد در ایمیلش نوشته بود که من از آن درس‌ها هیچ چیز برایم نمانده، جز آن اخلاق کریمانه ایشان. ما باید این جور آدم بسازیم. واقعاً شاگرد پروری می‌کرد.
تهجد و شب زنده‌داریش را که دیگر همه می‌دانند. یعنی همه می‌دانند که آقای دکتر احمدی چه در سفرهای رسمی چه در غیر رسمی چند ساعتی به تهجد می‌پرداخت. مرتب شب زنده‌داریش را داشت و تهجدش را همیشه حفظ می‌کرد. اگر خواسته باشم یک ویژگی بسیار شاخص و برجسته‌ای که جمع بین حوزه و دانشگاه کند باید بگویم نماد عینی و تجسم واقعی وحدت حوزه و دانشگاه احمدی بود. او شعار نمی‌داد. او سمینار تشکیل نمی‌داد. او خرج و مخارج این طوری نداشت که حوزه و دانشگاه را در یک قالب‌های رسمی دنبال کند. واقعاً یک استاد حوزوی بود و یک استاد دانشگاهی بود. این آخرین جلسه‌اش که درباره قرآن بوده، صورت جلسه‌اش نشان می‌دهد که چقدر علاقه‌مند به حوزه است. با مجموعه‌ای از محققین دفتر و سایر نهادهایی که در قم هستند یک جلسه‌ای داشته راجع به باستان شناسی در قرآن و بعد این را آورد در سمت فوراً تایید کرد گفت بفرستید قم کارش را انجام بدهند. یعنی آن نماد واقعی علمی عینی حوزه و دانشگاه مرحوم دکتر احمدی بود و به هر حال اجل مهلت نداد. من نمی‌خواهم بگویم مرگ ایشان نابهنگام بود، چون هیچ چیز در نظام خلقت نابهنگام نیست ولی می‌توانم عرض کنم مرگی زودهنگام داشت. می‌توانست هنوز باشد و خدمات دیگری داشته باشد و خودش هم این جور بود. هیچ علاقه‌ای به هیچ چیزی در دنیا نداشت جز یک چیز که آن را هم عرض کنم و دیگر تمام کنم و ختامه مسک بشود.
می‌گفت آقای ذبیحی فقط دلم می‌خواهد در حرم دفن بشوم. مدام همین را می‌گفت. خیلی هم می‌گفت. رفته بودند نزد تولیت یا جناب آقای سعیدی صحبت کرده بودند که من دلم می‌خواهد حرم یک جایی به من داده بشود و من در حرم باشم و به خصوص پایین پای علامه طباطبایی باشم. یک شعری هم به این مضمون گویا گفته بود که: عمری در سر درست بودم و اکنون زیر پایت خفته‌ام. یعنی علاقه‌اش را نشان بدهد. که من بعد به ایشان گفتم که این کار ظاهراً در قم نمی‌شود انجام بشود باید تهران دستور دفتر آقا و شخص آقا باشد و گفت پس برو یک نوشته‌ای، برای ما بگیر و مدام می‌گفت. حالا جا دارد از حاج آقای مروی تشکر ویژه بکنم که خیلی در این جهت زحمت کشیدند. آن روزی که آقای دکتر احمدی فوت کردند همه ما در بیمارستان نگران این مرد و دنباله قضایا بودیم که من به دفتر آقا زنگ زدم و با حاج آقای مروی تماس گرفتم گفتم شما یک قولی داده بودید و من آن قول را به مرحوم دکتر احمدی دادم خیلی علاقه‌مند است که در قم دفن بشود، یعنی برگردد به حوزه، دوباره برگردم همانجایی که بودم. واقعاً علاقه داشت و آنها هم لطف فراوانی کردند. شخص مقام معظم رهبری، لطف کردند و جا را در بسیار جای خوبی به آقای دکتر احمدی دادند. امیدواریم روحش شاد باشند و مقامش عالیست متعالی باشد، ان‌شاء‌الله و ما طلبه‌ها هم بتوانیم اندکی از آن بزرگ درس بیاموزیم.
*«او یک انقلابی خاموش» بود که می‌خواست در آرامش آن کار فرهنگی عمیقی را که باید انجام بشود را انجام بدهد
*دکتر احمدی زاهد عارف بود یعنی از همه آنچه که غیر خدا بود دست شسته بود
*هر چه ما نزدیکتر شدیم، ارادتمان بیشتر شد، هر چه نزدیکتر شدیم اخلاص این مرد را بیشتر لمس کردیم و با تمام وجودمان احساس کردیم که انسان بزرگی است
*آقای دکتر احمدی تا روز آخر حوزوی بود و هیچ‌گاه از حوزه جدا نشد
*حضرت آیت‌الله جوادی آملی درباره ایشان گفتند آقای احمدی از محکمات روحانیت بود
سایر اخبار این روزنامه
داروی گران قیمت بیماران پیوند کلیه رایگان شد رهبر انقلاب اسلامی در دیدار با رئیس‌جمهور و اعضای هیئت دولت: مواضع رئیس جمهور در اروپا مقتدرانه بود با مفاسد اقتصادی هم مقتدرانه برخورد کنید مردم انگلیس چگونه ترامپ را از لندن به هلسینکی بدرقه کردند؟ رایزنی مقامات 100 کشور جهان درباره خروج آمریکا از برجام؛ امروز در تهران حمایت مجلس از دستور رئیس‌جمهور برای برخورد با متخلفان خودرو سخنگوی قوه قضائیه خبر داد: اختصاص شعب ویژه برای رسیدگی به پرونده‌های ارز و سکه نگاهی به حیات علمی و اخلاقی حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر احمد احمدی به روایت حجت‌الاسلام دکتر محمد ذبیحی (شاگرد دیروز، رهرو امروز) عالم نهادساز دولت، قاطعانه عمل کند پناهندگی یک شاهزاده اماراتی به قطر توزیع ارز مسافرتی را متوقف کنید ترامپ: اتحادیه اروپا دشمن آمریکاست با پیام رئیس جمهوری المپیاد جهانی زیست شناسی در ایران آغاز شد شهادت دو فلسطینی بر اثر انفجار در غزه حملات ارتش سوریه به حومه قنیطره و نزدیک شدن به جولان اشغالی