سیره شهید رجایی، شاخص مدیران دهه60

رهنمود‌های هفته گذشته رهبر معظم انقلاب به جمعی از مدیران در دیدار نوروزی با آنها درخصوص اقتدا به سیره مدیریتی‌ای که در دهه 60 به آن عمل می‌شد ما را بر آن داشت تا سراغ سید مرتضی نبوی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام برویم و حرف‌های او را در این باره بشنویم. نبوی که سابقه وزارت پست، تلگراف و تلفن را در کارنامه دارد از جمله معدود مدیرانی است که شاخصه‌های مورد اشاره رهبر انقلاب را به‌خوبی می‌توان در او مشاهده کرد. مدیری ساده‌زیست که به‌رغم داشتن سابقه وزارت و مسئولیت، همچنان در یکی از مناطق جنوبی تهران ساکن است و به سیاق هم‌قطارانش در دهه 60 زندگی می‌کند.  مدیرمسئول روزنامه «رسالت» را شاید خیلی‌ها به‌عنوان چهره‌ای حزبی و جناحی بشناسند، اما اندکی آشنایی با نحوه حشر و نشر او در عالم سیاست و خارج از آن نشان می‌دهد حال او با گذشته‌اش چندان تفاوتی نکرده است.  متن زیر گفت‌وگوی «فرهیختگان» با این سیاستمدار قزوینی است.

به اعتقاد شما ماهیت سبک مدیریتی مدیران جمهوری اسلامی در دهه 60 چگونه بود و حامل چه خصوصیات و ویژگی‌هایی بود؟ اسلام یک روش تربیتی دارد و آن هم معرفی الگو است که قرآن بیان می‌دارد. پیامبر خداوند الگویی بود و باید از رفتار ایشان سرمشق گرفت و تبعیت کرد. الگوی برجسته دهه 60 را می‌توان شهید رجایی معرفی کرد که بنده این توفیق را داشتم در دوران دبیرستان شاگردش باشم. ایشان قبل از انقلاب دبیر ریاضی ما بودند و همان زمان هم انسانی وارسته و با نفسی مطمئنه بود و رفتار و کردار و نوع درس دادن و تعامل ایشان با دانش‌آموزان الگو بود؛ همان‌طور که سیره حکومتی‌اش هم برای ما الگو بود. یکی از ویژگی‌های شهید رجایی که رفتار و منش ایشان از آن سرچشمه می‌گرفت، این بود که شخصیتی قرآنی بودند. قرآن کاملا در زندگی ایشان بروز و ظهور داشت و الگویش قرآن و سیره نبوی بود. در سخنرانی‌ها این امر معمول و در عمل هم پایبند بود. شهید رجایی شیفته خدمت بود و برای خدمت به اسلام و ملت جان خود را گذاشت. او یکی از کسانی بود که در دوران رژیم طاغوت شکنجه‌های زیادی شد و اسرار زیادی از مبارزان با نظام در ذهن داشت. رجایی‌ای که سر کلاس دیدیم- که به سال‌های 45-44 بازمی‌گردد- با کسی که بعدها در یکی از دبیرستان‌های تهران دیدم، رجایی‌ای که از زندان آزاد شد و در آستانه پیروزی انقلاب دیدیم با کسی که در مدرسه رفاه ستاد استقبال از امام(ره) بود، رجایی‌ای که کفیل آموزش و پرورش شد با کسی که نخست‌وزیر و رئیس‌جمهور شد، نه‌تنها تغییری نکرد بلکه تواضعش بیشتر هم شد. به‌طور مثال زمانی چیزی به ذهنم می‌رسید که به‌عنوان مشورت به ایشان منتقل کنم. ایشان نخست‌وزیر بود و من به دفترش زنگ زدم اما حضور نداشت. بعد از مغرب تلفن زنگ زد و دیدم خود آقای رجایی تماس گرفت و از من پرسید که چه کاری داشتید؟ چنین سیره‌ای داشت.  تکلفی برای آقای رجایی نبود و با تمام وجود سیره او بود و اعتقاد داشت مانند مردم باید زندگی کند. زمانی که ایشان در زندان بود ما با خانواده‌اش رفت‌وآمد داشتیم و یکی از جاهایی که اعلامیه حضرت امام(ره) به صورت انبوه تکثیر می‌شد، منزل ایشان بود.  به یاد دارم وقتی از زندان آزاد شد و ما به منزلش که در یکی از کوچه‌های خیابان شهدا نزدیک خیابان ایران بود رفتیم، ایشان وسیله و سوختی برای گرم کردن خانه نداشت و پتوی مندرسی را آورد و قسمتی را روی پای خود و قسمتی را روی پای من کشید که سرما اذیتم نکند.  این موضوع برای چه زمانی است؟ این در آستانه پیروزی انقلاب بود و ملت زندانیان سیاسی را آزاد کرده‌ بودند. شهیدرجایی عین همین روحیه و منش را در زمان بعد از انقلاب هم داشت.  رجایی رئیس‌جمهور با آن کسی که دبیر بود هیچ تفاوتی نداشت و تنها قدری اخلاص و تواضعش بیشتر شده بود و توجهش به مردم بیشتر بود.



مصادیق دیگری از این جنس مدیریت در ذهن دارید؟ اوایل انقلاب من در سپاه بودم و آن زمان کسی که وارد سپاه می‌شد خجالت می‌کشید صحبت از حقوق کند. ماه‌ها می‌گذشت و خیلی‌ها اصلا حقوق دریافت نمی‌کردند. حقوق‌ها هم ماهی دو تا سه هزار تومان بود. بعد که ما وارد دولت و وزیر شدیم حقوق‌ها هفت هزار تومان بود. چنین شرایطی حاکم بود و همه در آن زمان شیفته خدمت بودند. این‌گونه نبود که از بدو ورود به محل کار در فکر قائل شدن مزایا برای خود باشند. اما بعد از دفاع مقدس صحنه تغییر کرد و مدیران برای خود استاندارد مدیریت تعریف کردند و گفتند اتاق مدیر باید چنین باشد و دکور چنان باشد و باید از مزایایی برخوردار باشد. در زمان دفاع مقدس و اوایل انقلاب همه مسئولان سعی داشتند هر چه بیشتر به افراد و مناطق محروم خدمت کنند. شهید دکتر قندی که قبل از من وزیر بود یکی از این نمونه‌ها به شمار می‌آمد. مبنای ایشان این بود که خدمتی که پست و مخابرات انجام می‌دهد به هر منطقه‌ای که محروم‌تر است در اولویت‌ باشد. به‌طور کلی تا سال‌ها بحث رعایت عدالت اجتماعی در توزیع منابع بود؛ اینکه مناطق محروم از محرومیت خارج شوند. درست برعکس آن چیزی که در زمان طاغوت بود و چند شهر مانند تهران را رسیدگی می‌کردند و بقیه کشور تقریبا رها شده بود. برجسته‌ترین این مصادیق نیز مقام معظم رهبری است. ایشان هم هرچه مقام‌شان بالا رفت تقوای‌شان زیادتر شد و نسبت به اینکه تصرف در بیت‌المال نشود اهتمام داشت.  بنده مرحوم عسگراولادی را نیز به یاد دارم، ایشان هم از جمله کسانی بود که شیفته خدمت بود. حتی جمعه‌ها هم در دفتر کمیته امداد می‌نشست که اگر گرفتاری هست بتواند به‌طور مستقیم با او ارتباط برقرار کند. برخلاف آنچه شایعه می‌کردند ایشان سرمایه‌دار است، زندگی ساده‌ای داشت و همه عمر خود را در خدمت مردم بود. از مسئولان امروز نیز می‌توان آقای توکلی را نام برد. ایشان هم از جمله کسانی است که مسائل را رعایت می‌کند و زندگی ساده‌ای دارند. از میان دوستانی که در مجموعه اصلاح‌طلبان تعریف می‌شوند آقای مسجد‌جامعی هم چنین ویژگی‌هایی دارند.

فراموشی مورد اشاره رهبری محصول چه فرآیندی است؟ چه اتفاقی افتاد که این ارزش‌ها از یاد رفت؟ مقام معظم رهبری زمانی تعبیری داشتند که فکر می‌کنم مربوط به اوایل دوره رهبری ایشان است. ایشان هشدار دادند مراقب باشید چرب و شیرین زندگی زیر دندان شما نرود. زمانی شرایط و فضای دفاع مقدس بود و مرسوم نبود کسی دنبال چرب و شیرین زندگی باشد و هر کسی سعی داشت بیشتر خدمت کند.  ما وزیر بودیم و مرتب در شهرها و استان‌های مختلف می‌چرخیدیم و از نزدیک اوضاع را رسیدگی می‌کردیم. بعد از پذیرش قطعنامه اندک اندک شرایط که عادی ‌شد یکباره طیف کسانی که سابقه انقلابی داشتند ولی تغییر حالت دادند و گرایش به این داشتند که از امتیازات پست‌ها استفاده کنند به‌طور روزافزونی گسترده شد.  همان‌جا بود که در دوران سازندگی فاصله محسوسی بین کارگزاران و مردم ایجاد شد که همین باعث شد یک‌سری ناآرامی‌های اجتماعی در برخی شهرها ایجاد شود. به هر ترتیب عدالتی که انقلاب تعریف کرده بود با وضعیت و فاصله و شکافی که بین کارگزاران و مردم ایجاد شده بود به کلی در تضاد بود. علت همین بود که عمده مدیران از شرایط دفاع مقدس فاصله گرفتند و اندک اندک کسانی که تربیت علوی در آنها نهادینه نشده بود، گرایش پیدا کردند به اینکه از مزیت شغل، پست و کارگزاری خود استفاده کنند.

فضایی که امروز وجود دارد به‌گونه‌ای است که احتمالا خود را بر تعداد زیادی از مدیران تحمیل می‌کند و اگر هم کسی بخواهد به آن سیره دهه 60 عمل کند تحت‌الشعاع این امر قرار می‌گیرد. یک مدیر چطور می‌تواند بر این فضا غلبه پیدا کند؟ همین بحث الگوهاست. در صدر اسلام وقتی رزمندگان از یک جهاد و جنگ برمی‌گشتند پیامبر خدا می‌فرمود بر شما باد جهاد اکبر! یعنی این جنگ، جنگ بزرگ‌تری را به همراه دارد که منظور همان جهاد نفس است و اینکه خواسته‌های نفس را بتوانید کنترل کنید.  الگوی ائمه و الگوی حضرت علی(ع) و شیوه زمامداری ایشان و صحبت‌هایی که در نهج‌البلاغه وجود دارد در دسترس است. اینکه مردم احساس نکنند مشکلاتی که دارند برای آنهاست و مسئولان مانند مردم زندگی کنند. در زمان خودمان حضرت امام(ره) در اوایل انقلاب و زمان کنونی مقام معظم رهبری الگو هستند.  اینها باید الگو باشند. این الگوها را وقتی جلوی چشم داریم نمی‌توان گفت تحت تاثیر فضا و جو حاکم هستیم. اتفاقا مردم انتظار دارند مسئولان مانند خودشان یا طبقه متوسط به پایین زندگی کنند؛ خیلی از این استقبال می‌کنند تا اینکه مسئولان بخواهند برای خود امتیازاتی قائل باشند و برعکس این آثار منفی دارد و همان احساس شکاف بین کارگزاران و مردم را تلقی می‌کنند.