سن پترزبورگ؛ رؤیای «پتر کبیر» چگونه به واقعیت پیوست؟

حدود هزار و 100 سال پیش، هنگامی که «احمد بن فضلان»، به عنوان سفیر خلیفه عباسی پا به سرزمین روسیه گذاشت و ساکنان آن را مشاهده کرد، ناامیدانه درباره آن ها نوشت:«آنان کثیف‌ترینِ خلق خدا هستند. خود را از بول و غائط پاک نمی‌کنند ... دستان خویش را پس از غذا نمی شویند. بلکه این جماعت، همچون خران گمراهند[!]» «ابن فضلان» حق داشت درباره روس‌ها از چنین ادبیاتی استفاده کند؛ مرد مسلمانی که عصر طلایی تمدن اسلامی را دیده و در پرتو تعالیم روح‌بخش اسلام از ضلالت و گمراهی نجات یافته است، چگونه می‌تواند چنین رفتارهای چندش آوری را تحمل کند:«آنان هر روز باید سر و صورت خود را با کثیف ترین و نجس‌ترین و آلوده‌ترین آب شست و شو بدهند. به این طریق که هر روز کنیز غذا می‌آورد و لگن بزرگی از آب با خود دارد و آن را به آقای خود می‌دهد. او دست‌ها و صورت و موی سر خویش را در آن می‌شوید و آن را داخل لگن شانه می‌کند؛ سپس درون لگن تُف می‌اندازد و ...» در آن دوران، عمدتاً روس‌ها را در زمره اقوام بیابانگردی محسوب می‌کردند که در مجاورت سایر گروه های نژادی مستقر در استپ‌های وسیع روسیه، به زد و خورد با همسایگان شبیه خودشان مشغول بودند و اگر فرصتی به دست می‌آمد، از هجوم به نواحی متمدن‌تر جنوبی و غربی، ابایی نداشتند.
وزیدن نسیم تمدن
در قرن‌های بعدی و در پی هجوم وحشیانه مغولان، روس‌ها نیز تحت تسلط آن ها درآمدند و دیر زمانی، سر در اطاعت «آلتین اردو»(اردوی زرین)، شامل اعقاب چنگیز که بر بخش وسیعی از قلمرو وی در غرب روسیه مسلط بودند، داشتند. با این حال، این تهاجم گسترده چندان هم برای روس‌ها مخرب نبود. آن ها، شاید برای نخستین بار طعم نظم و اطاعت پذیری را می‌چشیدند و آن را با طبع سرکش و خشن خود می‌آمیختند. به قول «بارتولد»، خاورشناس نامدار روس، «پیامدهای تهاجم مغول به روسیه کمتر از آن‌چه تصور می‌رود، مخرب بود ... مغولان به همراه خود مشاورانی فرهیخته آوردند که به ایشان در استقرار حکومتشان یاری رسانیدند و در این کشور نوین، دولتی متوازن و خوش‌ساخت برپا کردند.» بی‌تردید، بخش مهمی از این «مشاوران فرهیخته» را، مسلمانان و به ویژه ایرانیان تشکیل می‌دادند. به این ترتیب، نخستین بار با تلاش مشاوران مسلمان، نسیم تمدن در سرزمین روس‌ها وزیدن گرفت و آن ها دریافتند که می‌توانند زندگی بهتری را تجربه کنند.روس‌ها تا پیش از سال 367 هـ.ش، پیرو آیین‌های باستانی اقوام اسلاو بودند؛ آیین‌هایی که مبتنی بر چند خدایی و پرستش مظاهر طبیعی بود. در سال 367، یکی از پادشاهان آن‌ها، موسوم به «ولادمیر کبیر»، مذهب مسیحیت ارتودکس را پذیرفت و پیرو کلیسای قسطنطنیه شد. این اتفاق، سرآغاز گرایش روس‌ها به دین مسیح و مذهب ارتودکس شد. با این حال، ارتباط تجاری و فرهنگی فرمانروایان روس با مسلمانان منطقه فرارودان که پس از استیلای مغول برقرار شده بود، پایدار ماند. حاکم‌نشین «مسکوی» که بعدها با گسترش قلمرو خود، روسیه جدید را به وجود آورد، اعتلای خود را به ارتباط با مسلمانان مدیون بود. همکاری حاکمان «مسکوی» با مغولان، تا دوران هجوم تیمور گورکانی برقرار بود و حتی «واسیلی»، پسر حاکم وقت «مسکوی»، در نبرد خان‌های قبچاق با تیمور شرکت داشت. تحت‌الحمایگی روس‌ها با افول ستاره اقبال احفاد چنگیز در فرارودان، به پایان رسید. ایوان سوم که در تاریخ روسیه با لقب «کبیر» شناخته می‌شود، در اوایل قرن شانزدهم، رسما حاکم‌نشین «مسکوی» را مستقل اعلام کرد و به این ترتیب، سنگ بنای روسیه جدید گذاشته شد.
تولد لقب «تزار»


وقتی در سال 832 هـ.ش، سلطان محمد فاتح، امپراتور عثمانی، قسطنطنیه را فتح کرد و به حیات هزار و 100 ساله امپراتوری بیزانس خاتمه داد، ایوان سوم، با پیشنهاد «بساریون»، کاردینال یونانی دستگاه پاپ، با «زوئه پالئولوگوس»، دختر آخرین امپراتور بیزانس، در قلعه «کرملین» ازدواج کرد و به این ترتیب، فرمانروایان روس، نخستین پیوند جدی با غرب را برقرار کردند. این ازدواج سیاسی، از آن رو که باعث ایجاد کمربند مسیحی متحد در اطراف قلمرو عثمانی‌ها در اروپا می‌شد، برای جهان مسیحیت بسیار مهم و راهبردی بود.
دوران پتر یکم
با وجود گسترش ارتباط میان فرمانروایان روسیه و اروپا، مردم این سرزمین همچنان به سنت‌های اجدادی خود، وفادار بودند. روسیه در این دوران، هنوز هم شکل و شمایلی کاملاً بدوی داشت و خوی و اخلاق مردم آن، بیشتر به روش و مسلک اقوام بیابانگرد استپ‌های شرقی روسیه، مانند قزاق‌ها، شباهت داشت. دوران فرمانروایی «پتر یکم»، ملقب به «پتر کبیر»، سرآغاز زدودن فرهنگ سنتی روس‌ها و نهادینه شدن فرهنگ و تفکر اروپایی در روسیه بود. درباره «پتر یکم»، روایت‌های تاریخی متعددی وجود دارد که بسیاری از آن ها به افسانه شبیه است. «ویل دورانت» در کتاب معروف «تاریخ تمدن»، «پتر» را یک وحشی تمام عیار توصیف می‌کند و درباره او می‌نویسد:«[پتر] به منزله ایوان مخوفی بود که بذله‌گو و خوش‌مشرب باشد؛ به تمدن [غربی] راغب بود، ولی به غرب نه به خاطر شکوه و بزرگی و هنرش، بلکه برای ارتش، نیروی دریایی، تجارت، صنعت و ثروتش حسد می‌ورزید.» «پتر» برای کسب مظاهر تمدن غربی، بارها به کشورهای اروپایی سفر کرد و به تجربه‌های متفاوت و متناقضی دست یافت. او همان‌طور که به محافل سیاسی اروپا علاقه نشان می‌داد، از کار در کارگاه کشتی‌سازی هم لذت می‌برد و دوست داشت هرآن چه را می‌بیند، تجربه کند. «آلبر ماله» در بخشی از کتاب «انقلاب کبیر فرانسه»، به برخی از خصوصیت‌های شخصیت «پتر یکم» اشاره می‌کند. طبق نوشته او، «پتر» تنها به کسب مظاهر تمدن غربی تظاهر می‌کرد، اما در درون شخصیت خود، همان فرمانروایی بود که بر هزاران روس با طبع خشن و بدوی حکم می‌راند. «پتر» علاقه فراوانی به سرقت اشیای موجود در اتاق‌هایی داشت که برای او در نظر می‌گرفتند و اروپایی‌ها نیز، برای جلب نظر وی، اجازه می‌دادند که «پتر» وسایل مورد علاقه‌اش را سرقت کند!با این حال، او پس از بازگشت به روسیه، دست به تغییرات بنیادینی در این سرزمین زد. لباس روس‌ها تغییر کرد و محاسن بلندشان چیده شد. لباس‌های گرم و در عین حال خشن روسی که عمدتاً با پوست حیوانات ساخته می‌شد، جای خود را به پارچه‌های جدید داد. «پتر» سیمای معماری شهری روسیه را هم دستخوش تغییر کرد. به دستور او، با الهام از معماری بیزانسی و البته، با شیوه و روش شهرسازی اروپایی، شهری بر کرانه خلیج فنلاند، در 700 کیلومتری شمال مسکو، بنا نهادند که «سن پترزبورگ» نامیده شد. ساخت این شهر کاملاً مدرن، اصلاً آسان نبود. سواحل نزدیک به محل ساخت، عموماً حالت باتلاقی داشت و کار خشکاندن آن، دمار از روزگار روس‌ها درآورد! اما به هر حال، خواست «پتر» اجرا شد و این شهر، امروزه یکی از زیباترین شهرهای دنیا محسوب می‌شود که به دلیل جاذبه‌های گردشگری فراوانش، مورد توجه جهانگردان و گردشگران است.«پتر» ابتدا برنامه‌ای برای پایتخت کردن شهر جدید نداشت؛ زیرا این شهر به مرزهای سوئد، دشمن جدی «پتر»، بسیار نزدیک بود؛ اما وقتی در نبرد «پولتاوا»، ارتش «کارل دهم»، پادشاه سوئد را در هم کوبید، تصمیم گرفت «سن پترزبورگ» را به عنوان پایتخت خود، انتخاب کند. این شهر از سال 1091 تا 1296 هـ.ش، به استثنای یک دوره 20 ساله، پایتخت روسیه تزاری بود. «ویل دورانت»، اقدام «پتر» را در برگزیدن پایتخت جدید، ناشی از علاقه شدید وی به «غربی‌سازی روسیه» می‌داند و می‌نویسد:«پتر آن‌قدر به غربی‌سازی روسیه علاقه‌مند بود که آن را به سوی بالتیک کشاند و دستور داد تا پنجره‌اش به سوی غرب مشرف باشد.» این‌که چقدر این ادعا مقرون به صحت است، مشخص نیست؛ اما می‌دانیم که این بندر تازه تاسیس که «پتر» تمام حیثیتش را روی ساخت آن گذاشت، پنج ماه از سال یخ می‌بست و در این مدت، قابل کشتیرانی نبود!
تأسیس ارتش منظم
روسیه‌ای که «پتر یکم» بانی آن بود، تنها در جذب مظاهر تمدن غربی متوقف نماند. تزار روسیه می‌خواست ارتشی همانند ارتش‌های اروپایی داشته باشد. این اقدام با فاتحه خواندن به شیوه‌های نظامی قدیمی که «بایارها»(اشراف روس) از آن پیروی می‌کردند، توام شد! «پتر» با سازمان دادن به یک ارتش ثابت که از او فرمان می‌برد، قدرت «بایارها» را محدود کرد و سپس از بین برد. او برای نظامیان جدید، آرمان‌های تازه تعریف کرد؛ سربازان روس دیگر به اشراف سوگند وفاداری نمی‌خوردند، بلکه متعهد می‌شدند به تزار و روسیه خدمت کنند. این مسئله باعث افزایش انگیزه نظامیان روس شد؛ انگیزه‌ای که در میدان‌های سرنوشت‌ساز نبرد در این دوره تاریخی، بسیار به کار آن ها آمد. همین نیروی نظامی منظم بود که افکار توسعه‌طلبانه را در ذهن «پتر» و اخلاف وی تقویت کرد و فرجام شومی را برای همسایگان روسیه، از جمله ایران، رقم زد.