فریدون جنیدی در هفتاد و نهمین سالروز تولدش از درد بی‌توجهی به ایران باستان می‌گوید

فرهنگ ایران جان فدا می‌خواهد
با خدای خودم پیمان بستم که جانم را فدای فرهنگ و فرزندان ایران کنم
همدلی| مهدی فیضی‌صفت- دل مان می گیرد برای شیر ایرانی که دیگر نیست، غم عالم، قلب مان را مچاله می کند وقتی از خاطرمان می گذرد دیگر ببر مازندرانی وجود خارجی ندارد تا به ابهتش بنازیم اما انقراض تنها محدود به گونه های جانوری نیست. تمدن های بشری پر شماری نیز در طول سالیان دراز نابود شده اند و شاید دیگر کسی نداند زمانی جاه و جبروت پادشاهانی روی زمین حکمفرمایی می کرده که حالا نام شان نیز زیر خروارها خاک دفن شده است؛ انسان هایی که صدها و هزاران سال پیش نفس می کشیدند، صبح‌ها از خواب برمی‌خاستند به امید کسب و کاری پر رونق و شب ها خسته به خانه‌های شان برمی‌گشتند تا طعامی بخورند و بار دیگر به خواب فرو روند. مردمانی که با یکدیگر داد و ستد می کردند و حرف می زدند اما به زبان هایی دیگر، زبان هایی که بسیاری شان از صفحه روزگار محو شده و تعدادی از آنها به کوشش دغدغه مندان و فعالان عرصه زبان شناسی زنده مانده است. فریدون جنیدی، یکی از پژوهشگران فرهنگ و زبان های باستانی است که نزدیک به نیم قرن از عمر خویش را صرف آموزش زبان های باستانی چون پهلوی و اوستایی به جوانان سرزمینش کرده تا سینه به سینه، عقب براند فراموشی را. با فریدون جنیدی در هفتاد و نهمین سالروز تولدش هم کلام شدیم تا برای مان از درد فراموشی به فرهنگی چند هزار ساله بگوید؛ دردی که غرب زدگی برخی خودی ها و شیوه های نادرست آموزشی استادان دانشگاه‌ها، نمک بر زخم کهنه و عمیقش می پاشد اما از پا ننشسته و نمی نشیند. «بنیاد نیشابور» سال هاست علاقه مندان به زبان های باستانی را سیراب می کند و فریدون جنیدی بنا بر شیوه آموزشی ایران کهن و بی توجه به مخالفت ها پیش می رود. گفت و گوی ما با این ایران شناس و مولف از نقد باستان شناسان خارجی و مریدان شان آغاز شد و به امروز رسید. گفت و گوی همدلی با فریدون جنیدی را در ادامه می خوانید:
گفت و گو را از امروز شما آغاز کنیم؛ در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟


40 سال است شاهنامه می خوانم، همواره روزهای شنبه بدون درنگ و تعطیلی این کار انجام شده است. چندی پیش به کوشش چند تن از فرزندان بنیاد توانستیم این کار را به قول امروزی ها آنلاین کرده و روزهای شنبه در سرتاسر جهان پخش کنیم تا همه مردمان بتوانند بهره ببرند. تدریس زبان از جمله زبان پهلوی و اوستایی نیز بخش جدایی ناپذیری از زندگی من بوده است. یکی از بزرگ ترین کارهای زندگی من نیز چند سال پیش به ثمر رسید که همچنان از نتیجه اش لذت می برم؛ «داستان ایران بر بنیاد گفتارهای ایرانی». من مدام در حال تالیف هستم و از نوشتن دست نمی کشم. امید دارم دریچه ای از فرهنگ و دانش نیاکان به روی فرزندان ایران بگشایم. زمانی میرزا حسن خان پیرنیا، تاریخ ایران را نوشت که تمامش استناد به استادان و پروفسورهای خارجی است. البته درب تازه ای را گشود اما بعد از او هر که خواست در مورد ایران پژوهش کند باید حتما از نویسندگان و شبه استادان خارجی تاییدیه می گرفت.
منظور شما از شبه استادان خارجی چه کسانی هستند؟
به طور مثال آندره گودار یا رومن گیرشمن (دو باستان شناس فرانسوی) به نظر من به جز غارتگر و دزد جامعه، هیچ چیز دیگری نبودند و می توان آنها را دزدِ مطلق نامید که بر اساس دزدی های خودشان، کتاب هایی نیز به رشته تحریر درآوردند. این کار به قدری در نزد دستگاه های فرهنگی ما ارزشمند است که هنوز در دانشگاه های ایران برای ورود به بعضی از رشته های تحصیلی باید کتاب های «گیرشمن» را بخوانند. این اتفاق واقعا مایه ننگی در هشتاد، نود سال گذشته محسوب می شود. در این مدت نگرش به سمت خارجیان غارتگر بوده و بی توجهی به نوشته های باستانی ایران صورت گرفته است. ما سعی کردیم همان طور که از نام کتاب پیداست، داستان ایران را بر بنیاد گفتارهای ایرانی روایت کنیم. به طور مثال اگر ببینیم پیرامون چهار هزار سال پیش، ایرانیان می دانستند زمین، کروی است و به دور خورشید می چرخد، با این شگفتی چگونه روبرو خواهیم شد؟ اما جهان غرب چه زمانی متوجه این مسئله شد؟ آنها وقتی این مسئله را فهمیدند که نوشته های ایرانیان پس از اسلام را ترجمه کردند و کم کم به این اندیشه افتادند که ممکن است زمین، کروی باشد. وقتی دستگاه دانشی اروپا کُرویت زمین را بیان کرد، در واقع بازرگانان اروپایی به این فکر فرو رفتند که اگر زمین، کروی است ما یک کشتی بگیریم، کره زمین را دور بزنیم، به هندوستان برویم، از آنجا ادویه بیاوریم و سود ببریم. این کار پایه علمی نداشت اما اروپاییان تصمیم گرفتند این فکر را عملی کنند. از سوی دیگر افرادی را که محکوم به مرگ بودند به عنوان ملوان و پاروزن کشتی برگزیدند تا اگر اتفاقی برای کشتی رخ داد، سرنشینانی که سرنوشتی جز مرگ ندارند از میان قاتلان باشند. این عده که دست و پای شان در غل و زنجیر بود، فریاد می زدند و به کریستف کلمب می گفتند «ما ممکن است از لبه دریا پرت شویم و به همین دلیل دیگر جلو نمی‌رویم!» در ادامه تکه چوبی روی آب دیده شد و فهمیدند این جا زمینی وجود دارد. ابتدا تصور کردند به هندوستان رسیده‌اند و هنوز هم در زبان انگلیسی به سرخ پوستان می گویند «Indian». اروپایی ها چه فجایعی در آن قاره رقم زد و چه میزان آثار فرهنگی را از بین برد، به حدی که می‌توان با حمله مغول در ایران مقایسه اش کرد. همه چیز را از بین بردند. مردم منطقه فکر می کردند «سوشیانس» یا نجات دهنده‌شان از شرق می آید و با لبخند، گل و مهر به سوی میهمانان رفتند اما با تفنگ، توپ و شمشیر روبرو شدند. کاری که اروپا انجام داده لکه ننگی بر پیشانی جهان غرب است. البته تمام این ننگ ها را می پوشانند و خودشان را موجه جلوه می دهند ولی ما 4 هزار سال پیش در کتاب های مان از جمله در بخش هایی از اوستا داریم که زمین، کروی است و به دور خودش می چرخد.
چرا در کتاب تان هیچ رفرنسی به مراجع غربی نداده اید؟ یعنی هیچ کدام از آنها قابل اعتنا نیستند؟
به هیچ وجه از منابع خارجی بهره نبردیم. موضوع مهمی که در این میان وجود دارد آن است که نیاکان ما در همان حدود زمانی از شرقی ترین جزایر ژاپن که «واق واق» نام داشتند تا غربی ترین جزایر را در اروپا و آفریقا اندازه گرفتند که 180 درجه شد. «واک» به معنای «گفتن» است، زبان آنها به گونه ای بود که ایرانیان نمی توانستد به همان شکل ادا کنند و به همین دلیل گفتند «واق واق». آنها حد فاصل نیمروز را مشخص کردند و تمام این اتفاقات نیاز به دانش ریاضی در سطح بسیار بالایی داشت که ایرانیان باستان موفق به انجام این کار شدند. زمانی ما در خواب بعد از حمله مغول بودیم، سپس دویست سال ایلخانان روی کار آمدند و بعد صفویه که هیچ کدام به فرهنگ کاری نداشتند. قاجاریه هم که اصلا ضد ایرانی بود و در این زمان ها انگلیسی ها کتاب های ما را خواندند و 180 درجه این سو و 180 درجه آن سو را جمع کردند و از 360 درجه ای صحبت کردند که حالا در کتاب ها می خوانیم. جالب است که بدانیم ایرانیان «نیمروز» را به زبان عربی «نصف النهار» می‌نوشتند و انگلیسی‌ها این عبارت را «midday» ترجمه کردند و روی یکی از شهرهای خودشان قرار دادند. اکنون تمام جهان، محاسبات را بر اساس «midday» آنها انجام می‌دهد، در حالی که آنجا مرکزِ روزِ جهانِ باستان نیست، نیمروز همین نیمروز ماست که به درستی حساب شده اما انگلیسی ها کار را به نام خودشان تمام کردند. تا به امروز هم هیچ کس از ایران برنخاسته تا بگوید این اندازه گیری از آنِ نیاکان ما بوده است و تمام جهان تصور می کند این کار را انگلیسی ها انجام داده اند. این یک خواب عمیق زیان بخش است که فرهنگ ایران را چند سده در خود فرو برد.
موارد از این دست بسیارند. به طور مثال مولانا نیز به نام کشور دیگری مصادره شد...
مولانا یک شخص است اما خواب طولانی ما سبب شده اتفاقاتی از این دست به کرات رخ دهند و حتی تاریخ تحریف شود.
صحبت های شما بیش از آن که عبرت انگیز جلوه کند، دردناک است چرا که ظاهرا خواب بسیار طولانی شده و تمایلی برای حرکت نیز دیده نمی شود...
اتفاقا فکر می کنم توجه ملت ایران به فرهنگ بیشتر شده است. اگر فرض کنیم هزار سال نیز در خواب بوده ایم، مدت زمان زیادی هم برای بیداری از خواب طولانی می طلبد چون این خواب، خماری دارد اما آثار بهبودش در نزد جوانان ایرانی دیده می شود و در نتیجه من به آینده امیدوارم. همه صحبت هایی که در این مصاحبه داشتم همگی از کتاب اوستا هستند. فکر می کنم فرزندان ایران باید اوستا را بخوانند و خودشان ببینند چه نکات دانشی شگفت انگیزی در این کتاب کهن ایران وجود دارد.
گریزی به حوزه فلسفه بزنیم؛ نقل قولی می گوید «پیروز، تاریخ را می نویسد» و خواب طولانی که به آن اشاره شد مهر تاییدی بر این ادعا می زند. از سوی دیگر برخی معتقدند بازندگان در حال گذشته سازی هستند چرا که به آینده امیدی ندارند و بنابراین به گذشته دلخوشند. اگر خود را بازنده این بازه زمانی هزار ساله بدانیم، رفتاری که یک زبان شناس باید در دنیای امروز نشان دهد تا شک تاریخ سازی را از بین ببرد، چگونه باشد؟
اگر بخواهم در خصوص خودمان صحبت کنم، باید بگویم فعالیت های بنیاد نیشابور بسیار گسترده است اما شاید در میان دغدغه مندان فرهنگ باستان ایران نیز کمتر کسی از این حجم فعالیت‌ها مطلع باشد. نه تنها برخی قدر نمی دانند بلکه حتی بسیاری از مردم به دلیل دست تنگ ما از وجود چنین بنیادی بی خبرند. یک ایرانی خانه ای را به بنیاد نیشابور بخشید تا این جا را به مرکز کار بنیاد تبدیل کنیم در یک اتاق 6 در 4 بیش از ده ها کلاس برگزار کردیم و گروه، گروه میزبان علاقمندان بودیم، تا جایی که بنیاد نیشابور از تمام دانشگاه ها، دانشجوی بیشتری در زمینه زبان‌های باستانی داشته است. دانشگاه ها حدود هفت دانشجو جذب می کنند و با شیوه های نادرستی که بر اساس پیروی از غربی‌هاست، هفت دانشجو را به دو یا سه نفر تقلیل می دهند. در این کلاس ها، چند استاد تدریس می کنند و هر کدام میلیون ها تومان حقوق می گیرند تا تنها به دو دانشجو آموزش دهند اما بنیاد نیشابور در همان محیط کوچکش بیش از همه دانشگاه ها، زبان باستانی را به علاقمندان می آموزد.
آموزش در این کلاس ها رایگان است؟
رایگان نیست بلکه افتخاری است چون رایگان مفهوم دیگری دارد. من از سال 1350 با خود اندیشیدم که تا چه زمان می توان کار کرد برای این که پول درآورد و خورد؟ از آن سال با خدای خودم پیمان بستم که بعد از این تنها جانم فدای فرهنگ و فرزندان ایران باشد و خوشبختانه تا امروز به عهدم پایبند بوده ام و افتخارم این است که در یک اتاق 6 در 4 بیشتر از تمام دانشگاه های ایران، دانشجو داریم. هر چند این تعداد بسیار زیاد است اما برای ما آرمانی نیست. اگر سالن بزرگ، امکانات و تبلیغات در اختیار داشتیم تعداد بیشتری از مردم سرزمین‌مان در کلاس ها شرکت می کردند.
دوباره به بحث ادبیات کهن برگردیم. همان طور که می دانید بخشی از محتویات ادبی نگاشته شده در جهان عرب بعد از اسلام، به نوشته های ایرانیان پیش از اسلام برمی گردد که در واقع متون ترجمه شده از اوستایی و پهلوی است و در مورد ویژگی مردمان قبل از اسلام صحبت می کند. به طور مثال در جایی می گوید: «مردم ایران به همدیگر قرض نمی‌دادند چون معتقد بودند قرض باعث دروغ می‌شود و اگر کسی نیازمند بود، به او می‌بخشیدند چرا که باور داشتند قرض دادن ممکن است مقدمه دروغ بعدی را فراهم کند.»
این ویژگی بسیار جذاب جلوه می کند ولی کمتر کسی از وجود چنین خصلتی در میان ایرانیان باستان بی خبر است و شاید برای شان غیر قابل باور باشد.
چگونه باید با زبانی ایرانی، تاریخ را برای نسل های بعد تعریف کرد؟
هزار و اندی سال پیش چنین چیزی نوشته شده ولی در واقع از چند هزار سال پیش از خود روایت می‌کند. این مسئله به نسل امروز احساس خسران می‌دهد و از سوی دیگر به دزدان و غارتگران جامعه این امکان را داده که تاریخ را آن گونه که می خواهند برای آیندگان بنویسند. سعدی در جایی می گوید: «سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل/ بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران». اگر به جای «مهری»، «قهری» بگذاریم، می توانیم به پاسخی دست یابیم. از زمان یونانیان عبور می کنیم و به حکومت های هزار ساله ایران که در دستان غیر ایرانیان بوده، می رسیم. در این دوره هزار ساله تنها یک دوره کوتاه درخشان مربوط به کریم خان زند را داشتیم که لُر ایرانی بود و دغدغه فرهنگ داشت اما همان طور که گفتم در بقیه سال ها، حکومت ایران تا پایان قاجاریه در دست غیر ایرانی ها بوده است. پهلوی اول هم با وجود ایرانی بودن از انگلیس و پهلوی دوم نیز پس از کودتای 28 مرداد از آمریکا، فرمان می گرفتند و در نتیجه شرایط فرقی نکرد. در این دوره در دانشگاه های ما حتی یک کلام از فرهنگ ایران تدریس نکردند و هر چه گفتند از غرب بوده است. اگر اتفاقی هم رخ داده مربوط به دست نوشته های ایرانیانی بود که از منابع خارجی کمک می گرفت. یعنی دانشجوی ایرانی نمی داند ایران باستان چه درخشش، تابناکی و عظمتی داشته چون مملکت خود را نمی شناسد.
راهی برای احیای چنین فرهنگ عظیمی نیست؟
وقتی کشوری را یک غارتگر ویران می کند برای بازسازی باید از پایه شروع کنیم. این کار در تمام نقاط دنیا انجام می شود. یکی از کارهایی که جهان غرب به آن افتخار می کند، پدید آوردن اندیشه ای است به نام حقوق بشر که به آن می نازد. این حقوق بشر همان حقوق بشری است که لایه ازون را ویران می‌کند، جنگل‌ها را از بین می برد، به مردمان ظلم می‌کند و حتی بیماری جدیدی مثل ایدز به وجود می‌آورد. آنها به خودشان اجازه می دهند هر کاری که می خواهند انجام دهند. مردم کشورهای دیگر را به خاک می کشند تا دزدی های خود را پی بگیرند و دنیا را ویران کنند. من در کتاب «حقوق جهان در ایران باستان» به مقابله با این عقیده برخاسته ام اما می بینم هیچ دستگاهی متوجه عمق فاجعه نشد. به طور مثال دانشکده حقوق ما نفهمید باید این کتاب را مد نظر قرار دهد و به عنوان یکی از کتاب های درسی رشته حقوق برگزیند تا دانشجویان حداقل متوجه شوند مسئله ای که باید در دنیا مطرح شود، حقوق جهان است. در این باب حتی به حقوق یک مورچه نیز نگاه می شود و برای او حق زندگی قائل است. وقتی دانشکده حقوق ما به سادگی از کنار این کتاب عبور می کند دیگر چه توقعی می توان داشت؟ در حالی که این کتاب باید در تیراژ چند میلیون نسخه ای چاپ می شد و به دست همه مردم ایران می‌رسید تا بدانند نیاکان شان چه کرده‌اند.
به نظر می رسد در میان خودی ها نیز باید صبر به خرج داد...
خودی های ما همگی غرب زده هستند و فرامین غرب را اجرا می کنند. فرقی هم ندارد این غرب یونان یا فرهنگ عرب باشد، در حالی که باید دریابیم سرآغاز درخشش در قوم عرب از ایران بوده است. حتی نود درصد نویسندگان تاریخِ عرب از ایران هستند. عرب ها نویسنده ای ندارند و معدود نگارندگان شان به مصر و عراق برمی گردد. در واقع برخی ما کمک کردند که فرهنگ عرب بدرخشد. امیدوارم در آینده اتفاقاتی رخ دهد تا فرهنگ غنی ایران دوباره متعالی شود.
شیوه آموزش زبان های باستانی به شدت مورد انتقاد شما قرار دارد. بنیاد نیشابور چگونه به دانشجویانش آموزش می دهد که متفاوت از دانشگاه‌هاست؟
دانشگاه های ما در زمینه آموزش زبان های باستانی به شدت پیرو شیوه غربی هستند. در حوزه زبان پهلوی، فردی به نام «دیوید نیل مکنزی» پیدا شد که دیوانه بود. او حرکاتی انجام می داد که حتی از بیانش کراهت دارم و بر جنونش صحه می گذارد. «مکنزی» با ایران جنگید و تمام متون پهلوی را به شیوه ای خواند که اصلا معنی ندارد. در خود اروپا نیز برخی کشورها و دانشگاه ها هستند که تصور می کنند سخن «مکنزی» نادرست اما بعضی دانشگاه‌ها از جمله دانشگاه های ایران از او متابعت می‌کنند. پس از دوره استادان روانشاد، ابراهیم پورداوود، ماهیار نوابی و بعدتر بهرام فره‌وشی، همه به شیوه ایران باستان تدریس می کردند. پس از آن که «نامه پهلوانی، خودآموز خط و زبان پهلوی ساسانی و اشکانی» را به شیوه کهن نوشتم، آن زمان فقط در دانشگاه تهران تدریس می شد اما گروهی تصمیم گرفت در مبارزه با من به شیوه «مکنزی» تدریس کند تا کتاب من بی ارزش شود و حالا هم تمام دانشگاه ها به همان شیوه درس می‌دهند که به جز سردرگمی و ناراحتی، چیزی برای بچه ها ندارد و دانشجویان از زبان پهلوی چیزی نمی فهمند. تنها به شیوه آموزشی «مکنزی» نمره ای می گیرند ولی هیچ از زبان پهلوی نمی آموزند. دستور زبان اوستایی نیز بسیار گسترده است، به طور مثال 72 گونه صرفی نام در آن وجود دارد و اگر کسی بخواهد این زبان را بیاموزد با دشواری مواجه می شود چرا که این گونه ها در گفتار به کار نمی رفته است. دانشجو نیز از روی یک متد ثابت درس می خواند و طبیعی است که نمی تواند 72 نمونه صرفی یک واژه را یاد بگیرد. پرسش من از افراد وفادار به این شیوه آموزشی این است که وقتی مادرمان برای اولین بار با ما صحبت می کند، می‌گوید: «من، صیغه فاعلی مفرد اول شخص است؟!» یا فقط کلمات «من، تو و او» را به ما می آموزد. او به قاعده ها کاری ندارد و سعی می کند توانایی تکلم به زبان را به ما بیاموزد. همان طور که گفتم شیوه نادرستی در حال آموزش است و دانشجویان نیز سرآخر بدون هیچ نصیبی از کلاس ها خارج می شوند. این افراد وقتی می بینند شیوه آموزشی ایرانی کهن را به کار گرفته ام، همه به مخالفت با من برمی خیزند اما به شکل دسته جمعی هم توان مقابله با بنیاد را ندارند. ما سخن راست را بر زبان می‌رانیم و حق می گوییم و آن چه دانش پیشینیان بوده را در بنیاد مطرح کرده‌ایم. مهم‌ترین دلیل شکست‌شان نیز همین است. بنیاد ما گاهی حتی توان پرداخت پول قبض برقش را ندارد اما از تمام دانشگاه های ایران، دانشجوی بیشتری در زمینه آموزش زبان های باستانی تربیت کرده که شکست بزرگی برای آموزش عالی کشور به شمار می رود.
سایر اخبار این روزنامه
رهبر انقلاب د‌‌ر د‌‌ید‌‌ار فرماند‌‌هان ارشد‌‌ نیروهای مسلح: علت افزایش حملات د‌‌شمنان، احساس خطر آنان از قد‌‌رت فزایند‌‌ه ایران است گفت‌وگو با قاسم محب‌علی مدیرکل سابقه وزارت خارجه درباره رفتار ترکیه در خاورمیانه نگاهی به د‌‌ست نوشته های پرویز پرستویی؛ قلمی که مشق آد‌میت می‌کند‌ مرد‌‌ِ امروز «همد‌‌‌لی» از شوق غیرعاد‌‌‌ی مالکان مسکن برای افزایش مد‌‌‌اوم نرخ اجاره و فروش خانه گزارش می‌د‌‌‌هد‌‌‌ گزارش «همدلی» از افزایش بی‌وقفه غیر‌عادی نرخ ارز و سکه دلار 5800 را گرفت «همد‌‌لی» تمایل برخی اصول‌گرایان برای رسید‌‌ن نظامیان به ریاست جمهوری را با نظر کارشناسان بررسی می‌کند‌‌ مخالفت شورای شهر با استعفای نجفی؛ «ارزشی»های توئیتر شاکی شد‌‌‌‌ند‌‌‌‌؛ غیر ارزشی‌ها استقبال کرد‌‌‌‌ند‌‌‌‌ فریدون جنیدی در هفتاد و نهمین سالروز تولدش از درد بی‌توجهی به ایران باستان می‌گوید روزبه کرد‌‌ونی پیرامون جنایت د‌‌ر قهوه‌خانه اهواز مصیبت گرانی د‌‌لار رهبر انقلاب د‌‌ر د‌‌ید‌‌ار فرماند‌‌هان ارشد‌‌ نیروهای مسلح: علت افزایش حملات د‌‌شمنان، احساس خطر آنان از قد‌‌رت فزایند‌‌ه ایران است