امیر بلالی

واژه ها تغییر نمی کنند اما مفاهیم و به عبارتی تفسیر از واژه ها متغیراند. امروز تصویر ما از کارگر شاید تفاوت زیادی با اصل فهم آن
داشته باشد.
طبقه بندی فوق تنها یک طبقه بندی ساختاری و اجتماعی را نشان می‌دهد. بدون شک درصد بالایی از مردمان امروز حتی فکرش را هم نمی کنند که
به لحاظ شاخصه های جمعیتی جزئی از طبقه کارگر


هستند و هنوز کارگر را یک جارو به دست یایک عامل برای کار یدی می‌دانند، در صورتی که بر اساس تغییرات رخ داده در حوزه های اقتصادی باید گفت عدم استقلال در درآمد بین همه کارمندان ،مدیران و کسبه ی بازار به جز مدیران متخصص که در سود سرمایه با مالک شریک اند طبقه کارگر محسوب
می شوند . چطور می‌توان این حجم از جمعیت کارگران
را در مقابل مطالبه گری و حق خواهی شان در برابر زیاده خواهی عده ای کوچک کنترل کرد؟ حوزه فرهنگ سال هاست که به وسیله مصرف و شکوفایی آن به عنوان یک امر لذیذ و متمدنانه دستاویزی برای کنترل این جمعیت عظیم و خودباخته است . عده ی کمی نیستند کسانی که اساسا طبقه کارگر محسوب می شوند ولی آنها را در محدوده ی بین کارگر و سرمایه دار لمپن خطاب باید کرد. این شکل از لمپنیسم که با سیب زمینی های گندیده مارکسی یا به تعبیری انسان های زائد هانا آرنتی تفاوت می‌کند، درگیر ارزش هایی شده اند که نظم نوین اقتصادی که آزادی برای مناسبات گردش سرمایه را امری مقدس می شمارد تولید کرده و می کند. این نولیبرالیسمی که مصرف، رقابت و خریدو فروش را به ارزش تبدیل و تبلیغ کرده و دمکراسی را به تحقق آزادی بازار تقلیل داده است . این حجم عظیم تبلیغات فرهنگی به شکلی است که کمتر کسی بتواند از دام آن بگریزد . این ساختار فرهنگی همه ما را به عاشقان مصرف، باختگان ثروت و در نهایت فاقد لیاقت مبدل ساخته است . کسانی که توسعه را صرفا پدیده‌ای کمی و مربوط به ارزش های حوزه خصوصی و فردی زندگی می دانند و به عبارتی دلار را سرمنزل همه خوشبختی ها در نظر می‌گیرند. مجوز ورود زنان به ورزشگاه ، نگهداری حیوانات خانگی، امکان شرکت در کنسرت‌های پاپ سطح پایین، تلاش برای پیش رفت در سطح فردی اشتغال و . . . را به مطالبه های دست اول ما تبدیل می‌کند. انسان‌هایی می شویم که بیش از پیش از خود و پدیده های اطرافمان هویت زدایی می کنیم ، به شکلی که از آزادی می‌گوییم ولی فهمش نمی کنیم، از فلان مقام سابق می‌گوییم ولی تاریخ نمی دانیم، از حق کارگر می گوییم ولی چیزی از منشا پایمال شدنش نمی دانیم .این گونه ارزش های این شکل از لمپنیسم را اشاعه می دهیم و با آن زندگی می کنیم و به آن عادت می کنیم و آن را به یک اصل از اصول جدی زندگی تبدیل می کنیم و تاریخ را این گونه رقم می زنیم. و به تعبیر جورج مانبیو" همه ما نئولیبرال شده ایم ". تا آنچه را که برشت در کتاب سوم نمایشنامه دوپولی نگاشت بر خود آشکار کنیم که "دوران جدید دوران شکوفایی ابتذال است" . جایی دیگر در مورد اینکه چطور لمپن های جدید الشکل متولد شدند مفصل می توان نوشت. اما اینجا تنها بهانه ای شد تا بگوییم که اگر قرار بر تبریک باشد روز جهانی کارگر را به حجم بیشتری از جمعیت باید تبریک گفت و تاکید نمود که کارگران روز جهانی نمی‌خواهند حق کار خود را از سود سرمایه ای می‌خواهند که خودشان ساخته و پرداخته اند .