فتح خرمشهر به روایت یوسف رامجو خرمشهر نماد همبستگی و ایستادگی یک ملت

اشاره
خرمشهر، پیش از محاصره و تجاوز ارتش تا دندان مسلح عراق، یکی از شهرهای زیبای جنوب و از بزرگ‌ترین بنادر خاورمیانه و خلیج فارس به شمار می‌آمد. این بندر، می‌توانست کشتی‌های بزرگ اقیانوس پیما را پذیرا شود و با داشتن 13 اسکله، نقش ویژه‌ای در بازرگانی منطقه ایفا کند.
صدام حسین، خرمشهر را مروارید شط العرب می‌نامید و با حمله و تجاوز ناگهانی به آن در 31 شهریور 1359، خود را بر قله‌های پیروزی و برازندگی دید.
درحالی که دیواری نمانده بود که ترکش نخورد یا خانه‌ای که سالم باشد، و بعضی از کوچه‌ها کاملاً محو شده و بسیاری از نخل‌ها، سر بریده شده بودند، جوانان شهر، 45 روز در نبردی نابرابر، مقاومت کردند؛ محمد جهان آرا، محمد نورانی، پرویز عرب، احمد نوش، بهروز مرادی، علی هاشمی، امیر رفیعی و............ بسیاری که هنوز گمنامند. اما خرمشهر که بعد از تجاوز، خونین شهر نام گرفته بود، سرزمینی نبود که در اسارت بماند.


شیون مادران زخمی مگر می‌گذاشت فرزندان غیورش یک لحظه آرام بنشینند
رزمندگان اسلام، در قالب ارتش و سپاه، با برنامه‌ریزی دقیق، این خاک با ارزش را پس گرفتند.سال 61، سال تلخی برای ارتش عراق بود. در عملیات بیت‌المقدس، صدام 16 هزار نفر از نیروهای خود را به کشتن داد و با بر جای گذاشتن 19 هزار اسیر، منطقه عملیاتی را در وسعت 5400 کیلومتر، تسلیم کرد. امام راحل رحمه‌الله علیه در پیامی به همین مناسبت فرمودند:
«فتح خرمشهر، یک مسئله عادی نبود؛ 15 تا 20 هزار نفر به صف برای اسارت بیایند و تسلیم شوند، عادی نیست؛ بلکه مافوق طبیعت است»..
فتح خرمشهر به روایت یوسف رامجو
19 سال بیشتر نداشت در عملیات شهید محراب (مشهور به عملیات 27) در منطقه سوسنگرد مجروح شد. با ترمیم سطحی جراحات و با شروع عملیات بیت‌المقدس با عشق به دفاع از میهن اسلامی دوباره برای آزادی خرمشهر قهرمان وارد نبرد شد.
یوسف رامجو می‌گوید: سوسنگرد که رسیدیم گردان‌های شهید آیت‌الله مدنی و شهید آیت‌الله قاضی متشکل از نیروهای آذربایجانی سازمان دهی شدند که بعد از آموزشهای لازم و ضروری به یک عملیات ایذایی رفتیم که در نیمه راه دستور لغو عملیات صادر شد. و لذا در اهواز در منطقه‌ای بیابانی و بدون هیچ امکاناتی مستقر شدیم. یکی دو روز گذشته بود که از علائم و شواهد موجود دریافتیم عملیات بزرگی در راه است. در بدو شروع این عملیات گردان ما با نیروهای هوابرد شیراز که از نیروهای واکنش سریع نیروی زمینی ارتش بود ادغام گردید. ساعاتی قبل از ادغام این دو نیرو عملیات آزاد سازی خرمشهر شروع شده بود و رزمندگان از محور‌های مختلف در طول جاده اهواز به خرمشهر پیشروی داشتند که نیروهای ما نیز از یک جاده فرعی و خاکی خود را به 5 کیلومتر‌ی شهر رساندند. در این منطقه با دژ بسیار مستحکمی روبرو شدیم که تانک‌های عراقی به راحتی در روی این دژحرکت می‌کردند. با هر زحمتی بود دژ را تصرف و در روی آن مستقر شدیم و دو شبانه روز بدون هیچگونه کمک و تدارکات در آنجا مستقر بودیم ودر پشت این دژ خاک ریزهایی وجود داشت که نیروهای عراقی نیز در پشت خاکریزها سنگر گرفته بودند. بعد از 24 ساعت به صورت هم زمان از زمین و هوا تانک‌ها و هواپیماهای عراق آرایش نظامی گرفتند و نفرات پیاده نیز به مانند مور و ملخ به موازات تانک‌ها به سوی ما هجوم آوردند که در این حین یکی از هواپیماها هدف قرار گرفت و انفجار حاصل از سرنگونی این هواپیما چنان مهیب بود که نیروهای عراقی به وحشت افتادند و موجب روحیه گرفتن رزمندگا ن ایرانی شد و با هر وسیله‌ای که داشتند در مقابل پاتک دشمن ایستادگی کردند.
وی افزود: یادم نمی‌رود که علیرضا اسکندری با تفنگ 106 میلی متری (نوعی توپ که روی ماشین جیپ نصب می‌شد) کارهای غیرممکن انجام می‌داد و تانک‌ها را شکار می‌کرد و آرپی‌جی‌زنها نیز ترس و رعب و وحشت عجیبی در دل عراقیها بوجود آورده بودند تا جاییکه نیروهای زرهی از تانک‌های خود پیاده شده و پا به فرار گذاشتند. من که کمک آرپی جی زن بودم در این گیر و‌دار شلوارم جر خورد و پاره شد و از شهید اصغر رهبری که نسبت فامیلی نیز با ما داشت درخواست کردم تا شلواری برایم پیدا کند که در جوابم گفت در این هیا هو چه کاری می‌توانم برایت بکنم تا اینکه روز بعد با ناباوری برایم شلواری آورد. آن روز عملیات سنگین‌تر شده بود و عراقیها با تیر بارها ما را زمین گیر کرده بودند تا اینکه تیپ محمد رسول‌الله که در سمت چپ ما قرار داشت به دادمان رسید و وارد عملیات شد. در این موقعییت نیروهای ما فرصت یافتند تا به سوی پترو شیمی عراق در شلمچه پیشروی کنند و با تصرف سنگرهای دشمن و با دستور عدم پیشروی در این منطقه مستقر شدیم. از سنگینی مهمات آرپی جی که در کوله پشتی داشتم پاهایم مرا یاری نمی‌کرد و نای راه رفتن نداشتم، شهید دستگیره ساز که وضعیت مرا دید به کمکم شتافت و در این زمان گلوله خمپاره‌ای در چند متری ما منفجر شد که یوسف رنجبردو پایش را از دست داد و سال‌ها بعد به واسطه همین جراحات به فیض شهادت نایل آمد.
این رزمنده پیشکسوت سال‌های دفاع مقدس در ادامه گفت: مدتی را در این مواضع مستقر بودیم تا اینکه ظهر روز سوم خرداد 1361 با صدای نواخته شدن مارش نظامی متوجه شدیم که پس از 578 روز اشغال، شهر خرمشهر آزاد شده است و از آنجاییکه در سمت راست خرمشهر قرار گرفته بودیم می‌دیدیم که هزاران هزار از اسیران عراقی با کامیون‌ها به پشت جببه منتقل می‌شوند. و در این ایام بود که حضرت امام (ره) فرمودند خرمشهر را خدا آزاد کرد.
بعد از چند روز از آزادی خرمشهر به داخل شهر رفتم و از دیدن استحکاماتی که توسط عراقیها در اطراف و داخل شهر ساخته شده بود حیرت زده شدم، عراقیها بعد از عملیات فتح المبین به منظور حفظ شهر میدانهای وسیع مین و کمین‌ها و سیم خاردارهای زیادی را تدارک دیده بودند و همچنین جهت اجتناب از جنگ چریکی و شهری و برای مقابله با هلی برن نیروهای چتر باز ایرانی انواع تیر آهن‌ها و درختان و انواع ماشین‌ها را در حجم بسیار به صورت تیرک‌ها در دو سوی جاده ورودی منتهی به شهر کاشته بودند و با ساختن استحکامات نظامی وسیع در سراسرشهر و با ایجاد سنگرهای بتونی و ویژه مهندسی که در برابر انواع گلوله‌های توپ و تانک مقاوم بودند دژهایی پولادین احداث کرده بودند. ولی این تدابیر در مقابل اراده ملت ایران دوام نیاورد و ایثار و شهادت بر کفر و الحاد پیروز شد.
یوسف رامجو که غیر از عملیات‌های شهدای محراب و بیت‌المقدس به عنوان یک رزمنده در عملیات‌های خیبر _ رمضان _ مسلم ابن عقیل _ والفجر 4 _ والفجر 8 نیز شرکت داشته است، به عنوان یکی از خادمین سازمان بسیج پیشکسوتان سپاه استان آذربایجان شرقی وفادار به آرمان شهدا گفت: امروزه جوانان ما ازسوی دشمنان با هجمه‌های فرهنگی بیشماری مواجهند و با این وجود جوانان ما با ادامه راه شهدا و رزمندگان در کسوت مدافعان حرم حافظ درخت تناوری هستند که انقلاب اسلامی به ثمر رسانده است و باید مسئولین به این جوانان بهای بیشتری بدهند و به نیازهای آنان توجه خاصی داشته باشند.
تبریز - اسماعیل هدایتی

*در عملیات بیت‌المقدس، صدام 16 هزار نفر از نیروهای خود را به کشتن داد و با بر جای گذاشتن 19 هزار اسیر، منطقه عملیاتی را در وسعت 5400 کیلومتر، تسلیم کرد
*امام خمینی(ره):
«فتح خرمشهر، یک مسئله عادی نبود؛ 15 تا 20 هزار نفر به صف برای اسارت بیایند و تسلیم شوند، عادی نیست؛ بلکه مافوق طبیعت است»