کاش مرگ همه مثل مرگ هاشمی باشد

هر چند صباحی از دور یا نزدیک، نقلی از چگونه فوت آیت‌ا... هاشمی به گوش می‌رسد که واقعا جای تعجب دارد. خاطرم هست یکبار وقتی در اوج دادگاه فرزند آیت‌ا... خدمتشان رسیدم، پرسیدم: اگر کار به انتخاب برسد، بین مهدی و نظام کدام را انتخاب می‌کنید؟ آیت‌ا... بی‌مکث و تردید گفت: نظام را. باز پرسیدم: اگر کار به انتخاب بین جان خودتان و نظام برسد، چطور؟ به فوریت فرمود: نظام را. آیت‌ا... هاشمی سپس به یک سی‌دی بر روی میزش اشاره کرد و گفت: شاید انتشار این فیلم فرزندم را از زندان نجات دهد ولی ترجیح می‌دهم او به زندان برود ولی آبروی نظام محفوظ بماند. حال با یک چنین شناختی از آیت‌ا... هاشمی که حفظ نظام را حتی بر جان خود ترجیح می‌داد، آیا سخن گفتن از مرگ مشکوک مورد رضایت اوست؟ آیا آیت‌ا... هاشمی کسی بود که راضی شود با انتشار این خبر، دشمنان انقلاب قهقهه سر بدهند که دایره انقلاب چنان تنگ شد که مرکزش هم بیرون افتاد! مگر همین آیت‌ا... هاشمی، سینه‌اش زخمی حفظ اسرار نظام نبود؟ آیا نمی‌توانست برای حفظ جایگاه و آبروی خود یا خانواده‌اش فقط گوشه‌ای از پرده ناگفته‌های منحصربفردش را بالا بزند؟ چرا یک کلام حرفی نزد و همه آنها را با خود برد؟ مگر پرونده خیلی از اشخاصی که در تمام این سال‌ها ناجوانمردانه بر او تاختند، زیر بغل آیت‌ا... هاشمی نبود؟ چرا برای مقابله، آبرویشان را نبرد؟ بزرگترین گلایه‌اش چه بود؟ جز اینکه بگوید من عوض نشدم ولی خیلی‌ها عوض شدند و این رسم روزگار است و من گله‌ای از احدی ندارم. هاشمی، هاشمی شد چون اینگونه زیست و اینگونه از دنیا رفت. شنیدم که یکی از بزرگان قم بعد از دیدن تصاویر آن تشییع تاریخی و عظیم گفته بود کاش مرگ ما هم مثل مرگ هاشمی باشد. واقعا چه افتخاری بالاتر از این برای یک روحانی شیعه که بعد از یک عمر مبارزه و حکومت، همچون امام راحل در اوج محبوبیت روی دوش میلیون‌ها نفر به آرامگاه ابدی برود؟ مگر یادمان رفته که آیت‌ا... هاشمی در سال آخر عمر مبارکش با اطمینان قلبی غیر قابل تصوری که جز از اشخاص الهی برنمی‌آید گفته بود: اکنون می‌توانم با وجدانی آسوده، آرام بمیرم. آیا جز این شد؟
* دبیر پایگاه اطلاع رسانی آیت‌ا... هاشمی