روزنامه همدلی
1397/03/07
روایتی منتشر نشده از ناصر ملک مطیعی به قلم ناصر ملک مطیعی داستان خواننده شدن
قبل از سال 61 که به ایران بازگشتم در لسآنجلس سرم گرم بود. صبحها کبوترها میآمدند و کنار پیادهرو گردش میکردند و در انتظار بچهها بودند که ذرت و دانههای خوردنی برایشان بریزند و ترسی از اونها نداشتند... در سوپر ما هم مغز تخمه و ذرت و چیزهای دیگری بستهبندی شده بود که گاهی میآوردم و به آنها میدادم و کمکم دلم را به آنها خوش کرده بودم و گاهی به دنبال آنها به راههای دورتر میرفتم یاد کبوترهای امامزاده یا پشتبامها و بچههای خوب ایران میافتادم. هوا و بوی وطن و دیار و خانه و محله قلبم را به طپش و هیجان و بیقراری میکشاند و خودم را آماده فرار از گرداب دوری و غربت میکردم، اما مسائلی پیش میآمد که منصرف میشدم... شبها با رفقا قرارهایی میگذاشتیم و با آنها و دوستان دیگر جمع میشدیم و خودمان را گول میزدیم که اطرافمان حرف و بحث ایران است. رفقایی داشتم که سالها در امریکا تجارت کرده بودند و زندگی بسیار مرفه و اعیانی داشتند و مرتب تلفن میکردند و دعوت میکردند که تنها نباش و به منزل ما بیا همه جمع هستند و خواهان دیدار تو. مهندس حکمت، همکلاس قدیمی من در دبیرستان علمیه بسیار بزرگوار و دوستداشتنی و همسرش از فرهنگیان باسابقه ایران بود. یک شب در منزل او جمع شدیم و خودمان را با گفتوگو و ساز و آواز و یاد ایران مشغول میکردیم. یک عدهای تازه آمده بودند و درد غربت داشتند و از خانه و خانواده بیخبر و حیران و سرگردان. در جمع ما ساکت و آرام نظارهگر جماعت بودند. عدهای جوان بودند و حال را دریافته بودند و به نوعی از فرصت دیدار استفاده میکردند. عدهای در سنین بالا و جوانی پشت سر گذاشته از روزگار گلهمند و شاکی با یکدیگر درد دل میکردند و گناه همه اتفاقات و حوادث را به گردن دیگران میانداختند. در ندامت و افسوس غرق بودند... از اتفاق روزگار رفقای خوب و قدیمی هم در جمع، حاضر میشدند و این از الطاف خداوندی بود که شامل حالمان بود. همدل و همزبانی دوست داشتنی داشتیم. جمشید شیبانی هنرمند قدیمی و پیشکسوت تئاتر و تهیهکننده سینما از کسانی بودند که با همه آشنایی داشت و در لسآنجلس و محافل سینمایی چهرهای بسیار آشنا و محبوب بود و انوشیروان روحانی آهنگساز برجسته و موسیقیدان نامآور ایران به جمع ما میآمدند و دلمان خوش بود که همدیگر را پیدا کرده بودیم. طبیعی بود که ما سه نفر میتوانستیم حال و هوای بهتری به محفل خودمان بدهیم و دیگران هم بسیار خوشحال بودند که ما را در جمع خودشان میدیدند. جمشید با صدای خوش و همراه با پیانوی انوشیروان روحانی و نوای خوش موسیقی ایرانی و تجدید خاطرات دوست داشتنی وطن تابلوی زیبایی بود که در مقابل علاقهمندان و مشتاقان وطن میگذاشتند و مجلس را به وجد میآوردند... از شما چه پنهان من هم یکی، دو دانگ صدا دارم اما خیلی صدادار نبوده. برای خودم خواندهام و خوشم آمده، معلوم نبود که مورد پسند باشد... اما در غربت همه چیز قابل قبول است.دوری از خانه و کاشانه و دلتنگیها و نگرانیها برای آینده نامعلوم در حالات انسان تاثیر گذاشته و صدایم وقتی با آه و ناله و سوزوگداز همراه شد میتواند گیرا و دلچسب باشد. نمیدانم چطور بود که ما را هم قبول کرده بودند و صد البته که انوش و جمشید هم چالهها را پر میکردند و مرا همراهی. تکبیتهای زیادی در خاطر داشتم که متناسب حال و روزمان بود که به موقع و بهجا خرج میکردم. جماعت باورشان شده بود که ما هم اهل حال هستیم و گاهی خودمانی و دوستانه خواهش میکردند که در مهمانی و مجالس آنها شرکت کنم. کمکم صدای ما از ته چاه بالا آمد و از در و دیوار همسایهها گذشت... روزگار است و سرنوشت. شاید اگر مانده بودم خواننده معروفی میشدم... امروز میگویند اگر در لسآنجلس لال نباشید میتوانید خواننده شوید. واقعا دنیای عجیبی است. حالا بفهمید خوانندههای خوشصدا و دوستداشتنی ما از دست این نورسیدهها چه میکشند.
سایر اخبار این روزنامه
پیگیری «همدلی» از تبوتاب انتخاب رئیس و نواب مجلس در مصاحبه با جلال میرزایی فراکسیون امید از «مطهری» عبور نمیکند
75 درصد از جمعیت شهرهای جنوب شرقی کشور« فقر غذایی» دارند سیستان و بلوچستان در جامه درد
پشت پرده عجیب پرحاشیهترین کنسرت امسال
روایتی منتشر نشده از ناصر ملک مطیعی به قلم ناصر ملک مطیعی داستان خواننده شدن
بدرقه با شکوه ناصر ملکمطیعی در میان جمعیت پرشور ناصر خان! مردم آمدند
گزارش همدلی از ممانعت از اجرای سرود ناشنوایان در مصلای تهران ما کم آوردیم، شما تیتر بزنید!
چرا نهادها متوجه نمیشوند؟
ابلاغ افزایش ۲۰ درصدی حقوق کارمندان توسط روحانی
فیلترینگ سیاسی بیسرانجام