نشسـته بر پرده نقره‌اي دل‌هاي مر دم

شنبه پنج خرداد است. ساعت 00:48 دقیقه بامداد.«انا... و انا علیه راجعون» و پیام ناقص یکی از کانال‌های تلگرامی، تنم را می لرزاند. صفحه را که باز می‌کنم، چشمان غمگین و صورتِ رنجورش میخکوبم می کند.«فرمون فرمون که میگفتن همین بود؟»
ناباورانه چند سطرِ سردِ زیر تصویر را می‌خوانم اما انگار نمی بینم. ذهنم درگیر مصاحبه‌ای است که هنوز یک ساعت از دیدنش نگذشته؛ مصاحبه ای با تیتر«بغض داش فرمون». با درد سخن می گفت. در جملاتش، صلابت و قدرت دیالوگ های قدیم شنیده نمی‌شد. «قلندر»گله داشت؛ از بدي روزگار گله داشت. گویی صبر40ساله پدرِ غریب در خانه سر آمده بود. سوپر استار سال‌های دور ، درد سال‌ها خانه نشينی را با بغض ادا می‌کرد:«من همون مهدی مشکی‌ام،همون لوطی سر چهار راه. خودم هستم.امیر کبیر هم که باشم، بازهمون مهدی مشکی ام».
«مهدی مشکی» چه كسي بود؟
در برگه شناسنامه، روز تولدش اول فروردین 1309 قید شده است اما آن‌طور که خودش می گفت، زاده هشتمین روز بهار بود.دیپلم رشته تربیت بدنی دانش‌سرای عالی و دبیر ورزش مدارس تهران داشت که باجود فعالیت در سایر رشته‌های ورزشی چون سوارکاری و کوهنوردی، نتوانست از علاقه اش به سینما بگذرد. شاید جرقه این علاقه از سال 1314زده شد؛ زمانی که پدر برپایه شور و شوق جوانی‌اش، در خیابان سیروس، سینمایی به نام «شرق» تاسیس کرد هرچند سینماشرقِ پدر بنا به دلایل نامعلومي تعطیل شد اما سینما برای پسر، تازه آغازشده بود.


وقتی ناصر،قلندر شد!
«من در مدرسه، انجمن ورزش و نمایش را اداره می‌کردم و از همان زمان ذوق و شوق این کارها را داشتم. انشای خوبی داشتم و نمایشنامه‌هایی می‌نوشتم که به شکل تئاتر اجرا می‌شد. از حدود 19سالگی در کنار درس و مدرسه به هنرستان شبانه هنرپیشگی هم رفتم.در همین دبیرستان با ژاله علو آشنا شدم که خیلی مشوقم بود. در همان ایام پیش دکتر اسماعیل کوشان(موسس استودیو میترا فیلم و پارس فیلم) که تازه از آلمان آمده بود، تست بازیگری دادم. آن روزها با پرویز خطیبی در تدارک ساخت «واریته بهاری» بود که من در صحنه کوتاهی از آن فیلم حضور داشتم».این‌ها بخشی از صحبت های ملک مطیعی در روزنامه ایران است.
بعد از چند نقش فرعی،حال حضور جوانی خوش صورت و ورزيده بر پرده سينما درخشيدن گرفت؛ جواني نجيب،اهل كار،آميزه اي از شرم و طنز و به قول خودش لوطي‌گری كه حتي اگر در فيلم ها، به واسطه فقر به بيراهه كشيده مي‌شد اما قبل از آنكه دير شود به همان كاراكتر مثبت و مورد علاقه طرفدارانش باز مي گشت. چند سال از اولين درخشش ملك مطيعي در فيلم«ولگرد» محصول سال 1331گذشت اما دوربین، همچنان ملک‌مطیعی را دوست داشت و هر نمایی از او در فیلم ( فارغ از اینکه ملک‌مطیعی در آن چه می‌کند) گیرایی ویژه‌ای براي مخاطب داشت. گويي او براي دوربين ساخته شده بود و دوربین برای او؛ برای چهره پراخمی که مردی و مردانگی در آن موج می زد. در دهه هاي بعد نيز او همچنان درخشان ماند. ديگر براي مردم اهميت نداشت كه او را در نقش يك راهزن ببينند يا يك لوطي. او خوب می دانست چه می‌کند؛ به گونه ای که حتي با يك حركت ساده ابرو و يك غبغب مخاطبش را راضي نگه مي‌داشت.مردم به عشق خودِ ستاره به سينما مي رفتند.مي توان بازی کوتاهش در «قیصر» را نوعی قمار به حساب آورد که از آن برنده بیرون آمد. فیلمی که جریانی تازه را در سینمای ایران به راه انداخت. در دهه50 او آقا مهدی بود، «شیخ صالح» بود، «غلام ژاندارم» بود، «ترکمن» بود، «همت» بود،«ابرمرد» بود و در نهایت «برزخی» كه مدتی بعد از نمایش از پرده پایین کشیده شد و در خشم انقلابی رو به خاموشی رفت.
ملك مطيعي،يك تراژدي
سرگذشت تلخ سوپر استار ديروز، بخش كوچكی از تراژدی حاكم برسينمای ايران است. قصه تلخ بی‌اعتنايی به خالقان كاراكترهايی كه تكه ای از تاريخ اين سينما بودند؛ سينمايی كه روزگاری برشانه‌های آن‌ها قد كشيد و به شمايل امروز درآمد. اما تلخی اين تراژدی در بازی اخير تلويزيون بسیار قابل لمس است. زمانی كه دعوت كردند و در واقع نكردند، ضبط كردند و پخش نكردند، معذرت خواستند اما نه برای اینکه پخش نکرده‌اند بلکه برای اینکه اصلاضبط نكرده بودند! پخش نکردن مصاحبه با ناصر ملک‌مطیعی دردناك تر از منع او از بازیگری نیست و اين درد زمانی به اوج خود می‌رسد كه گاهی مرگ، تنها مجوز بازگشت يك ستاره به جايی است كه روزگاری خانه‌اش بود. در حالي كه نمی‌دانيم برای سوگواری امروز صدا وسيما در مدح ملك مطيعي بخنديم يا اشك بريزيم اما ملالی نيست؛ چرا كه تمام اين اتفاقات به تثبیت بیشتر او به عنوان یکی از مهم‌ترین سمبل‌های فرهنگی ایران در 6 دهه اخیر قرن اخیر کمک خواهند کرد. شاید بهتر بود به جای این همه تلاش کم‌ثمر، راز محبوبیت را از ناصر ملک‌مطیعی می‌آموختند. صدا و سیمای ملی که مدت‌هاست دیگر ملی نیست، بازی جالبی را با ستاره قدیم ایران به راه نینداخت.او پس از سال ها خانه نشینی شاید به این مصاحبه کوچک با رسانه ای که فکر می‌کرد مانند همه هنرمندان به او هم تعلق دارد، دل خوش کرده بود كه همین دلخوشی کوچک هم خاموش شد اما ناصر ملک مطیعی از یادها نخواهد رفت. او همچنان روی پرده نقره‌ای زنده است حتی با اينكه بیش از 40 سال بی‌هیچ دلیل مشخصی به او اجازه کار داده نشد؛ حتی با اينكه اجازه یک مصاحبه با تلويزیون به او داده نشد. مردی و مردانگی او در قلب مردم زنده است. روحش قرین رحمت باد که در دل ما همان مردِ کلاه مخملی سال‌های دور است.
ملک مطیعی دور از حاشیه زندگی کرد
ايرج راد:كسی در ايران نيست كه ناصر ملك مطيعی را نشناسد. ايشان از اولين كساني بودند كه درعرصه سينمای ايران تاثير بسيار داشتند و در بخش خاصی از سينما، شيوه تازه ای از بازيگری را ارائه كرد كه اين سبك بازی به نوعی، ثبت شده به نام ايشان است.گرچه در گذشته كسانی بودند كه با همان كلاه مخملی در سينمای فارسی نقش هايی ايفا كرده بودند اما ناصرملك مطيعی در ادامه آن راه، توانست به شكل بسيارجذاب تری اين كار را ارائه دهد و نقش يك شخصيت جوانمرد كلاه مخملی را كه مدافع حقوق ديگران است و كسانی كه كمتر توان مقابله با مسائلی را داشتند وهمچنين شخصيتی كمك رسان را كه بدون چشمداشت خدمت می كرد، در سينما اجرا كند.
علاوه بر آن، كارهای ديگری نيز درسينمای ايران انجام داد وهمواره به گونه ای بود كه مردم او را دوست داشتند. تا جايي كه من خاطرم هست، در ارتباط با رفتار و منش ايشان و برخوردی كه با عوامل در سينما داشته اند كمترچيزی شنيده ام كه ناخوشايند باشد. اوهمواره با شخصيت سربه زيرو دوراز برخوردهای عجيب وغريب و حاشيه ای زندگی كرد. درزندگی شخصی و در زمانی كه اجازه كارهم نداشت، سعی كرد آبرومند زندگی كند؛ چه زمانی كه در يك شيرينی فروشی مشغول بود، چه زمانی كه در يك آژانس خريد و فروش مسكن به عنوان مديرعامل مشغول به كار شد و چه در زمان های ديگر كه كار خاصی انجام نمی‌داد، همواره سعی كرد با منش و شخصيت صبور و دوست داشتنی هميشگی خود برخورد كند.
مي توان گفت كه ناصر ملك مطيعی بی شباهت به كاراكتر فيلم هايش نبود. در تمام اين سال‌های سخت، هرگز نناليد. در دو سال اخير و به واسطه مسائلی كه باعث شد كنار ايشان باشم و باهم صحبت كنيم، همواره از بزرگ منشی برخوردار بود و برايم عجيب بود كه حتی گله و شكايت نمی كرد. سعی می‌كرد متانت و علو طبع را كه خصيصه اصلی اش بود، حفظ كند. در برخوردهايش با عزت و احترام، حتی نسبت به افراد كوچك‌تر از خودش برخورد می كرد. اين از نظر من مساله مهمی است كه ناصر ملك مطيعی جايگاه ثابتی در قلب مردم ايران داشته و خواهد داشت. روح و روانش قرين شادی.
خواستید حذفش کنید اما نتوانستید
پانته آ بهرام: می خواهم فریاد بزنم؛ شما می توانید فریاد را چاپ کنید؟
گاهی آدم بیشتر از اینکه اندوهگین باشد، خشمگین است برای تصمیم‌گیرندگان دوره‌ای و اغلب بی هنر که درآمدن، رفتن و کارشان تهدید است تا ترغیب؛ جز اظهار تاسف چیزی ندارم بگویم. نهایت آرزوی یک ستاره پیوستن به خاطرات جمعی مردمش است. ناصر ملک مطیعی بدون مجوزهای شما روی پرده نقره ای دل های مردم نشست.
کاش دردتان بیاید که خواستید حذفش کنید اما نتوانستید. کاش فریاد را می شد چاپ کرد!
او غریبانه از میان ما رفت
پژمان بازغی: متاسفانه زمانی که به منزل ایشان رفتم، دیدم که تنها چهار نفر برای دیدن ایشان آمده اند. می دانم که ناصر ملک مطیعی همواره در قلب‌های مردم می ماند و ما فراموشش نمی کنيم اما بسیار غریب از میان ما رفت.
دردناک تر این بود که ایشان آرزو داشتند بار دیگر روی پرده نقره ای حضور داشته باشند اما نه تنها این آرزوی ایشان برآورده نشد بلکه اجازه ندادند یک مصاحبه او از صداوسیمای ملی پخش شود.
ناصر ملک مطیعی تاثیر پربار و شگرفی بر سینمای ایران گذاشته؛ به این دلیل که همواره در سینما حضور مستمري داشته و در نقش‌های متفاوتی بازی کرده است. نمی‌دانم به چه دلیل ایشان ممنوع‌الكار بودند؛ چرا که تمام نقش‌هایی که بازی کردند، درس مردی و مردانگی بود.
به گمانم برخی اعمال سلیقه های شخصی باعث می شود ما از بسیاری هنرمندان خوب کشورمان محروم شویم. از نسل این بازیگران تنها بهروز وثوقی و عزت ا... انتظامی باقی مانده است.
بهتر است سلیقه‌های شخصی را کنار بگذاریم و واقع بینانه‌تر به مسائل نگاه کنیم. نامِ ناصر ملک‌مطیعی هنوز هم می تواند سالن های سینما را پر کند. اما با اعمال سلیقه های شخصی امروز تنها چیزی که نصیب‌مان شده، آه و افسوس است. ما جز تجربه غلط و نادرست و برخوردهای شخصی، چیز دیگری برای ایشان نداشتیم. امیدوارم در آینده بتوانیم پرچمدار هنر و هنرمندان خود باشیم.
ایستادگی مردی در مقابل نامردان
سیامک صفری: شنیدیم ناصر ملک مطیعی به رحمت خدا رفت. این مردِ بزرگ در سینمای بعد از انقلاب دعوت نشد و حدود 40سال به دور از سینما ماند اما نسل گذشته او را از خاطر و یاد خود نبرد. تیتراژ اتمام فیلم‌هایي که نام ناصرملک مطیعی در آن دیده می‌شد، اشاره به این داشت كه قرار است مردی در مقابل نامردانی بایستد. ناصر ملک مطیعی قهرمان این گونه مضامین بود. مضامینی که کمتر در سینمای بعد از او داشت. این هنرمند برای همیشه در ذهن مردم خواهد ماند و به نیکی از او یاد خواهد شد. ناصر ملک مطیعی برای تماشاگران سینما یعنی مردانگی و غیرت حق طلبی و دفاع کردن از حق و حقوق آدم های ساده و بی پناه.
باید حرمت تاریخ خودمان را نگه داریم
جهانگیر کوثری: وقتی که انقلاب شد، آقای مطیعی 48 ساله و در سن پختگی بود. او از26 سالگی کارش را آغاز کرده و در فیلم های متعددی بازی کرده بود و دوران اوجش با فیلم «چهارراه حوادث» آغاز شد؛ منتها دوره دومی که با لباس جاهل ها وارد سینما شد، دوره ماندگاری بود. این تیپ و قیافه و کلاه مخملی، با سنِ او عجین شد و موجی را در سینمای ما به نام فیلم های جاهلی ایجاد کرد و نمونه‌های خوبی نيز از این نوع فیلم ها ساخته شد.
ملک مطیعی آدمی بود که انعطاف زیادی داشت و سعی می‌کرد اگر یک فیلمساز جوان با فیلمنامه خوب می‌آید، از مسائل مالی چشم پوشی کند. این جوهره اصلیِ بازیگران خوب است که همه جور فیلمی را بازی می کنند و در قصه ها و نقش های‌شان، تنوع دارند.
نقطه عطف ناصر ملک مطیعی، فیلم قیصر بود. خودِ این فیلم یک موجی ایجاد کرد و مسعود کیمیایی کلاه مخملی ها و جاهل های جوان را در این فیلم، کنار هم قرار داد. این بازیگر همچنین در فیلم های حاتمی کیا هم بازی کرده است اما آن چیزی که از ملک مطیعی یک بازیگر والا ساخته، شخصیت اجتماعی اش است؛ حاشیه و جنجال و اخبار بد درباره اش کمتر شنیدیم و مسائل اخلاقی را خوب رعایت کرد.
به نظر من او بازیگری بود که می شد بعد از انقلاب هم بازی کند. او آدم مثبتی بود که با اعتقادات زیاد وارد عرصه سینما شد و کمتر تن به مسائلی می‌داد که بسیاری از بازیگران آن زمان می‌دادند. آدم موجهی بود و می‌توانست در سینما بماند. تمام امیال، رویاها و آرزوهایش بازی کردن بود و چون نتوانست بازی کند، دچار آزردگی خاطر می‌شد.
چیزی که خیلی برای من جالب است و بسیار دوستش داشتم، روحیه ورزشی اش بود. من در فیلم «سراب» به عنوان دستیار دوم با ایشان همکاری کردم. موظف بودم بچه ها را صبح بیدار کنم اما خودم زودتر بیدار می شدم و حدود یک ساعت می دویدم. ایشان می دانست من ورزشکار هستم و از من خواست قبل از بچه ها بیدارش کنم و با هم ورزش کنیم. حدود یک ماه هر روز صبح با هم ورزش می کردیم و این خاطره خوب از ناصر ملک‌مطیعی برایم به یادگار ماند. ما باید حرمت تاریخ خودمان را در پدیده‌های فرهنگی نگه داریم. نباید این بازیگران اين‌قدر طرد می کردیم بلکه می توانستیم برخورد مهربانانه تری داشته باشیم. آن ها در آن شرایط بازی کردند و مردم مایل بودند باز هم بازی کنند. کسی مثل ایرج قادری توانستد دوباره در سینما کار کند اما تعدادی از بهترین بازیگران سینماي ما مانند بهروز وثوقی، فردین و ناصر ملک مطیعی حیف شدند.
متاسفم که بعد از مرگش یادمان می‌افتد
  سعيد راد: من از صبح تماس‌هاي زيادي در خصوص ناصر ملك مطيعي داشتم.فقط مي‌توانم تاسف بخورم كه حتما بايد اين زمان برسد تا ما به یاد اين افراد بيفتيم. ايشان همكار من بودند و قابل احترام. من در شرايطي نيستم كه بتوانم صحبت كنم!
لازم نبود ملك مطيعي خانه نشين شود
کوروش تهامی: سینمای ایران یک زمانی بسیار قهرمان محور بود و مخاطبان خیلی زیادی داشت؛ حتی بیشتر از آن چیزی که امروز شاهدش هستیم. این قهرمان ها کم کم به اسطوره تبديل شدند و ناصر ملک مطیعی یکی از همان اسطوره های سینمایی ایران است. با وجود اینکه ایشان نزدیک به 40 سال اجازه کار نداشتند، این اسطوره بودن از ذهن مردم خارج نشد و او تاثیر خود را روی اذهان گذاشت.
هنرمندان در هر رشته ای، احتیاح به فعال بودن دارند. تئاتر و سینما تعریفش مشخص است؛ تا جای یک هنرمند نباشید، متوجه نمی شوید که کار نکردن به چه معناست. بنده جزو شاگردان ملک مطیعی محسوب می شوم اما وقتی خودم تصمیم می گیرم یک دوره ای( بنا به دلایل مختلف)کار نکنم، خدا می داند که چقدر برایم سخت است. بحث مالی و مسائل دیگر به کنار اما یک نیرو و انرژی ای در وجود آدم هست که نمی تواند تخلیه اش کند. ایشان مدام شاهد بودند که درسینما چه اتفاقاتی می افتد و سینمای ایران چقدر رو به پیشرفت است. به راستي استاد ملک مطیعی شرایط بسیار سختی را گذراندند.
من تعجب می کنم که در رابطه با هنرمندانی که مردم دوست‌شان دارند ،چنین تصمیماتی مي‌گيرند و به خواسته مردم اهمیتی داده نمی شود. فکر می کنند با ایجاد ممنوعیت و محدودیت برای چنین شخصی که مردم بسیار دوستش دارند، می توانند او را از حافظه ها پاک کنند! چرا به ایشان اجازه مصاحبه در تلويزیون داده نشد؟ آدمي كه او را به عنوان يك چهره هنري قبول داريم، مگر ممكن است خارج از قواعدی كه در عرف يك مملكت وجود دارد حرفي بزند؟ به خصوص آدم هايي كه سنی از آن ها گذشته است. گاهي ممكن است جوان‌تر ها خيلی از كارهاي‌شان از روی تفكر عميق نباشد اما هنرمندِ جا افتاده چرا بايد اجازه مصاحبه نداشته باشد؟ حتما آن آدم به فراخور سال هايی كه زندگی كرده و تجربه ای كه به دست آورده است، هم در زندگي خودش و هم در زندگي مردم، مي داند كه چه بايد بكند.
من همچنین خط قرمزهايی كه برای فيلمسازان می گذارند را هم متوجه نمی شوم. كسانی كه در اين مملكت زندگی كرده اند، می دانند چطور بايد فيلم بسازند. آن‌قدر مته به خشخاش گذاشتن گاهی وقت ها معكوس عمل کرده و آدم ها را خسته می کند.
به گمان من لازم نبود شخصی مثل ملك مطيعی مجبور به خانه نشینی شود. با ايشان در دو برنامه مختلف تلويزيونی مصاحبه شد و همه خوشحال بودند اما بعد، برنامه اجازه پخش نگرفت.
پيرمرد در آن سن حال خوبي پيدا می كند و بعد جلويش را می گيرند. مطمئنم مسئولان رده بالای ما چنين طرز تفكری ندارند اما اینکه چنین تصمیماتی از کجا می آیند، نیاز به تفکر بیشتری دارد.
متاسفانه ايشان را از دست داديم؛ اميدوارم كه روح‌شان هميشه آرام باشد و آرزو می کنم برای سایر چهره های هنری ما چنين اتفاقي نيفتد. به همه مردم ایران و جامعه هنری تسلیت می گویم.