افزایش مصرف «گُل» در میان دانش‌آموزان

محمدرضا نیک‌نژاد- «فاطمه عباسی رییس مرکز توسعه پیشگیری سازمان بهزیستی در مراسم کارزار رسانه‌ای پیشگیری از مصرف گل چندی پیش عنوان کرده بود: بر اساس برنامه ششم باید تا پایان برنامه، اعتیاد ۲۵ درصد کاهش پیدا کند. با توجه به آخرین پیمایش ملی شیب مواد مخدر، گل دومین ماده مصرفی در میان معتادان است‌ به طوری که ۱۳ درصد افراد پیمایش شده گل مصرف می‌کنند. عباسی تاکید کرد: بر‌اساس آنالیز انجام شده، 6/84 درصد مصرف‌کنندگان مردان مجرد با سطح تحصیلات دیپلم و زیر دیپلم هستند و 4/15 درصد را زنان تشکیل می‌دهند. همچنین ۱۵ درصد آنها دانشجو و 7/3 درصد دانش‌آموز بودند و این نشان می‌دهد که باید مداخله بهنگام و تخصصی انجام شود. وی با اشاره به اینکه دسترسی آسان به این ماده نیز باعث شده راحت‌تر در میان جوانان و نوجوانان مصرف شود و از سوی دیگر نگرش مثبتی به این ماده وجود دارد که نمی‌تواند اعتیادآور باشد، از دیگر دلایل مصرف آن است و کسب لذت ناسالم توسط جوانان و نوجوانان، ایجاد هیجان و.‌.‌. از جمله عواملی است که افراد را به مصرف آن سوق داده است.»
خبرهای وابسته به اعتیاد را همواره باید با وسواس و نگرانی دنبال کرد به ویژه آنکه درباره اعتیاد جوانان و نوجوانان باشد. همچنان که این بیماری از میان نوجوانان و جوانان بیشترین قربانیان را برمی‌گزیند، احتمال رهایی قربانیان از این بیماری در این دوران بیش از هر زمانی است. البته همیشه و همه جا نباید این جمله کلیدی را فراموش کرد که «پیشگیری بهتر از درمان است». از این رو است که گرچه تلاش‌ها در گسترش و ژرفا‌بخشی فرآیند درمان ارزشمند و ستودنی است‌ اما در کنار آن و حتی بیش و پیش از آن، جامعه درگیر با اعتیاد، نیازمند راه‌ها و راهکارهایی برای پیشگیری از این بیماری اجتماعی و مرض خانمان‌سوز است. پیشگیری هنگامی ضروری‌تر به نظر می‌رسد که بنا بر سخنان خانم عباسی درصد نگران‌کننده‌ای از معتادان دانشجو یا دانش‌آموز هستند. گرچه پیشگیری می‌تواند دامنه گسترده و بازه سنی فراخ‌تری را در‌بر ‌گیرد‌ اما به دلایل گوناگون سن مدرسه‌ای و دوره درگیری شهروندان با آموزش و یادگیری می‌تواند یکی از دوره‌های مهم و تاثیر‌گذار در فرآیند پیشگیری به شمار آید.
یکی از دلایل سرنوشت‌ساز در این زمینه پوشش آموزشی بالا در دوره دبستان است. به گفته دست‌اندرکاران آموزشی پوشش دبستان در ایران بیش از 98 درصد است. از دبستان به متوسطه اول این عدد کاهشی نزدیک 10 درصدی می‌یابد‌ اما همچنان می‌توان به پشتیبانی این پوشش، برنامه‌هایی متناسب با سن و شرایط فرهنگی- جغرافیایی هر منطقه برای دانش‌آموزان دوره‌های پایانی دبستان و سال‌های نخست دوره متوسطه در برنامه‌های پرورشی مدرسه‌ها گنجاند. بی‌گمان نیاز نیست که در این دوره به شکل مستقیم و عریان به اعتیاد پرداخته شود‌ بلکه می‌توان با یاری گرفتن از کارشناسان، دانشگاهیان، تلاش‌ها و تجربه‌های جهانی، تجربه و دانش و انگیزه سازمان‌های مردم‌نهاد، مشارکت دادن و آگاهی‌رسانی به خانواده‌ها و.‌.‌. آرام‌آرام راهکارهایی کارآمد و بومی- آموزشی برای مبارزه با گسترش اعتیاد در آموزش‌و‌پرورش را یافت.
اما در این زمینه آنچه بیش از هر چیز به چشم می‌آید و خیلی هم آزار‌دهنده و نگران‌کننده است بی‌اعتنایی یا کم اعتنایی دست‌اندرکاران ارشد آموزشی- اجتماعی کشور به وجود و گسترش اعتیاد میان دانش‌آموزان کشور است. در بیشتر موارد برخورد کار به دستان آموزشی در وجود دانش‌آموزان معتاد در مدرسه‌ها یا موضع سخت درباره چند و چون این دانش‌آموزان بوده است! شاید این بهترین روش برای شانه خالی کردن از مسوولیت باشد اما بی‌گمان قانونی، اخلاقی و انسانی نیست! چنین دانش‌آموزانی هر چند اندک هم باشند نیازمند کمک‌های سازمانی و برنامه‌ریزی شده و حمایتی هستند. آنچه امروز در ساختار آموزشی دیده و شنیده می‌شود بی‌توجهی به این دانش‌آموزان و حتی برخوردهای نامناسب مانند اخراج از مدرسه‌ است؛ اگر هم کارهایی انجام می‌شود موردی، استثنا و کاملا سلیقه‌ای است و همچنان روش‌های دفعی و از سر‌ باز کردن دردسر داشتن چنین دانش‌آموزانی نخستین، ساده‌ترین و البته پایانی‌ترین روش‌ها در برخورد با دانش‌آموزان معتاد است. گلایه از این گونه برخوردها بیش از آنکه متوجه معلم و معاون و مدیر باشد، از دست‌اندرکاران ارشد و بی‌اعتنایی و بی‌برنامگی در این گونه موارد است.


نکته دیگر آنکه در راهکارهای پیشگیرانه که بی‌برو برگرد وظیفه ساختار آموزشی است، همچنان بی‌توجهی‌های نگران‌کننده‌ای دیده می‌شود. برای نمونه سال‌هاست که بحث ورود اثربخش آگاهی‌های فردی در برخورد با اعتیاد و البته دیگر بیماری‌های اجتماعی به درونمایه‌ها و برنامه‌های درسی مدرسه در سطوح گوناگون جامعه مطرح است. اما شوربختانه چندان اثری از چنین آموزش‌هایی در کتاب‌ها و برنامه‌های درسی دیده نمی‌شود. اگر هم در مواردی بوده، موقتی انجام گرفته و با افت و خیزهای فراوانی همراه بوده است. البته یکی از دردسرهای بزرگ در طرح چنین موضوع‌هایی در مدرسه و کلاس و کتاب‌ها، واکنش منفی و حتی اعتراضی برخی از خانواده‌هاست.
به نظر می‌رسد می‌توان همگام با ورود ضروری چنین آموزش‌هایی به مدرسه‌ها و کلاس‌ها خانواده‌ها نیز آموزش ببینند یا دست کم توجیه شوند که این کار در نهایت به سود آنها، کودکان‌شان و جامعه خواهد بود.