دکتر داوود فیرحی در مصاحبه با خراسان ،از آثارجدیدش گفت

بی‌تردید جایگاه شهید بهشتی در سیر تطور موضوع حکمرانی حزبی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نقشی محوری و اساسی دارد. او با شرکت در تأسیس حزب جمهوری اسلامی و برگزیده شدن به عنوان نخستین دبیرکل این حزب و نیز تلاش‌هایش برای تبیین نخستین حزب تشکیل شده پس از انقلاب اسلامی، نشان داد که توانایی بسیار بالایی در سازمان دهی کار تشکیلاتی دارد. شهید بهشتی در مواضع خود در دفاع از حکمرانی حزبی، به فراوانی از آموزه‌های اسلامی بهره می‌برد. دکتر داوود فیرحی، استاد دانشگاه تهران و نویسنده مجموعه کتاب‌هایی درباره فقه سیاسی است که آخرین آن ها، یعنی «فقه و حکمرانی حزبی»، سال گذشته به زیور طبع آراسته شد. وی در گفت‌وگو با خراسان از در دست تألیف بودن دو اثر دیگر در همین زمینه، با عنوان «مفهوم قانون در ایران» و «فقه و قانون» خبر داد. دکتر فیرحی نقش شهید بهشتی را در تبیین مفهوم حکمرانی حزبی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، کلیدی دانست و در سخنانش، به ذکر نمونه‌هایی از گفته‌های او در این باره پرداخت.
شهید بهشتی به دلیل نظم تشکیلاتی و توانایی‌های ویژه در اداره و سازمان دهی تشکل‌ها، شهرت فراوانی داشت. تأثیر آن مرحوم را در ایجاد تحزب، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چگونه ارزیابی می‌کنید؟
شهید بهشتی یکی از پنج روحانی سرشناسی بود که حزب جمهوری اسلامی را بنیان گذاری و بیانیه اعلام موجودیت آن را امضا کرد. همان‌طور که در کتاب «فقه و حکمرانی حزبی» اشاره کرده‌ام، حزب جمهوری اسلامی نخستین تشکل رسمی و فراگیر مذهبی – سیاسی بود که بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تشکیل شد و اعلام موجودیت کرد . بی‌تردید شهید بهشتی در این حزب، نقشی محوری داشت؛ به طوری که شهادت او در 7 تیرماه سال 1360، یکی از عوامل به محاق رفتن حزب محسوب می‌شود؛ وضعیتی که سرانجام به توقف همه فعالیت‌های حزب جمهوری اسلامی در خرداد 1366 انجامید.
حکمرانی حزبی چه جایگاهی در منظومه فکری شهید بهشتی داشت؟
شهید بهشتی اعتقاد فراوانی به حکمرانی حزبی داشت. او به شدت از باندبازی پرهیز می‌کرد و معتقد بود احزاب هر قدر هم متعدد و مخالف یکدیگر باشند به مراتب از باندها بهتر و قابل محاسبه‌تر هستند. به این دلیل که آشکارا فعالیت می‌کنند و دست کم معلوم است که اعضایشان، مسئولان‌شان و کارگردان‌هایشان چه کسانی هستند. باید به این نکته توجه ویژه داشت که شهید بهشتی با گزاره‌های مهمی روبه‌رو بود. از یک سو باور داشت که حکومت، بدون تشکیلات و تحزب، گزینه‌ای مناسب پیش رو ندارد و در غیر این صورت، مآلاً به دام باندها و محفل‌ها می‌افتد و به همین دلیل نیز، معایب احزاب رسمی، کمتر از باندها و محافل غیر رسمی است. از سوی دیگر، او در مقابل منتقدان تحزب که این پدیده را مخالف دین و قرآن می‌دانند، علاوه بر استدلال به ضرورت عقلی حزب، می‌گفت: یک گروه پنجاه نفری متشکل می‌تواند یک جمعیت پانصد نفری بدون تشکل را تار و مار کند و از پا در بیاورد. [آقایان] نگویند که احزاب و تحزب با منطق قرآن سازگار نیست. قرآن همه‌اش دستورهای تشکیلاتی است. نماز جماعتی که ما مسلمان‌ها می‌خوانیم، تمرین یک نوع تشکل است. شهید بهشتی تحلیل روشنی از رابطه حزب، وحدت و تفرقه داشت. به اعتقاد او، آن‌چه به وحدت آسیب می‌رساند، اصل تحزب و تشکل نیست. وی دلیل تفرقه را بی صداقتی، منفعت جویی نامشروع و باندبازی می‌دانست و معتقد بود  که گروه‌بندی یک واقعیت اجتماعی گریزناپذیر است؛ در هر جامعه‌ای نوعی از گروه‌بندی وجود دارد. در چنین شرایطی، حزب مطلوب ترین و به نسبت، مطمئن‌ترین گروه‌بندی است. شهید بهشتی برای تضمین وحدت جامعه در شرایط تحزب که به باور او از ضرورت‌های سیاست مدرن است، رعایت چهار اصل مهم «صداقت»، «احترام»، «موقعیت فراحزبی رهبری» و «محور و معیار بودن قانون اساسی» را ضروری می‌دانست و بر آن تأکید می‌کرد.