علیرضا صدقی شاد؛ اما غمگین «ای کاش این کاش‌ها اقلیم داشت»

سفر ما به روسیه تمام شد؛ اما رویاها و آرزوهای بر زمین مانده‌مان هنوز باقی است. حالا ما مانده‌ایم و آرزویی که این بار هم برآورده نشد.
پرونده تیم ملی ایران در رقابت‌های جام جهانی 2018 روسیه در آخرین بازی مرحله گروهی با تیم پرتغال بسته شد. تساوی یک - یک مقابل قهرمان اروپا با فوق ستاره کهکشانی‌اش نتیجه این بازی بود. نتیجه‌ای که شیربچه‌های کی‌روش را راهی تهران کرد. اما پرونده فوتبال ملی ما با این مبارزه و دو مسابقه قبل‌ترش رنگ و بوی تازه‌ای به خود گرفت.
ما ایرانی‌ها که این روزها، همیشه و دمادم در انتظار خبرهای بد، نگران‌کننده و حتی تلخ هستیم، به یک نمایش بزرگ ـ آن هم در ابعاد جهانی ـ نیاز داشتیم؛ کاری که شاگردان کی‌روش به بهترین شکل ممکن انجام دادند. پسرهای فوتبالی ایران، در سارانسک روسیه یک حماسه رقم زدند. حماسه‌ای که با پایانی تراژیک، بیشتر به داستان‌های اسطوره‌ای می‌ماند. اسطوره‌ای از جنس مردم، از جنس همزیستی و از جنس روح مشارکت جمعی؛
اگر یادمان باشد در همان شب قرعه‌کشی جام جهانی و هم‌گروه شدن با تیم چهارم دنیا، قهرمان اروپا و بهترین تیم فوتبال قاره سیاه، امیدهامان نقش بر آب شد. نگران بودیم از نتیجه‌هایی پرگل به نفع رقیبان مسلح به علم و دانش روز فوتبال؛ می‌ترسیدیم به مالدیو جام جهانی 2018 تبدیل شویم و ذره آبرویی که طی این سال‌ها به دست آورده بودیم، از دست برود.


حالا اما سرمان را بالا می‌گیریم. قهرمان‌های ما در نبرد گلادیاتورها، پیروزمندانه و شریف بیرون آمدند. اگر گلی اتفاقی از اسپانیا خوردیم یا همان نیمه اول بازی با پرتغال، توپ به تور دروازه بیرانوند بوسه زد، تا آخرین نفس ایستادیم. جنگیدیم. مبارزه کردیم و پا پس نکشیدیم. شاید همین روح جمعی و مبارزه‌جو بود که ما را نگه داشت. ما را نگه می‌دارد و با ما می‌ماند.
پسرهای جنگنده ایران امروز سری میان سرها دارند. حالا رونالدو و پپه و گوآرشما و راموس و ایسکو و کاستا و دخیا و بن عطیه و اشرف حکیمی و آمرابات، بیرانوند و طارمی و ابراهیمی و حاج صفی و آزمون و جهان بخش و ... را خوب می‌شناسند و می‌دانند که باید از این تیم جوان ترسید.
ما از جام جهانی حذف شدیم اما دنیا به افتخارمان کلاه از سر برداشت و همه را وادار به احترام کردیم. دنیا دید که تیم فوتبال ایران از نخستین مبارزه تا آخرینش، فوتبال بازی نمی‌کرد، بلکه می‌جنگید. بچه‌های ایران، بدون کفش‌های نایک و اسپانسری لباس‌هاشان به میدان آمدند و برای همه این‌ها از جان مایه گذاشتند. نه فقط همان 11 نفر حاضر در تیم، که ملتی با آن‌ها بود. ما همه در میدان بودیم. آمده بودیم تا بگوییم هستیم و خواهیم بود.
دنیا نمی‌تواند و نباید ما را انکار کند. ما در تحریم، در سختی، در رنج و در خشم هستیم. ما می‌توانیم باشیم و بمانیم. بمانیم تا ثابت کنیم آنچه بر ما می‌گذرد حق ما نیست، سهم ما نیست، از ما نیست. ما برای این بودن، با هم بودن و برای هم بودن تلاش کرده‌ایم. نمی‌شود ما را ندید.
شاید لازم باشد تا تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی 2018 روسیه به مدلی برای سیاست‌ورزان و سیاست‌پیشگان کشور تبدیل شود و مدل مدیریتی کارلوس کی‌روش به عنوان نمونه‌ای موفق مورد توجه تصمیم‌سازان قرار گیرد. اگر جوان‌های ما دیده شوند، شنیده شوند، خوانده شوند و مورد توجه قرار گیرند، کارها می‌کنند کارستان؛ کاش بزرگان و زعمای قوم باورمان کنند تا دوباره برخیزیم و بسازیم؛ این همه فشار و سختی و رنج، سهم ما نیست. حق ما نیست. کاش می‌شد و کاش بشود.