ایران جزو کشورهای سطح اول افسردگی

گروه جامعه- سال‌ها می‌گذرد و ما تصور می‌کنیم همین بی‌حوصلگی‌های هر روز، خوشحال نبودن و لذت نبردن از زندگی برای همه اتفاق می‌افتد. ولی به نظر می‌رسد باید وضعیت را جدی گرفت و باید درباره افسردگی با هم حرف بزنیم. شاید خیلی از ما ندانیم افسردگی بیماری‌ای است که می‌تواند جسم و روان انسان را دچار مشکلات زیادی کند و از این رو پرداختن و درمان این موضوع می‌تواند سنگ‌های بزرگی را از پیش پای انسان بردارد. یکی از موضوعاتی که در این رابطه باید بدانیم این است که اختلال افسردگی قابل پیشگیری و درمان است و مسایل ژنتیکی و محیطی نیز در آن دخیل هستند. افسردگی مثل اختلالات دیگر در زمینه‌های مختلف حتی جسمی است و این امکان وجود دارد که درصد زیادی از انسان‌ها آن را در دوره‌ای از زندگی تجربه کنند. این اختلال قابل پیشگیری و درمان است و بهترین کاری که می‌توانیم برای درمان آن انجام دهیم این است که وقتی علائم آن را در خود یا اطرافیان دیدیم برای درمان به موقع آن اقدام کنیم. این کار قطعا کمک می‌کند تا اختلال شدت پیدا نکند و مشکلات متعدد بعدی پیش نیاید. مهم‌ترین راه‌حلی که در این موضوع وجود دارد پنهان نکردن آن است. کارشناسان علائم شروع افسردگی را کاهش لذت از انجام کارهایی که قبلا تاثیر مثبتی روی فرد داشته‌اند، بی‌حوصلگی، احساس خستگی زود از انجام هر کاری، تغییر کم یا زیاد در خواب و اشتها و شاد نبودن معرفی می‌کنند و معتقدند مردم باید بدانند اگر این نشانه‌ها را دیدند، نترسند و نگران نباشند و درباره آن با روانشناس و کسانی که مورد اعتماد هستند صحبت کنند. همین گوش کردن می‌تواند برای فرد کمک‌کننده باشد.
خشونت در جامعه از عوامل مهم افسردگی
متاسفانه آمار افسردگی در ایران آنقدر بالاست که دیگر صدای مسوولان هم درآمده و هر کدام به صورت جداگانه در مورد این معضل هشدار داده‌اند. سال گذشته وزیر بهداشت از میزان شیوع افسردگی در ایران طی ۲۶ سال گذشته خبر داد و گفت: نرخ افسردگی در ایران دو برابر شده و براساس پیش‌بینی‌ها در سال ۲۰۳۰ بیماری افسردگی در رتبه دوم بیماری‌ها قرار خواهد گرفت. روز گذشته اما از زبان رییس انجمن آسیب‌شناسی اجتماعی آمار جدیدی ارائه شد. ایران جزو ۱۰ کشور نخست به لحاظ میزان افسردگی است.
به گفته کوروش محمدی خشونت یکی از اساسی‌ترین مشکلات مردم ایران است و این مورد یکی از اساسی‌ترین دلایل برای بروز افسردگی در ایران است. خشونت، هیجان مدیریت‌نشده و در واقع طغیان احساسات منفی فرد است. این نوع خشونت زمانی اتفاق می‌افتد که فرد با مجموعه‌ای از بن‌بست‌ها در زندگی خود مواجه شده و میزان استرس‌های وارده بر فرد از آستانه تحمل وی بیشتر می‌شود که در این صورت وجود کمترین عامل تحریکی می‌تواند او را به این کار وادار کند. در واقع ظرفیت روانی فرد مدت‌ها قبل از بروز خشونتی با این شدت در اثر بروز استرس‌های مختلف و ناکامی‌ها در فرد پر شده تا جایی که توان مواجهه و پذیرش مساله پیش‌پاافتاده‌ای مثل جریمه را ندارد.


محمدی در ادامه بیان کرد: «خشونت زمانی رخ می‌دهد که فرد به یک آستانه بسیار پایین از تحمل رسیده و در مواجهه با فشاری مثل عوامل محیطی و انواع خشونت‌هایی که در جامعه وجود دارد از فرد صادر می‌شود. در جامعه ما در عصر حاضر عمدتا دلایل شکل‌گیری زمینه‌های خشونت علاوه بر اختلالات فردی، مجموعه‌ای از ناکامی‌های کوچک و بزرگ حاصل دوندگی‌های روزمره و تلاش‌های بی‌وقفه برای امرار معاش خانواده و حصول شرایط رفاهی و... را در بر می‌گیرد. وقتی ظرفیت اصلی و توانایی فرد در مقابله با بحران و چالش‌های پیش رو تکمیل می‌شود، دیگر امکان پذیرش استرس و فشار دیگری برای او وجود ندارد و همانند آب داخل یک کتری که دمای آن به نقطه جوش رسیده، با کمترین عامل سطحی یا فشار بیرونی غلیان می‌کند. در زمینه تولید خشم در جامعه ما عوامل تربیتی نیز تاثیرگذارند، مسایلی از قبیل ارتباط ناموثر میان افراد خانواده، وجود تبعیض یا روش‌های اشتباه تربیتی که خانواده‌ها استفاده می‌کنند و نیز عواملی همچون فقدان یک یا هر دو والدین، اعتیاد در خانواده، مشاجرات لفظی و اختلافات بین والدین و...زمینه‌های بروز خشم هستند. در عین حال کاهش نشاط و فضای نشاط‌انگیز به علت گرایش به زندگی شهری، دوندگی‌های صبح تا شب و کاهش رفاه عمومی نیز در کنار دیگر عوامل زمینه‌های بروز خشم را در فرد تسهیل می‌کنند.»
او معتقد است بخشی از خشونت مربوط به افسردگی است. آمار افسردگی که در کشورهای دنیا برآوردشده نشان می‌دهد ایران جزو کشورهای سطح اول است یعنی جزو 10 کشور اول دنیا به لحاظ میزان افسردگی محسوب می‌شود این در حالی‌ است که یکی از عوامل بروز خشم هم افسردگی است. آمارهای دقیقی در این زمینه وجود ندارد زیرا ما اصولا در مقابل آمار، بررسی و مطالعات این حوزه خیلی مقاوم هستیم. در بحث طلاق، قتل، نزاع‌های دسته‌جمعی و افرادی که دچار اعتیاد می‌شوند و مسیرهای نابهنجار را پیش می‌گیرند رد پای خشم دیده می‌شود. سایه خشونت بر همه زوایای زندگی ما قابل لمس است اما آمار دقیقی وجود ندارد.
ارزش‌های نسل جدید متفاوت از نسل گذشته است
محمدی با اشاره به اینکه ایران جامعه خشنی نیست، بیان کرد: «به جرات می‌توان گفت که ما جامعه خشنی نیستیم زیرا یکسری پارامترها و اهرم‌های خودکنترلی در جامعه ما هست که ریشه در اعتقادات و مسایل مذهبی مردم دارد و به نوعی کنترل‌های درونی جامعه ما محسوب می‌شوند. ضمن اینکه در ذات ایرانیان صبر و شکیبایی اهرمی بسیار قوی برای کنترل خشم بوده و هست. این عوامل باعث شده ما جامعه‌مان را از حرکت به سوی یک جامعه خشن حفظ کنیم‌ اما میزان خشونت‌مان بالاست و این غیرقابل اجتناب است. از طرفی نباید از این مساله هم غافل شویم که نسل جدید ما با ارزش‌هایی زندگی می‌کند که از ارزش‌های سنتی جامعه بسیار فاصله دارد و همین امر انطباق و پذیرش این نسل را با شرایط موجود با چالش مواجه کرده‌ اما با این وجود همچنان یک شاکله زنجیر‌وار از بزرگان و دو نسل قبلی ما وجود دارند که با برخورداری از عقاید مذهبی و نگاه دینی که به شرایط زندگی دارند، نقش کنترلگر را برای نسل‌های بعدی ایفا می‌کند.»
بر اساس گفته‌های او زندگی شهری عمدتا دوندگی، خستگی و ناکامی برای والدین و تنهایی و افسردگی را برای فرزندان در پی دارد‌ در حالی که زندگی سنتی در گذشته نه چندان دور هرگز چنین نبود و خانواده‌ها در آرامش و تعامل موثر، لحظات بیشتری را در کنار یکدیگر سپری می‌کردند. با ورود جامعه ما به دروازه‌های مدرنیته، زندگی شهری و شرایط امروزی نشان می‌دهند افراد نشاط لازم برای تخلیه هیجانات و فشارهای روزمره را در اختیار ندارند. به همین جهت سلامت روان‌شان همواره در معرض خطر آسیب‌های جدی است و خیلی زود برخی از آنها دچار آسیب‌ها و روابط ناسالم می‌شوند. همچنین یکی از دلایلی که مردم به خصوص جوانان را به سمت افسردگی و خشم می‌کشاند نگاه‌های افراطی در حوزه‌های اجتماعی است که همیشه نتیجه عکس می‌دهد. این تصور که برخی فکر می‌کنند با ایجاد محدودیت در حوزه‌های فرهنگی و اعتقادی افراد دیندارتر می‌شوند، اشتباه است. اگر بنا به تقویت اصول تربیتی باشد باید بپذیریم که جامعه ما با چالش‌ها و بحران‌های جدی در چهار دهه اخیر مواجه بوده و با آسیب‌های جدی به لحاظ روحی و روانی دست و پنجه نرم کرده است و حالا زمان آن رسیده که فضاهای نشاط‌انگیزی برای مردم ایجاد شود. او در ادامه می‌گوید: «با اعمال برخی محدودیت‌ها نمی‌توان ادعا کرد که به جامعه ارزش تزریق می‌کنیم. آن چیزهایی که نشاط جامعه را تقویت می‌کند مثل کنسرت یا تماشای فوتبال در کافی‌شاپ‌ها را باید مدیریت کرد به صورتی که آسیب‌های آن به حداقل برسد نه اینکه به کلی صورت مساله را پاک کرد‌ چون در این صورت بروز آسیب‌های پنهان و جدید و عواقب آن بسیار شدیدتر و وخیم‌تر خواهد بود.»
مردم ایران افسرده نیستند بی‌حوصله‌اند
نظر رییس انجمن علمی مددکاران اجتماعی ایران اما متفاوت است. او معتقد است مردم ایران جزو خشمگین‌ترین ملت‌های جهان هستند اما در رابطه با افسردگی به «جهان صنعت» می‌گوید: «بهتر است به جای واژه افسرده بگوییم مردم ایران بی‌حوصلگی حاد دارند. افسردگی بیماری است اما در رابطه با مردم ایران قضیه فرق دارد. مردم ایران امیدشان را از دست داده‌اند و هدفی برای ادامه زندگی ندارند.»
مصطفی اقلیما در ادامه بیان می‌کند: «جوانان ما هیچ انگیزه‌ای برای ادامه دادن ندارند. درس می‌خوانند، کار می‌کنند اما هیچ آینده روشنی برای خودشان متصور نیستند. در ازای کاری که می‌کنند مبلغ اندکی به عنوان حقوق دریافت می‌کنند که این پول همان اول خرج مایحتاج‌شان می‌شود و چیزی برای تفریح باقی نمی‌ماند.»
او با اشاره به اینکه جامعه شکل‌دهنده افرادش است، بیان می‌کند: «یک کودک وقتی به دنیا می‌آید نه بیماری دارد نه مشکل‌ساز است، این جامعه است که کودک را شکل می‌دهد. وقتی هیچ چیز در جای خودش نیست و شرایط به نحو احسن اجرا نمی‌شود باعث سرخوردگی و در نهایت خشم می‌شود. نسل جوان خشمگین هیچ جایی را ندارد تا روحش را تازه کند. کمترین سرگرمی و آزادی عمل از مردم گرفته شده و این خلا‌ها باعث می‌شود تا فرد به حاشیه کشیده شود و بعد به او انگ افسردگی می‌زنند، در صورتی که اگر بتوانیم برای مردم کشور کمی تفریح و شادی ایجاد کنیم بسیاری از مسایل و خشم‌ها از بین می‌رود. این کنار کشیدن‌های گروهی باعث می‌شود تا بی‌تفاوتی در کشور تکثیر شود و جامعه را به نابودی و عقبگرد می‌کشاند.»