روزنامه شهروند
1397/01/21
آرزویی جا مانده در حاشیه چابهار
سپهر امینپور| روستایی را در ذهنتان مجسم کنید که یکی از بندرهای مهم صیادی در ایران به حساب بیاید با ساحلی زیبا و هوایی دلپذیر در فصل بهار. روستایی که شغل اغلب مردمانش صیادی باشد و صیادها سالی دو سه بار با شناورهای صیادی به دریا بروند و برای مدتی روی آب بمانند تا ماهی تن صید کنند و به کارخانههای تولید کنسرو تن ماهی برسانند. این بندر صد لنج صیادی دارد که هر یک به مأموریتهای 45 تا 60 روزه میروند. صیادهای یکی از این شناورها را مجسم کنید که راهی مأموریتاند. چند نفر با کیسههایی در دست توجهتان را جلب میکنند. روی کیسههای پارچهای نوشته شده «سبد سیار کتاب». آنها برای آنکه در این دو ماه بیکار نباشند با خودشان کتاب همراه میبرند و در برگشت سبد را برمیگردانند تا کتابها به دست صیادهای دیگر برسد. کمی آنسوتر در روستا به همت یکی از اهالی کانکسی گذاشتهاند که دخترها و پسرهای روستا برای شرکت در جلسههای قصهخوانی و امانتگرفتن کتاب به آنجا میروند و دلبسته همین کتابخانه کانکسی شدهاند. نظرتان چیست؟ ماجرا برایتان جالب است؟ چیزهایی به یاد میآورید؟ ممکن است چهاردهم مردادماه 95 گزارش «شهروند» را از این روستا خوانده باشید. حالا فرقی نمیکند چه قصه روستای رمین را خوانده باشید و چه نخوانده باشید؛ اینبار قصه تازهای از این روستا در شهرستان چابهار پیش روی شماست. اینبار مردم روستا تصمیم گرفتهاند به جای کانکس در روستایشان یک کتابخانه و مرکز فرهنگی بسازند تا بلکه قدری از تلخی نبود امکانات در آن منطقه را جبران کنند.امکانات، لذت و آرزو
«امکانات» برای هر کسی تعریفی دارد. «لذت» و «آرزو» و واژگان دیگر هم. برای پروانه و دوستانش امکانات یعنی یک کانکس 50متری رنگورو رفته با شمار قابل توجهی کتاب که بتوانند ساعتی از روز را در آنجا بگذرانند و کتاب بهانهای باشد تا کودکی کنند. «لذت» برای پروانه یعنی خواندن «شما که غریبه نیستید». «آرزو» برای پروانه یعنی بتواند مثل «هوشنگ مرادی کرمانی» بنویسد: «از خدا میخوام بتونم به این قشنگی داستان زندگی خودم رو بنویسم یه آرزوی دیگه هم دارم که دکتر بِشم.» همین قدر سر راست. بدون کژتابی و ابهام. اهالی رمین خیلیهایشان از همین جنساند. مثل همین دختر و پسرهایی که با لباسهای هفترنگشان زیر سایه درخت تنومند به قصه گفتن و قصه شنیدن مشغولاند. «عبدالحکیم بهار» هم در قامت معلمی مهربان لبخند بر لب بالای سرشان ایستاده تا سره را از ناسره گم نکنند، تا درست بخوانند و دقیق روایت کنند. برای «بهورز» روستای رمین در شهرستان چابهار فرقی نمیکند هدف روشن است؛ اینکه فرصت کودکیکردن را از دست ندهند. فرصت تصویرسازی از شخصیتهای داستانهای بامزهای که میخوانند. فرصت تخیل و رویاپردازی برای آیندهشان. پس فرقی نمیکند که عبدالحکیم در کتابخانه کانکسی با بچهها بنشیند یا در زیر سایه یکی از درختان کهنسال روستا بساط کنند. برای عبدالحکیم «لذت» یعنی همین قصهخوانیهای جمعی بچههای قدونیمقد. برای او «آرزو» یعنی به تماشا نشستن قدکشیدن بچهها. درستخواندن و درستنوشتن و دقیق سخن گفتنشان.
نسخه 84 تا 97؛ مقاومت و ممارست
سال 84 که عبدالحکیم بهار در خانهاش کتابخانهای کوچک درست کرد تا بچههای روستا را به کتابخوانی ترغیب کند، کمتر کسی از اهالی روستا به او روی خوش نشان داد. بسیاری بودند که اگر در ظاهر هم مخالفتی نمیکردند، در باطن هیچ خوش نداشتند بچههایشان به کاری مشغول شوند که بسیاری از پدر و مادرها به آن علاقهای ندارند. بدبینی و مانعتراشی ذاتی برخی نهادهای دولتی هم که به جای خودش. اما عبدالحکیم به اینها هیچ توجه نکرد. هر چه مخالفتها بیشتر شد، بر پایمردی او هم افزوده شد. اگر روزی که مدیر مدرسه در رمین به او گفت: «کتاب خواندن به بچهها ضربه میزند و از درس بازشان میکند» پا پس میکشید، حالا در فروردین 97 حرفی از کتابخانه نمونه روستایی رمین در میان نبود که نویسندههای کودک و نوجوان اینقدر به آن علاقه داشته باشند. حالا همین کانکس هم نبود که بخواهد پذیرای نزدیک به 800 کودک و نوجوان باشد. هنوز هم دولتیها از نبود اعتبارات سخن میگفتند و رمین و روستاهای اطرافاش که جمعیتی بالغ بر 12هزار نفر دارد از نبود کتابخانه محروم مانده بود.
آنها منتظر نماندند. چه اگر قرار به اختصاص یافتن امکانات بود که این روستاهای چند هزار نفری با شاخصهای عدالت آموزشی باید هر کدام یک مرکز فعالیت فرهنگی داشتند. اما عبدالحکیم به این حرفها دلخوش نکرد. کتابخانهای که در منزل مسکونی «بهار» تأسیس شده بود در سال 93 صاحب کانکس شد. دخترهای روستا به درسخواندن بیش از گذشته ترغیب شدند، آمار ترک تحصیل دختران کاسته شد و پدر و مادرها با روی گشودهتر با نام کتابخانه برخورد کردند. اسفند ٩٣ نام «رمین» در میان 10 روستای دوستدار کتاب کشور قرار گرفت و این هم برای عبدالحکیم بهار و هم بچههای روستای رمین شوقآفرین بود. سال بعد که عنوان «برگزیده برگزیدهها» را دریافت کردند، اهالی روستا همه احساس غرور کردند. علی یکی از کسانی است که شاهد این اشک شوق بوده: «بعد از اون دیگه کمتر پدرم گیر داد چرا میری کتابخونه. دو سه باری هم کتاب گرفتم بردم خونه براش خوندم؛ یه بار خیلی دوست داشت.»
جبران افت تحصیلی کودکان
رمین روستای بزرگی است. جمعیتاش زیاد است. در هفت کیلومتری شهر چابهار قرار دارد. جزو مهمترین بنادر صیادی ایران است. استعدادش برای توسعه صنعت گردشگری زبانزد اهل فن است اما تزریق قطرهچکانی بودجههای نفتی که کاری به این حرفها ندارد؟ آمایش سرزمین و عدالت آموزشی مال تحقیقهای دانشگاهی است. شک دارید؟ فقط کافی است بدانید رمین فقط دو مدرسه دارد؛ یکی دخترانه و یکی پسرانه که تا مقطع پیشدانشگاهی دانشآموز میپذیرند. اینها توضیحات صدیق پردخته، نایبرئیس شورای رمین است: «کلاسهای درس اینقدر در روستا شلوغاند که کیفیت آموزش افت میکند. در یک کلاس 60 تا 70 نفره دانشآموزانی که زبان مادریشان بلوچی است به سختی با مفاهیم آموزشی ارتباط برقرار میکنند و چیزی یاد نمیگیرند.»
این اتفاق باعث شده تا شورا به فکر تأمین مراکز آموزشی جدید باشد: «به غیر از آن دو مدرسه، دو خانه هم پیدا کردیم و کلاسهای درس را تا مقطع سوم دبستان دایر کردیم، بلکه مشکلات کمتر شود.» در این وضع است که صدیق وجود کتابخانه بهار را یک موهبت میداند: «کتابخانه باعث شده بخشی از افت تحصیلی بچهها در آنجا جبران شود. بچهها هم اجتماعی بار میآیند و هم اینکه خواندن و نوشتن و تحلیلکردنشان بهتر میشود.»
بنویسید کتابخانه، بخوانید همه چیز
کتابخانه رمین تعطیلی ندارد. همچنان سرپاست و به لطف خلاقیت مؤسساش و همکاری اهالی رمین روزبهروز نامش بیش از گذشته در کشور بر سر زبانها میافتد. همین پارسال بود که به گفته عبدالحکیم بهار، کتابخانه در دو بخش از جام باشگاههای کتابخوانی که از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار میشود، رتبه آورد: «ما در دو بخش تسهیلگر برگزیده و فیلم کوتاه در حوزه معرفی کتاب جایزه گرفتیم که خیلی در روحیه بچهها تأثیر مثبت داشت.» نامش کتابخانه است اما عملا تبدیل شده به تنها مرکز فرهنگی چند روستای پرجمعیت در حاشیه چابهار. کانکس هم حکم کتابخانه را دارد، هم محل برگزاری کلاسهای آموزشی در رشتههایی مثل کامپیوتر و خوشنویسی است و هم محل برنامهریزی اردوهای تفریحی و فرصتی برای آنکه بچهها مجال بیابند با یکدیگر بازی کنند. در این شرایط چه بهتر از اینکه یک زمین هزار متر مربعی بایر هم در اختیار داشته باشی. امکانات؟ تا تعریف از امکانات چه باشد. بازیهای این بچهها که امکانات نمیخواهد. به قول محمد: «ما بازی محلی میکنیم. آقای بهار هم با ما بازی میکنه. فقط بلد بودن میخواهد.»
همین چند وقت پیش بود که یک کارگاه آموزش عروسکسازی بومی در کتابخانه برگزار شد و جای سوزنانداختن نبود بس که بچهها با علاقه شرکت کرده بودند. کلاسها هم همه رایگاناند پس کسی از ثبتنام واهمه ندارد. مدرس همین کارگاه عروسکسازی از ایرانشهر آمده بود اما دستمزدی برای تدریس نگرفت. نام رمین در دو، سه سال اخیر در بخش صنعت گردشگری بیش از گذشته به گوش مردم خورده و باعث شده تعداد گردشگرانی که از این بندر صیادی دیدن میکنند، افزایش یابد. پای گردشگرها که به رمین باز شده خطر رها شدن زبالهها در ساحل هم بیشتر از گذشته است. کتابخانه بهار برنامههای آموزشی حفاظت از محیط زیست هم برای بچهها ترتیب داده؛ از پاکسازی ساحل تا کاشت درخت. اینها به کنار، منطقه آزاد چابهار هم یک دستگاه مینیبوس به عبدالحکیم بهار تحویل داده و هزینه خرید مقداری کتاب را هم تأمین کرده تا مینیبوس بهعنوان کتابخانه سیار در روستاهایی که کتابخانه ندارند خدمات بدهد و بچههای آنجا هم لذت خواندن را مزهمزه کنند.
سال تحویل در کتابخانه بهار
دیدن کتابخانه بهار در کنار دیدنیهای طبیعی رمین برای اهل کتاب لذتبخش است. در دو سال اخیر، نویسندگان شناختهشده حوزه کودک و نوجوان به دیدار بچههای رمین شتافتهاند و در جمعشان قصه خواندهاند و قصه شنیدهاند. بهار امسال دو تن دیگر از این چهرهها راهی رمین شدند. علی سیدآبادی، نویسنده و مشاور وزیر ارشاد و محمود آموزگار، رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران همه نقشه ایران را رها کرده بودند و خودشان را رسانده بودند به بندر رمین. سال که تحویل شد همه کیف کردند از سادگی فضا و دعای خوب بچهها. سالی که نکوست از بهارش پیداست.
شروع یکمیلیون تومانی
عبدالحکیم بهار که از سال 84 تا حالا یکتنه کتابخانه «بهار» را چرخانده، در بهار 97 یک تصمیم جدید گرفته است. او میخواهد ساختمان کتابخانه را در زمین هزار متر مربعی که دهیاری روستا برای کتابخانه اختصاص داده، بسازد. خودش هم نفر اول داوطلب شده و یکمیلیون تومان از درآمد شخصیاش را گذاشته وسط تا دیگرانی هم که دل در گرو آموزش کودکان دارند، به میدان بیایند: «اینجا دیگر جوابگوی نیاز بچهها نیست. فقط بچههای رمین نیستند. الان از احمدآباد و عثمانآباد و روستاهای دیگر هم به اینجا مراجعه میکنند. تازه روستای کُمب هم هست که خودش بیش از 20هزار نفر جمعیت دارد بدون حتی یک مرکز فرهنگی. باید برای آنها هم کاری کرد.»
معنای فقدان
دانشجویان رشته جغرافیا و برنامهریزی شهری و روستایی معنای «توزیع کاربری» را به خوبی درک میکنند. آنها در درسهایشان استانداردهایی میخوانند که مثلا به ازای هر چند نفر جمعیت چند متر مربع باید فضا با کاربری ورزشی یا آموزشی و فرهنگی و... وجود داشته باشد. برای این دانشجویان رمین و احمدآباد و عثمانآباد و کُمب مثال بارز «فقدان»اند. چیزی وجود ندارد که بخواهیم براساس شاخصها کم یا زیادش را بسنجیم، اما عبدالحکیم بهار و اهالی روستای رمین خودشان آستین بالا زدهاند. اسحاق پردخته، دهیار رمین یکی از کسانی است که از طرح ساخت کتابخانه حمایت میکند هر چند که خودش خوب میداند دست دهیاری هم عملا خالی است: «خبر دارید که به غیر از بچهها، صیادها هم وقتی راهی دریا میشوند با خودشان کتاب به امانت میبرند. اینطوری ذهن مردم باز میشود و همه هم خوشحالاند. ما در دهیاری زمین به کتابخانه اختصاص دادیم. یک کانکس دست دوم هم از استانداری گرفتیم و کتابخانه شد. ولی الان برای تأمین اعتبار مالی واقعیت این است که دستمان باز نیست.» به گفته دهیار رمین، قبلا درآمدهای حاصل از مالیات بر ارزش افزوده در همان منطقه هزینه میشد و تقریبا سالی 100میلیون تومان از این محل به دهیاری رمین میرسید، اما با تغییر قانون و تجمیع درآمدها در استانها و بازتوزیع آن، درآمد دهیاری به حدود 15میلیون تومان کاهش یافته.» عددی که نشان میدهد ساخت کتابخانه از عهده دهیاری هم خارج است.
تکیه به همت مردم
قبلا که ماجرای کتابخانه رمین رسانهای شده بود، چند معمار جوان به عبدالحکیم قول داده بودند طراحی ساختمان را به رایگان انجام دهند. چندبار هم از روستا بازدید کرده بودند تا طراحی مطابق معیارهای بومی انجام شود، اما هنوز این طرح نهایی نشده است. فعلا آنچه در عمل وجود دارد همان یکمیلیون تومان عبدالحکیم است و وعدههای حمایت برخی چهرههای فرهنگی که به روستا سر زدهاند. به گفته عبدالحکیم، ساخت کتابخانهای که بتواند نیازهایی مثل برگزاری کلاسهای آموزشی را هم پوشش دهد در حدود 200میلیون تومان هزینه دارد و تأمین این پول ممکن نیست مگر با مشارکت همه. او اصرار دارد که به جای رفتن سراغ نهادهای دولتی، کار را با مردم پیش ببرد: «اگر یک نهاد دولتی به ما کمک کند بعدا میخواهند کتابخانه را دولتی کنند. طرحهای دولتی هم موفق نیست. همین الان کتابخانههای دولتی شهر چابهار را نگاه کنید، متوجه حرف من میشوید.» عبدالحکیم میخواهد از همین ابتدا سنگ بنا را درست بگذارد؛ ساخت یک مرکز فرهنگی با مشارکت صددرصدی مردم حتی اگر سالها طول بکشد. تحقق آرزوی عبدالحکیم دشوار نیست. به شرط آنکه هر کس به قدر وسع خویش بکوشد.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
تهرانِ سرگردان
زالوی خوب تحویل جامعه دهیم !
عدالت را در حقم اجرا کنید
آرزویی جا مانده در حاشیه چابهار
عاشق تیمملی منتقد محدودیتها
تعرض به امنیت مردم در پیامرسانهای داخلی «حرام شرعی» است
بعضیها فقط یک روی سکه را نگاه میکنند
روز طبیعت پرکارترین روز هلال
صفحه شهرونگ
حمله جنگندههای اسراییل به بزرگترین پایگاه هوایی در سوریه
حال این روزهای «فاطمه»
کسری آب آشامیدنی
طلاق رکوردش را شکست
اگر آبی برای مردم نمیآوریم، کوزهای را هم نشکنیم
کمبود خانه های کوچک در بازار مسکن
تابلوی خیابان «مصدق» نصب شد
بحران آب؛ بحران مديريت آب