چهل سال پیش، خالق رئال مادریدِ کهکشانی از دنیا رفت دوباره خداحافظ پدر!

مهدی فیضی‌صفت- جام های زیادی را به خود دیده، جشن های قهرمانی فراوانی را تماشا کرده، هواداران ساعت ها فریاد کشیده‌اند، پیش از آن که روانه میدان «سیبلس» مادرید شوند، میعادگاه همیشه «کهشکانی‌ها» بعد از هر قهرمانی، بعد از هر جامی که به ویترین افتخارات اضافه می شود، او سرزمین خوشبختی است، او یک ورزشگاه است اما ورزشگاه هم نیست! «سانتیاگو برنابئو». ورزشگاه کنونی باشگاه رئال مادرید، تیمِ قرن. در سه سال اخیر معتبرترین جام باشگاهی اروپا در استادیوم رویایی مادرید، دور افتخار زده و سپس راهی میدان سیبلس شده؛ ورزشگاهی که 63 سال پیش به افتخار یک نفر، یک رئالی متعصب، یک مرد وفادار، به اسمش، نامگذاری شد؛ سانتیاگو برنابئو.
5 سال قبل از این که سال به 1900 برسد، زمانی که انقلاب صنعتی در حال ساختن جهانی دیگر بود، «سانتیاگو برنابئو یسته»، در «آلمانسا» به دنیا آمد اما نمی‌دانست قلبش را به 325 کیلومتر دورتر، پایتخت اسپانیا گره زده است. از کودکی فاصله گرفته و جوان شده بود. به تیم جوانان رئال مادرید پیوست و همان جا تصمیم گرفت تاریخ تیمی که پیراهنش را بر تن کرده، از نو بنویسد. با تلاش و پشتکار به تیم بزرگسالان رئال مادرید رفت و در فاصله سال های 1911 تا 1927، 51 بازی برای تیم محبوبش انجام داد. دلش می خواست رئال مادرید را به بزرگترین باشگاه جهان تبدیل کند؛ رویایی که در آن روزها محال و حتی مسخره به نظر می رسید. رئال حتی در شهر خودش هم اولین نبود. رئال مادرید را با نام تیم دوم شهر مادرید و پشت سر اتلتیکو می شناختند اما «سانتیاگو» از رویایش دست نکشید. کفش هایش را آویزان کرده و بلافاصله به عنوان «مدیر تیم» فعالیتش را آغاز کرد. طاقت یک روز دوری از رئال مادرید را هم نداشت، 6 سال بعد کمک مربی شد و از سال 1936 تا 1941 در قامت سرمربی روی نیمکت نشست اما نقطه عطف کارنامه اش، حضور 35 ساله در نقش رئیس باشگاه بود.
پله پله جلو رفت، قدم به قدم، از بازیکنی که به زور در فهرست 18 نفره جایش می‌دادند، رسید به مدیرعاملی باشگاه، شد نفر اول. حالا دیگر رویا در دستش بود. شاید مثل چارلی چاپلین در فیلم «دیکتاتور بزرگ»، کُره اطلس را بالا و پایین می انداخت و خیال پردازی می کرد، روزی را می دید که تیم دوم شهر مادرید می شود بزرگ ترین تیم جهان، تیم قرن، پر افتخارترین باشگاه جهان. بی وقفه کار کرد، جام های داخلی برایش کافی نبود، می خواست رئال را جهانی کند، کهکشانی پر ستاره بسازد. جرقه ای در ذهنش، آرامش را از او گرفت. برگزاری تورنمنت باشگاهی جهان با حضور تیم های قدرتمند کشورهای اروپایی. در سال 1955 به سراغ گوستاو شبش رفت، سرمربی افسانه‌ای تیم ملی فوتبال مجارستان، قهرمان المپیک و نایب قهرمان جهان. رفت و پایه گذاری‌کردند جام باشگاه های اروپا را. از همان سال نام «ورزشگاه جدید چامارتین»، استادیوم خانگی رئال‌مادرید را به افتخارش، «سانتیاگو برنابئو» خطاب کردند. 5 دوره اول جام باشگاه های اروپا، قهرمانی ها سند خورد به نام رئال مادرید. 2 دوره فینال بازی‌ها را هم در زمان ریاستش میزبانی کرد. دیگر شده‌بود اسطوره.
فرانسیسکو خنتو، اسطوره رئال مادرید که 6 بار در زمان ریاست برنابئو، قهرمان اروپا شد، او را پدر می دانست، نه یک رئیس: «به نرمی آب و به سختی فولاد. به گرمی آتش و به سردی یخ. او برنابئوست. سانتیاگو برنابئو. هماوردی برای او در جهان فوتبال نیست؛ نیست چون خودش خالق بزرگان است.» امروز دقیقا چهل سال از سالمرگش می گذرد، سالمرگ خالق مادرید کهکشانی که حالا پرافتخارترین تیم اروپاست، با رکوردی دست نیافتنی، تیمی که سال ها پیش «سانتیاگو» رویاهایش را باور کرد و تاریخ فوتبال را از نو نوشت. شاید امروز روح او از آسمان به تیمش می نگرد، سیگار برگی روشن کرده و فرمانروایی «قوهای سپید» در اروپا را تماشا می کند، شاید با کمی دلشوره که آیا جانشین زین الدین زیدان می تواند پادشاه لایق دیگری باشد یا دوران افول «کهکشان» فرا رسیده است.