تیم ملی در مهم‌ترین بازی تاریخش به مصاف یاران رونالدو می‌رود؛ عرشه پرتغالی زیر پای یوزهای ایرانی

همدلی| مهدی فیضی‌صفت- شاید مهم ترین بازی تاریخ ایران باشد، مهم تر از پیروزی مقابل آمریکا، نفس‌گیرتر از حماسه ملبورن، دیگر صعود به جام جهانی سقف رویاهای مان نیست، مرد لجباز پرتغالی لذتِ اضطراب را از ما گرفته، عادت داشتیم به صعودهای دقیقه نودی. جان به لب می شدیم تا «خداداد»ی پیدا شود و فرار کند به سوی پیروزی، محمد نصرتی به هوا بپرد و قلب های مردم را گره بزند به تور دروازه. حالا اما آرزوی مان، حضور در جمع بهترین ها نیست، قلقلک‌مان نمی دهد یکی از 32 خوبِ حاضر در جام جهانی بودن، شکست مراکش و باخت سرفرازانه مقابل اسپانیا، امیدوارمان کرده به تاریخ سازی. اگر پرتغال را ببریم، کاری می کنیم کارستان، برای اولین بار می رویم بالا، سقف سنگی گروه های 4 تیمی بر سرمان خراب نمی‌شود مثل گذشته، دفتر تاریخ ورق می خورد، اسم ایران برای نخستین بار می رود توی جدول حذفی. رویا می بافیم که اگر ببریم، می خوریم به کدام تیم طرف دیگر جدول. یک ابر پرتغالی اما آسمان فوتبال ایران را تیره و تار کرده. باید مهار کنیم یکی از بهترین های تاریخ را. دل خوش کرده ایم به مرتضی پورعلی گنجی و سید مجید حسینی که نفس کریستیانو رونالدو را بگیرند. امید ابراهیمی و سعید عزت اللهی، دیواری بسازند در میانه میدان و مهدی طارمی و سردار آزمون، یکی از توپ های وحید امیری و رامین رضاییان را بچسبانند به تور لعنتی. ما صدرنشینی در گروه مرگ را تجربه کردیم، مراکشی را بردیم که چپ و راست، توپ ریخت روی دروازه پرتغال، اسپانیایی را به دردسر انداختیم که می‌گویند یکی از بهترین تیم های جام بیست و یکم است، چرا نتوانیم پرتغال متکی به تنها ستاره اش را ببریم؟ رویا امروز نزدیک تر از هر زمانی است به دستان «یوزهای ایرانی». پریده اند روی عرشه «دریانوردان». می خواهند غرق کنند کشتی پرتغالی ها را. ناخدای شان را پرت کنند میان گردابِ حذف از جام. کارلوس کی روش هر چه داشته را تزریق کرده به شاگردانش. هفت سال ساق‌های بازیکنان ایران را شکل داده عین یک سفالگر. اکنون وقت برداشت است، فقط روحیه می دهد به یوز بچه ها. فیلم «نجات سرباز رایان»، شاهکار استیون اسپیلبرگ برای شان نمایش می دهد تا بجنگند در حد سر مرگ. شاید «ریبن» را به یاد بسپارند وقتی که می گوید: «اگه خدا با ماست، پس کی با اوناست؟» آن وقت تمام توان‌شان را سُر بدهند توی ساق های شان و زمانی بیرون بیایند از زمین که دیگر نایی برای شان نمانده باشد.