نبود قلبی که به درد نیامد...

طی دو روز گذشته و در پی انتشار خبر جسارت به تعدادی از دانش آموزان در یکی از مدارس تهران ، شاید نبود قلبی که به درد نیامد و ضمیری که اندوهناک نشد؛ نمی توان پذیرفت محیطی که جایگاه رفیع تربیت و آموزش است، به محل جنایت و تعرض به فرزندان عزیز این مرز و بوم تبدیل شود. بنابر آن چه برخی مسئولان وزارت آموزش و پرورش اعلام کردند زمان این حادثه شنیع به حدود دو ماه قبل برمی گردد و این پرسش مهم مطرح است که چرا تا امروز به نقطه مشخصی نرسیده و آیا تعیین «بازرس ویژه» از سوی وزیر آموزش و پرورش پس از این مدت کمی دیر نیست؟ اگرچه امروز چالش ها و مباحث متعددی در حوزه آموزش و پرورش قابل بررسی است که بی شک بروز چنین اتفاق تلخی را نمی توان بی ارتباط با این مشکلات دانست و طرح و بررسی آن، مجال مفصل خود را می طلبد، اما ذکر چند نکته ضروری و دارای اهمیت است: 1 – در پی دستور مهم رهبر انقلاب به قوه قضاییه در خصوص این «جنایت» اندوهبار، مردم یعنی والدین 13میلیون دانش آموز از دستگاه قضا انتظار دارند، همان طور که رهبری در دستورشان تاکید کردند، پس از محاکمه متهمان «سریعا» حدود الهی درباره محکومان این واقعه تاسف برانگیز اجرا شود و چه آرام بخش است که قبل از پایان سال تحصیلی امسال، اعلام پایان این پرونده سیاه باشد. 2 – در مسیر زندگی هریک از ما طی سال های متعدد، رویدادها و خاطرات فراوانی در ذهن و ضمیرمان به یادگار مانده است که در این میان برخی از آن ها شیرینی بیشتری برایمان دارد. به طور قطع خاطرات معلم های خوب در دوران تحصیل و مدرسه همیشه در شمار احساسات و خاطرات ناب مان در زندگی محسوب می شود؛ من هیچ گاه دلسوزی و بزرگ منشی های دبیر پرورشی مان در دوران راهنمایی را فراموش نخواهم کرد و حتما مهربانی های دبیر ریاضی در دبیرستان را همیشه به خاطر خواهم داشت که چون «او» بود، ما درس سخت ریاضی را دوست می داشتیم. آن دوران معلم ها مشکلات و دغدغه های روزمره کمتری داشتند و شاید برخلاف امروز مسائل معیشتی چندان به روح و روان شان زخم نمی زد. معلم ها حواس شان بیشتر به دانش آموزان بود و گاهی فقط حال و هوای پدر و فرزندی بود که در کلاس و مدرسه موج می زد. معلم ها نه برای ما که برای همیشه تاریخ، همان ها هستند که شغلشان شغل انبیاست و تکریم شان واجب که امام صادق (ع) نیز  ما را امر فرمود به خشوع و فروتنی در برابر آن که از او علم و دانش آموخته ایم. اما دریغ که در این سال ها به ویژه در یک دهه اخیر شرایط معلم، مدرسه و وزارت آموزش و پرورش در وضعیت نه چندان مساعد و مطلوب خود قرار گرفته است و چه بسا  هر از گاهی نیز به بهانه هایی در گود التهاب فرو می رود. مسئولان این وزارتخانه حالا دیگر به تجمعات صنفی و گاه به گاه معلمان که مطالبات شان را فریاد می زنند عادت کرده اند. ای کاش هرگز شرایط و زمانه آن گونه رقم نمی خورد که این قشر شریف و نجیب و دوست داشتنی برای حق و حقوقش مجبور به تجمع و تحصن شود. وجود این همه التهاب، گاهی اجازه نمی دهد نظام آموزش و پرورش همچون گذشته بر تمام ساحت های «معلم» خود حاضر و ناظر باشد. کمبود «معلم» و از سوی دیگر نبود بودجه و اعتبارات کافی، این وزارتخانه را به استفاده از روش های مقطعی وادار کرده که آسیب و خطرهای فراوانی در پی دارد. امروز دیگر برای این نهاد مهم تربیتی و آموزشی حجت تمام شده است که در مسیر حیاتی ترین نیازش یعنی تامین «معلم» کارآمد باید به تدبیری دوباره متمسک شود که آن را جز در «سند تحول آموزش و پرورش» نمی تواند بیابد. بنابراین بازنگری در جذب و به کارگیری معلمان بیش از هر امر دیگری لازم و ضروری است و چنان چه رهبر انقلاب نیز در دیدار فرهنگیان در اردیبهشت امسال تاکید کردند، دانشگاه فرهنگیان شایسته ترین بستر معلم سازی است که باید تقویت شود. ایشان در این باره گفتند: «معلمی یک حرفه فنی است، یک کار هنری است، یادگرفتن لازم دارد، این جا [دانشگاه فرهنگیان] شما معلمی یاد می گیرید، آن که در فلان دانشگاه دیگر درس خوانده، او این معلومات شما را که در این جا یاد گرفته اید ندارد؛ چطور می خواهد معلمی کند؟ مراکز تربیت معلم که مهم ترینش فعلا دانشگاه فرهنگیان است، مرکز ثقل اصلی نظام آموزش و پرورش کشورند...» (1397.2.19 بیانات در دانشگاه فرهنگیان) 3 – واژه و مفهوم «مدرسه» از دیرباز برای تمام پدران و مادران این سرزمین جز علم، فرهنگ، اخلاق، انسانیت و امنیت معنای دیگری نداشته است. هیچ کس حق ندارد چنگال ناامنی و بی اخلاقی بر پیکره این بنای مقدس بیفکند که اگر چنین شود حساب او با تمام مردمان غیور این سرزمین است. پس بر متولیان این نهاد مهم تربیتی و آموزشی است که هیچ گاه اجازه ندهند، نه تنها مواردی شبیه این جنایت، که حتی تنبیه بدنی و روحی هم که در روش و منش ایرانی، اسلامی و انسانی نیست رخ ندهد. 4 – به طور قطع شرایط امروز، شرایط رسانه های جدید و دسترسی های گسترده در فضای مجازی است. به تاسف باید اذعان کرد که جامعه ما در اغلب موارد به ویژه در بستر فضای مجازی دچار «تأخر فرهنگی» است، به این معنا که ابزار را در اختیار گرفته ایم بدون آن که فرهنگ آن را فرا گیریم. در این بستر نسل جوان در معرض وسیع آسیب های فرهنگی و اخلاقی قرار گرفته است که نظام تربیتی از خانواده و مدرسه تا حوزه های دینی چندان نتوانسته اند این نسل را با آموزش های مورد نیازش همراه کنند؛ طبیعی است در چنین شرایطی میزان آسیب پذیری دو چندان خواهد شد. از سوی دیگر بسترهای ارائه آموزش های خانواده و «مراقبت های خصوصی» به دانش آموزان از طریق والدین نیز با چالش هایی همراه است که زمان آن فرا رسیده درباره آن بر اساس مبانی فرهنگ ایرانی و اسلامی تدبیری جامع اندیشیده شود.