وضعيت جديد جامعه ما

نكته اصلي كه وجود دارد تمايز بين انسجام ميان نيروهاي سياسي و همبستگي اجتماعي است. بسياري فكر مي‌كنند كه همبستگي اجتماعي نداريم و...
شاهد آن را هم اين مثال مي‌گيرند كه بين رييس‌جمهوري، قوه مقننه و قوه‌قضاييه با اركان ديگر همسويي وجود ندارد، بر اين اساس مطرح مي‌كنند كه همبستگي اجتماعي در كشور نيست. اين اما در واقع نشان‌دهنده عدم همبستگي سياسي بين نيروهاي سياسي است. جامعه ايراني هم به اين سه قوه و بازي كه اين سه قوه ‌در جامعه ايراني مي‌سازند خلاصه نمي‌شود. جامعه ايراني فراختر از آن چيزي است كه ما تصور مي‌كرديم. در قديم مي‌گفتند ايران به عنوان دولت و نظام سياسي است اما ايران امروز چيزي فراتر از دولت و نظام سياسي است. ايران ساحت اجتماعي قدرتمندتري دارد و در برابر اين ساحت سياسي ضعيف‌تر و مريض‌تر است. گرفتاري هم كه در حوزه سياسي آن وجود دارد در ضعف است نه در قدرت و قوت آن؛ يعني زماني كه يك قوه ضعيف مي‌شود، دغدغه مداخله در دو قوه ديگر را پيدا مي‌كند. اين در حالي است كه قوه‌اي كه كار خود را با قوت پيش مي‌برد، زمان انجام كنش‌ها و مسووليت خود را هم ندارد. به نظر من جامعه ما با وضعيت جديدي روبه‌رو است.[ ...] چرا؟ به اين دليل كه اول نمي‌خواهند مسووليت بپذيرند، دوم مي‌خواهند جامعه را بترسانند و سوم قصد ترساندن رقيب را دارند. اتفاقا جامعه ايراني فربه شده، قدرت پيدا كرده، متكثر شده است، از طرف ديگر جامعه سياسي ضعيف و دچار ويراني شده و نمي‌تواند كار خود را انجام دهد و به همين دليل است كه اين همه مشكلات در عرصه‌هاي اقتصاي و اجتماعي دارد اما عرصه سياسي ما در اين زمينه مسووليت‌پذير نيست. از طرف ديگر نام آن را فروپاشي جامعه مي‌گذارند اين در حالي است كه جامعه دچار فروپاشي نشده بلكه دچار دگرديسي شده است. جامعه وارد ساحت جديدي از كنش اجتماعي شده و براساس مناسباتي كه در آن هزينه فايده است عمل مي‌كند تا وفاداري، اطاعت، تبعيت، تن‌دادن. به همين دليل مفهوم اعتماد اجتماعي هم تغيير مي‌كند و معناي ديگري به خود مي‌گيرد.[ ...]