شرحي از يك بازداشت

شرحي از يك بازداشت مهدي رحمانيان در گفت‌وگو با ايسنا درباره علت بازداشت خود در شهر مشهد، با اشاره به گزارشي تحت عنوان «روايتي از محله‌اي که دختر شش‌ساله افغان در آن کشته شد» که ۱۹ فروردين در روزنامه «شرق» چاپ شد، اظهار کرد: گزارشي متعاقب قتل دختر شش‌ساله در «قلعه‌ساختمان» در روزنامه «شرق» تهيه‌ شد. دو نفر از خبرنگاران روزنامه براي تهيه گزارش به اين محله رفتند و با همکاري تعدادي از دوستان جمعيت امام علي(ع) که آنجا مستقر هستند، گزارش تهيه کردند. وضعيت بخش‌هايي از اين محله به غايت دلخراش است و پيش از اين هم گزارش‌های متعددي از محلات آسيب‌ديده اين بخش از شهر مشهد از سوی خبرگزاري‌هاي مختلف مخابره شده است. خبرنگار «شرق» نيز همان‌طور که در گزارش مشخص است، صرفا درباره يکي، دو محل داراي معضل قلعه ساختمان صحبت کرده و منظور کل اين محله نبوده است. قصه گزارش «از ستايش تا ندا» روايت زندگي افغانستاني‌ها و پاکستاني‌هاي ساکن در اين محله قديمي مشهد است که مسئولان جمعيت امام علي(ع) که از ما براي تهيه گزارش دعوت کرده بودند نيز هدفشان اطلاع‌رسانی درباره مشکلات اين دو قوميت برای مسئولان جهت رسيدگي به وضعيت کودکان بي‌گناه آنها بود. به‌هر‌ترتيب در بخش‌هایي از قلعه ساختمان مهاجران غيرقانوني زندگي مي‌کنند که به تبع اينکه شناسنامه و امکانات اوليه ندارند و هرگز با وجود زندگي چندين‌ساله در اين محلات از طرف جامعه قبول نمي‌شوند، آسيب‌هاي اجتماعي مهارنشدنی‌ای  در محل زندگي‌شان رشد مي‌کند؛ مسئله‌اي که بايد روي آن تأکيد کنم اين است که گزارش تهيه‌شده که دو بار هم از سوي دوستان جمعيت امام علي(ع) ويرايش شده بود، باز هم تلخي‌هايي داشت که براي چاپ تعديل شد. از مشکلات اين محله مي‌توان به شناسنامه نداشتن افراد، اعتياد و دوره‌گردي اشاره کرد و حتي شرايط در محلات ذکر‌شده در گزارش به‌قدري بحراني است که خانه‌هاي محله مورد بحث در روز ورود خبرنگار «شرق» به مشهد، يکي در ميان از طرف ستاد مبارزه با مواد مخدر پلمب شده بودند و عکس آن نيز موجود است. در واقع گزارشي که به دست من رسيد، با گزارشي که در روزنامه منتشر شد، اصلا قابل‌ مقايسه نبود.
او ادامه داد: با‌ وجود ‌اين، در گزارش جمله‌اي بود که شرايط خانم‌هاي آن محله را روايت و در واقع آنها را تقسيم‌بندي‌ کرده بود که فکر مي‌کنم اگر اين جمله نبود، هيچ ايرادي به گزارش وارد نبود. به‌هر‌حال هر جايي آدم‌هاي خوب و ناباب‌ را در کنار هم دارد. بايد به اين نکته توجه کرد که اين گزارش صرفا در راستاي رسالت رسانه و با هدف آگاه‌سازي جامعه و مسئولان براي رسيدگي و پيشگيري منتشر شده بود؛ به عبارتي ديگر، آينه‌اي در مقابل اين محله گذاشته شد تا واقعيت‌ها را براي مسئولان و مردم منعکس کند. مگر رسانه رسالت ديگري غير از اين دارد؟
رحمانيان گفت: بعد از انتشار گزارش، سايتي در مشهد بدون منبع و با تيتري نامناسب گزارشي را که تيترش از «ستايش تا ندا» بود و عمده گزارش به نحوه قتل دختر افغانستاني مي‌پرداخت، منتشر کرده بود و تيتر نامناسب آن سايت حساسيت‌هايي ايجاد کرده بود و وقتي عده‌اي از مردم معترض با روزنامه تماس گرفتند و فهميدند اصلا تيتر مطلب اصلي چنين چيزي نبوده، عصبانيتشان کنترل شد. در واقع اين تيتر نامناسب يک سايت بود که باعث ايجاد این حساسيت‌ها شد. مسئول سايت در واکنش‌ به اين حساسيت‌ها اعلام کرد اين گزارش در اصل گزارش روزنامه «شرق» بوده است. متعاقب اين موضوع از دفتر معاونت دادستان مشهد با دفتر روزنامه تماس گرفتند و گفتند که بايد شنبه (اول ارديبهشت) آنجا حضور داشته باشم. به‌طور‌کلي مشي من اين است که در تهران هم وقتي تماس مي‌گيرند و به تعبير ادبي دعوت و به تعبير حقوقي احضار مي‌کنند، با نگاهي تعاملي مي‌روم و توضيحات لازم را مي‌دهم. بر‌همين‌اساس، بدون اينکه بگويم احضاريه رسمي بفرستيد، تصميم گرفتم به مشهد بروم. اين در حالي است که مطابق مواد قانون، رسيدگي به اين موضوعات در صلاحيت آن دادسرا نبود و اگر هم شكايتي بود در تهران بايد در دادسراي رسانه پيگيري مي‌شد؛ با‌این‌حال به اين تماس احترام گذاشتم و همان روز شنبه اول ارديبهشت رفتم. او افزود: در دادسراي مشهد توضيحات لازم را ارائه دادم، اظهاراتم را امضا کردم و حتي بدون صدور هيچ قراري به تهران بازگشتم؛ اما روز بعد باز هم تماس گرفتند و گفتند يک امضا باقي ‌مانده که آقاي بازپرس گفتند حتما بايد بياييد و امضا کنيد. با وجود اينکه اين حرف به نظرم چندان منطقي نمي‌آمد و آنها هم اصرار داشتند که حتما خودم بروم. اعلام کردم در صورت امکان پنجشنبه به مشهد مي‌روم؛ اما به دليل كسالت اين سفر به جمعه‌شب (هفتم ارديبهشت) موکول شد و در نهايت به همراه همسرم عازم مشهد شديم. ساعت 9 صبح شنبه (هشتم ارديبهشت) به دفتر بازپرس رفتم؛ اما اعلام کردند ايشان نيست و قرار شد منتظر بمانم تا با ايشان تلفني تماس بگيرند. در‌حالي‌که در راهرو منتظر نشسته و مشغول مطالعه بودم، بعد از يک ساعت سربازي آمد و به همراه او به دفتر افسر نگهبان رفتم و در کمال تعجب من را بازرسي بدني کردند و سپس در بازداشتگاه همان دادگاه انقلاب، به سلولي انفرادي منتقل کردند. واقعا متعجب شده بودم؛ با يک تماس ساده به آنجا رفته بودم و حالا بدون هيچ حرفي من را به سلول انفرادي مي‌بردند.
مديرمسئول روزنامه «شرق» يادآور شد: در زمان انتظار براي آنکه بتوانم مطالعه کنم، در را نبستند و در آستانه در مشغول کتاب‌خواندن شدم. بعد از مدتي من را به اتاق افسر نگهبان بردند و آنجا منتظر نشستم که مسئول بالاتر آمد و پرسيد چرا ايشان اينجا نشسته‌اند و افسر نگهبان گفت دستور داده‌اند اين آقا جلوي چشم باشد و جايي نرود و اين بيشتر بر تعجب مي‌افزود. ظهر هنگام اذان همانجا با اجازه و هماهنگي نمازم را خواندم و وقتي حدود ساعت 12:30 توانستم بازپرس را ببينم، دوباره همان سؤال‌و‌جواب‌ها مطرح شد؛ ولي اين‌بار اظهارات من را خودشان نوشتند و گفتند امضا کن. توضيحات را که خواندم، متوجه شدم قرار وثيقه صادر شده است. به ايشان گفتم من مي‌توانم اين قرار را الان توديع كنم و همين را در صورتجلسه نيز نوشتم و امضا كردم كه گفتند با دفتر هماهنگ كنيد. به دفتر گفتم، گفتند بايد بازپرس دستور بدهند. مجدد مراجعه كردم، ديدم مشغول تلفن هستند. مجددا به دفتر مراجعه كردم كه گفتند همان‌جا كه مي‌رويد، اين كار را بكنيد؛ در‌صورتي‌كه همه اينها براي آن بود كه من نتوانم در فرصت اداري اين كار را بكنم. به‌هرحال دوباره من را به بازداشتگاه و سلول انفرادي بردند. وقتي اعتراض کردم، گفتند در آن اتاق معتادها هستند و بهتر است شما جدا باشيد که وقتي آنها رفتند، من را به اتاق بزرگ‌تري فرستادند. بعد از يک ساعت، ديدم پابند آوردند و من واقعا حيران‌ شده بودم! رحمانيان با بيان اينکه «اين شرايط اصلا منطقي و قابل درک نبود»، گفت: با تعداد ديگري از بازداشت‌شدگان که اصطلاحا مي‌گفتند شلاق آزاد هستند، سوار ماشين شديم و ما را به زندان بردند كه شرايط پذيرش و ورود به آنجا را فاكتور مي‌گيرم. در زندان اطلاع دادند فردا صبح زود بايد به دادگاه بروم. شب را با هر سختي بود، پشت سر گذاشتم و صبح با لباس زندان به همراه تعداد ديگري از زنداني‌هايي که بايد به دادگاه مي‌رفتند، با پابند و دستبند به دادگاه رفتيم. 
در دادسرا باز هم به بازداشتگاه رفتيم و تا ظهر کار دیگران تمام شد؛ ولي من را صدا نکردند و وقتي هم پرسيدم، گفتند بازپرس نيست و شما عودتي هستيد و بايد به زندان برگرديد. کاري از دستم برنمي‌آمد و با همان شرايط به زندان بازگشتيم. از زندان با همسرم تماس گرفتم که گفتند کارها انجام شده است و تا يك ساعت ديگر آزاد مي‌شويد. او در بخش ديگري از سخنان خود، با اشاره به ادعاي معاون دادستان مشهد، خاطرنشان کرد: معاون دادستان مشهد گفته بودند: «از طريق دادستاني به ايشان اطلاع داديم که اين موضوع را جبران کند و در داخل سازمان خودشان پيگيري و با فرد خاطي برخورد کنند؛ ولي اتفاق نيفتاد و در‌صورتي‌که درصدد جبران آن مطلب بر مي‌آمدند، امروز چنين نمي‌شد..». اين در حالي است که اصلا اين حرف واقعيت ندارد و هيچ‌کسي به ما چنين حرفي را نزده بود. در ضمن، پس از انتشار اين گزارش، دو گزارش ديگر را کار کرده بوديم و از سوي برخي اهالي توضيحات لازم فرستاده شده بود. بشخصه نه براي اين گزارش؛ بلکه براي همه گزارش‌هايي که باعث ايجاد کوچک‌ترين ناراحتي براي هم‌وطني شده باشد، همواره عذرخواهي کرده‌ام و همين الان نيز اگر از رهگذر اين گزارش کسي آزرده شده باشد، عذرخواهي مي‌کنم؛ اما تأکيد مي‌کنم که رسانه مانند يک آينه است و تاريك و روشن جامعه را منعكس مي‌كند. مديرمسئول روزنامه «شرق» اضافه کرد: البته ناگفته نماند شنيدم که در آن چند روز از دستگاه قضائي و دادستاني تهران پيگير اين موضوع بودند و از اين اتفاق ناراضي هستند؛ اما ناراضي‌بودن به‌تنهايي کافي نيست و بايد کاري انجام شود. آخر چرا بايد به يک فرد رسانه‌اي پابند زد؟ در ضمن، همه مي‌دانند و قطعي و مسلم است اگر شكايتي باشد، پرونده بايد در دادسراي تهران و جايي مانند دادسراي فرهنگ و رسانه بررسي شود و نه در دادگاه انقلاب مشهد. در کل اميدوارم از اين پس روال قانوني پرونده طي شود؛ چراکه ما هيچ‌وقت از قانون فراري نبوده‌ايم و معتقدم حتي اگر با برخي قوانين مخالف باشيم؛ اما بايد خود را به پايبندي آنها ملزم بدانيم. او در پايان از کساني که در اين مدت به اين موضوع واکنش نشان دادند و پيگيري مي‌کردند؛ به‌ويژه سرکار خانم رمارم، عضو هيئت‌رئيسه شوراي شهر مشهد، كه از نزديك همراهي و پيگيري داشتند تشکر کرد و يادآور شد: اين اتفاق برايم بسيار تعجب‌آور بود. اينها را فقط براي خودم نمي‌گويم؛ بلکه مي‌خواهم ديگر چنين اتفاقي براي ساير اصحاب رسانه و دستگاه قضائي رخ ندهد و شايد تدبيري در اين راستا صورت بگيرد.