نگاهی کوتاه به زندگی امیر انتظام؛ تمثالی از درد که زندگی اش پایان یافت رهایی حاصل شد

همدلی| گروه سیاسی- عباس امیرانتظام سیاستمدار ایرانی، معاون نخست‌وزیر و سخنگوی دولت مهدی بازرگان و عضو جبهه ملی ایران در گذشت. او از چهره‌های پُرمناقشه در تاریخ معاصر ایران بعداز انقلاب اسلامی است. عباس امیر انتظام طبق حکمی که برایش صادر شده بود یعنی حبس ابد، دائم الزندانی بود. او حتی روزهایی را که در منزل نیز می‌گذراند، در واقع زندانی محسوب می‌شد. حتی در این چند مدت که بیرون از زندان تحت مراقبت در منزل بود، با ارائه وثیقه بیرون از زندان ماند. برخی از ملی مذهبی‌های هم‌کیش امیر انتظام باور داشتند که او «قربانی بازی سیاسی شد که در این ماجرا او قربانی بود، قربانی دیدگاه سیاسی خود شد». اتهام وی در پرونده برای حبس ابد دائم به وسیله محمدی گیلانی ابن بود: «گشودن سفره دل نزد بیگانگان» به نظر خیلی از حقوق‌دانان این جمله حقوقی نیست. با این حال آنچه ستودنی است و شاید سرلوحه اخلاقی و رفتاری خیلی از ما باشد این است که عباس امیرانتظام در زمانه ای که می رود تا حکم حبس ابدش در آذرماه سال نود و دو، ۳۴ ساله شود، در بیست و یکم شهریور ماه ۱۳۹۲ به ملاقات محمد محمدی گیلانی که به شدت بیمار است، می‌رود. محمدی گیلانی همان کسی است که با صدور رای محکومیت برای امیرانتظام که پس از رویداد اشغال سفارت آمریکا و بازداشت او انشاء شده بود، زندگانی سخت و سرشار از تلخی را در زندان برای او رقم زد و محرومیت‌های انسانی و اجتماعی بسیاری برای او به وجود آمد که عوارض آن در همه شئون زندگانی وی هم چنان باقی است. شنیده می شود که وقتی امیر انتظام به ملاقات گیلانی می رود، آقای قاضی او را در آغوش می گیرد و می گرید.
امیر انتظام عاشق ایران بود. نام مصدق اشک در چشمانش جاری می کرد. برای بازرگان احترام فراوانی قائل بود.برخی نیز او را جاسوس خواندند. سختی های بسیاری در طول حیات سیاسی خود کشید. گرچه او به خاطر مدت مدیدی که در زندان بود نتوانست به خوبی وجوهات شخصیتی خود را شکوفا کند. بعداز تسخیر سفارت آمریکا تمام زندگی‌اش تحت تاثیر این رویداد و نگاه انقلابیون آن زمان قرار گرفت و تا لحظه مرگش او را رها نکرد. امیرانتظام نخستین و قدیمی‌ترین زندانی سیاسی پس از انقلاب به‌شمار می‌رود که از تاریخ ۲۸ آذر ماه ۱۳۵۸ تا ۱۳۷۵ به اتهام جاسوسی در حبس بود.
تاریخ سیاسی زندگی امیرانتظام
امیرانتظام فرزند میرزا یعقوب رفوگر است که در سال 1311 در تهران متولد شد. وی دوران کودکی و نوجوانی را در کنار پدر و عموی خودگذراند. امیرانتظام در سال 1329 دانشجوی رشته الکترومکانیک دانشگاه تهران شد و در همان زمان سعی داشت که وارد تشکیلات نهضت آزادی شود. از هواداران محمد مصدق بود و پس از کودتای ۲۸ مرداد به نهضت مقاومت ملی پیوست و از اعضای فعال آن سازمان بود و در دانشکده فنی با مهندس مهدی بازرگان آشناشد و سعی کرد با او ارتباط برقرار کند. روابط او با بازرگان از دانشگاه تهران شروع شده بود، زمانی که بازرگان استاد و رئیس دانشکده فنی بود و امیرانتظام دانشجوی وی مورد احترام و اعتماد بازرگان بود و در جریان انقلاب ۱۳۵۷ ایران به عنوان نماینده بازرگان با شاپور بختیار مذاکره کرد و سرانجام بختیار را متقاعد کرد تا از نخست‌وزیری استعفا بدهد. وی در زمان نخست‌وزیری مهدی بازرگان، چندین مسئولیت از جمله معاونت نخست‌وزیری و سخن‌گوی دولت را بر عهده داشت. در 23 بهمن حکم سخنگویی دولت موقت و معاونت اداری نخست وزیری برای امیرانتظام صادر می‌شود اما او 4 ماه بعد به ماموریتی تازه اعزام شده و به‌عنوان سفیر ایران در کشورهای اسکاندیناوی راهی استکهلم می‌شود.


اعدام، آنگاه حبس ابد
به دنبال حمله دانشجویان «خط امام» به سفارت آمریکا در ایران، وی به اتهام «جاسوسی» و «همکاری» با سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا بازداشت و به اعدام محکوم شد. در روز 26 اسفند ماه سال 1359 عباس امیرانتظام در دادگاهی به‌ریاست آیت‌الله محمدی گیلانی محاکمه شده و سرانجام پس از 15 جلسه رسیدگی، دادگاه وی را به‌دلیل انجام ملاقات‌ها و تماس‌های محرمانه با بیگانگان، ارائه اطلاعات داخلی به دشمن، فراری دادن سران رژیم شاه، فراری دادن ماموران سیاسی سفارت رژیم صهیونیستی در تهران و...، به اعدام محکوم می‌شود اما با تلاش‌ها و فشارهای بازرگان حکمش به حبس ابد تقلیل می‌یابد. امیرانتظام و نزدیکان وی این اتهام را رد می‌کردند و وی سال ۷۷ در گفت‌وگو با روزنامه جامعه در این زمینه گفته بود که به‌عنوان «مسئول مذاکره و مکاتبه با تمام سفارتخانه‌ها» در داخل ایران، مکاتباتی «رسمی و قانونی» با سفارت آمریکا نیز انجام داده بود. این گفت‌وگو که نخستین گفت‌وگوی امیرانتظام با روزنامه‌ها بود فرصتی شد تا سخنان خود را به گوش دیگران برساند.
جاسوس یا میهن پرست
حسین دهباشی، سری جدید خشت خام خود را در گفت‌وگویی با عباس امیرانتظام کلید زد؛ چند روز مانده به تحویل سال، اما برشی از این گفت‌وگو آن‌قدر در فضای مجازی و توییتر بازنشر شد که بار دیگر موضوع امیرانتظام سر زبان‌ها افتاد. همین مصاحبه کافی بود تا موافقان و مخالفان تئوری جاسوسی امیرانتظام مقابل هم صف‌آرایی کنند و بار دیگر به دفاع از نظریات خود بپردازند. اگر ماجرا در روزهای منتهی به سال نو و روزهای آغازین سال جدید به توییتر محدود شده بود، اما در همین دوران، محسن میردامادی، دبیرکل سابق جبهه مشارکت و از رهبران دانشجویان اشغال‌کننده سفارت آمریکا، وارد میدان شد و اعلام کرد که امیرانتظام جاسوس نبوده است.
این اظهارنظر از این نظر مهم به نظر می‌رسد که امیرانتظام را به استناد اسناد کشف‌شده از سوی دانشجویان اشغال‌کننده سفارت آمریکا با ترفندی، به ایران فراخوانده و به اتهام جاسوسی به‌نفع آمریکایی‌ها بازداشت کردند. حالا رهبر آن جریان بعد از ٢٩ سال ابراز کرده از آن اسناد، جاسوسی مستفاد نمی‌شود. اگرچه سازمان اسناد انقلاب اسلامی و برخی طیف‌های سیاسی همچنان مستند به این اسناد، امیرانتظام را به سبب مراوداتش با آمریکایی‌ها جاسوس قلمداد می‌کنند.
میردامادی اما به سایت تاریخ ایرانی گفته است: «موضوع آقای امیرانتظام و مشکلاتی که برای ایشان پیش آمد دغدغه ذهنی من و احتمالا امثال من بوده است. به همین دلیل من اسناد سفارت آمریکا در رابطه با امیرانتظام را که پس از اشغال سفارت منتشر شد بار دیگر مطالعه کردم. در شرایط فعلی که آن هیجان‌زدگی فضای عمومی دوران انقلاب و به‌خصوص ماه‌های پس از اشغال سفارت دیگر وجود ندارد، طبعا منصفانه‌تر می‌توان در این‌گونه موارد قضاوت کرد. من در این اسناد هیچ مطلبی که بر جاسوس‌بودن امیرانتظام دلالت کند ندیدم».
امیرانتظام که دارای سه فرزند است، پس از انقلاب موفق به دیدار با فرزندان خود نشده و الهام امیرانتظام، دختر وی هنگام دریافت جایزه شهامت اخلاقی بنیاد
یان کارسکی در سال ۸۲ به نمایندگی از طرف پدرش، گفت: «آخرین باری که پدرم را دیدم، ۱۰ سال بیش نداشتم.»
وی از قول پدرش نیز پیامی برای این مراسم قرائت کرد که امیرانتظام گفته بود: «وقتی به زندان می‌روید، خشمگین هستید. ابتدا تنها فکر و ذکر شما این است که بی‌گناه هستید. ۱۰ سال که می‌گذرد، احساس می‌کنید فراموش‌شده‌اید، مثل مردگان. ۲۰ سال که می‌گذرد و در زندان جوانی را ملاقات می‌کنید که شمارا به‌جای می‌آورد و برایتان احترام قائل می‌شود...می‌فهمید که بخشی از تاریخ شده‌اید. تازه آن‌وقت می‌فهمید که خداوند قصد حفظ شمارا داشته تا شاهد نقض حقوق هم‌میهنانتان و بی‌عدالتی علیه آن‌ها باشید و اعتراض کنید.»
از عباس امیرانتظام در سال ۸۱ نیز کتابی دوجلدی با عنوان «آن‌سوی اتهام» منتشر شد که به بیان خاطرات وی از دوران بازداشت تا محاکمه پرداخته است.
حالا امیر انتظام آرام گرفته است، او روزگاری آمد، زندگی کرد، زندانی شد و امروز چشم بر دنیا فرو بسته است، یا به روایتی می شود گفت برای او رهایی حاصل شده است. او بخشی از خاطرات انقلاب و یا ایده های انقلابی است که سال ها بعد از آن دوران خود را به نقد نشستند.