گذری بر تاریخچه تلمبه‌خانه دارخوین خوزستان

فاطمه بیک‌پور- نگهبان که در ورودی تلمبه‌خانه نفتی دارخوین را باز می‌کند، غم و غربت را به تمام وجود آدمی می‌نشاند. کسی از داخل سازه‌ها به بیرون سرک نمی‌کشد. تقریبا به جز دو، سه نگهبان هیچ کس اینجا حضور ندارد که جریانی از زندگی را بتوان دید. انتهای بهمن‌ماه است. هوا عالی است اما آنقدر فضا دلگیر است که نقاشی آسمان و رقص ابرها پشت پرواز جغدهای سفید محوطه گم شوند. از همان ابتدا با سازه آجری عظیمی روبه‌رو شدیم که کنار لوله‌های نفتی و چرخ‌ها و دودکش‌های بلند قرار گرفته بود. داخل سالن‌های بزرگ تلمبه‌خانه که می‌شویم، با غم عجیب دیگری رو‌به‌رو می‌شویم. پنجره‌های بلند و دیوارهایی که چه تلخی‌ها و خون‌ها و حرف‌ها و حس‌ها و رنج‌هایی را به خود ندیده‌اند. دیوارهایی که رد گلوله‌های توپ و تفنگ را بر تن خود نشانده‌اند و اما سال‌هاست با زخم این گلوله‌ها در رگ و پی خود سرپا ایستاده‌اند. اینجا زمان متوقف شده. چیزی شبیه دوره رنسانس. گویی زنگ کلیسا مدت‌هاست به صدا در نیامده و همه دستگاه‌ها و توربین‌ها از کار افتاده‌اند و فقط می‌توان خیره به یک نقطه نگاه کرد. 40 سال است متروکه شده و اگر گذر از دهکده مردم گرم دارخوین نکنید و رد دودکش‌های عظیم را از جاده‌های دوردست آبادان نبینید، شاید تصور اینکه در این بیایان چنین سازه عجیب و خاص و متروکه‌ای وجود دارد، دشوار باشد. ترکیب آسمان آن روز تلمبه‌خانه دارخوین و غروب و سالن‌های تاسیسات، ترکیب محشری از نقاشی کلاسیک و رئال را برایت به تصویر می‌کشد و اما بهت ناشی از سنگینی فضا را با لذت به چشمانت هدیه می‌دهد. دارخوین، روستایی بزرگ با امکانات مناسب که روزی زندگی پرشوری در آن جریان داشته اما حالا هم مردم بی‌بضاعت هستند و هم شور تلمبه‌خانه سال‌هاست به خواب رفته و بر گورستان آن قدم می‌زنیم.
مدیر اجرایی این بخش از پروژه موزه‌های نفتی توضیح می‌دهد که چگونه قرار است اینجا تبدیل به موزه‌ای نفتی شود و مرمت و بازسازی تلمبه‌خانه تاریخی و دودکش‌های عظیم و بلند آن بخش مهم و ارزشمندی از میراث فرهنگی صنعت نفت کشور محسوب می‌شود. اما هر چه بین بوته‌های خشک گاگله (از گیاهان شوره‌زار) و نوعی گیاه غذایی قدم می‌زنی، تصور نمی‌کنی این چنین سازه‌ای ظرف سه یا چهار سال بازسازی شود. تکه به تکه دیوارهای اینجا ارزشمند است و با هویت. هی با خودت تکرار می‌کنی. چرا چنین بنایی سال‌ها به حال خود رها شده؟ چرا این مجموعه عجیب و حرفه‌ای در کشوری که بیش از صد سال است نفت را در دل خود جوشانده، زودتر قابل استفاده نشده و وسط بیابانی از قلب خوزستان متروکه شده؟ چقدر سرزمین خوزستان راز آلود است. هر گوشه از جغرافیای این استان زیبا، تکه‌ای غافلگیرکننده و مبهوت‌کننده دارد که مخرج مشترک آنها بی‌توجهی، رها شدگی و نامهربانی با آن است. هم با بناها و شهر، هم با مردم سرسخت و تلاشگر این مناطق.
تاریخچه نفتی دارخوین چیست
براساس برنامه شرکت نفت انگلیس و ایران، نفت خام حاصل از چاه‌های مسجد سلیمان باید درون لوله‌ای هدایت شده و به مقصدی معلوم راهی دریا می‌شد، اما سر راه خود چراغ چند روستای از یاد رفته را نیز روشن کرد. یکی از آن روستاها، دارخوین نام داشت. طی دو سال تجهیزات و دیگ‌های بخار، بویلرها و تلمبه‌های عظیم‌الجثه ساخت منچستر با دوبه‌ها و کشتی‌های رودخانه‌پیما به این ده کوچک ساحلی منتقل شد و سر جای خود قرار گرفت. آنگاه کارگران و معماران هندی و ایرانی گرداگرد دپمپ‌ها و توربین‌های بزرگ بخار با استفاده از آجرهای لندنی چند عمارت بلند، دفاتر و کارگاه‌ها را نیز در آنها مستقر ساختند. دو ردیف پیش گرمکن نفت در مسیر پمپ‌ها قرار دادند تا با سبک‌سازی نفت در سرمای زمستان، بر شتاب سیال بیفزاید. بررسی تاریخ درج شده روی پمپ‌ها و تجهیزات نصب شده در دارخوین نشان می‌دهد که تکمیل تلمبه‌خانه و عملیاتی کردن آن متناسب با افزایش ظرفیت پالایشگاه‌ها به تدریج در محدوده زمانی 1915 تا 1930 انجام شده است؛ یک نقش برجسته سیمانی بر پیشانی یکی از تلمبه‌خانه‌ها سال 1930 را نشان می‌دهد که اگر این عدد تاریخ تکمیل ساختمان تلمبه‌خانه باشد، اجرای طرح‌های توسعه دارخوین همان‌گونه که پیشتر ذکر شد افزون بر 10 سال به طول انجامیده است.


دارخوین در واقع آخرین تلمبه‌خانه سر راه خط لوله نفت آبادان بود. پیش از آن کوت عبدالله قرار داشت و قبل‌تر هم ایستگاه ملاثانی به تقویت فشار نقطه به نقطه نفت سامان می‌داد.
دیوار نوشته‌هایی که دل و چشم را می‌لرزاند
پس از عبور از لابه‌لای سازه‌ها از قسمت‌هایی که امکان ریزش ندارد و گذر از نرده‌های زنگ زده که بوی زنگ و خاک را به مشامت می‌رسانند، تازه به اصل علت این همه غمی که محیط را فرا گرفته می‌رسیم. دیوار نوشته‌های داخل سالن‌های تلمبه‌خانه که روزی مامن آسایش رزمندگان جنگ بوده و به عنوان پادگان و آسایشگاه مورد استفاده قرار می‌گرفت. دارخوین در زمان حصر آبادان، خط مقدم جنگ بوده و بعد از شکست حصر، مقر تدارکات عملیات شده. این منطقه در دوران جنگ مقاوت فوق‌العاده‌ای داشت. به طوری که در جریان شکست حصر آبادان، کارشناسان مناطق نفت خیز با بریدن یکی از خطوط لوله اهواز- دارخوین- آبادان، ابتدا سیل نفت را به سوی رودخانه کارون روانه کرده، سپس رودخانه را به آتش کشیدند تا دشمن عقب‌نشینی کند.
نوشته‌های جوانانی که با هزار امید و آرزو و انگیزه از اصفهان برای جنگ اعزام شده بودند و همه دلنوشته‌ها و دلتنگی‌ها و آرزوهای زندگی‌شان را با چاشنی نقاشی‌های شمع و گل و پروانه و رخ‌های همیشه غمگین دهه 60، به تصویر درآورده‌اند و روی دیوارهای سبز و بلند اتاق‌ها به قاب کشیده‌اند. دیوارهایی که رد حروف تراشیده شده روی آنها با پوسته پوسته شدن ریخته و اما هنوز روح کلمات حضور دارند تا به تو بفهمانند چه در دل این رزمنده‌ها می‌گذشته. نوشته‌هایی از دل تاریخ معاصر. از سال 62 تا 67. جوانانی پر از شور زندگی، پر از عشق با یاد یار و دلدار و خانواده‌شان چه شب‌هایی را در این مامن گاه به صبح رساندند. نوشته‌هایی که باید بتوان راز درونی هر یک را شکافت و به سراغ‌شان رفت تا پرسید 30 سال پس از پایان جنگ این جوانان چه شده‌اند. از خودت می‌پرسی آیا اینها زنده‌اند و یادشان می‌آید روزی در دل این دیوارهای صبور چه به نقش یادگار باقی گذاشتند؟ برای ما که بفهمیم چه‌ها کشیدند و چه روزگاری را برای حفظ این سرزمین گذراندند. چه فراق‌ها و جدایی‌ها و رنج‌هایی را تحمل کردند و به جان خریدند. دلنوشته‌هایی روی گچ و میان آهن‌ها و خرابی‌ها که تارهای عنکبوت و خاک از آنها محافظت می‌کند تا روزی که در قاب محافظت وزارت نفت قرار گیرد برای میراث تاریخ. نگهبان مجموعه بخشی از راز این نوشته‌ها را باز می‌کند. «چند وقت قبل مردی از من با اصرار خواست که برود داخل تلمبه‌خانه را بازدید کند. اجازه دادم برود داخل و وقتی رفت حالش بسیار بد شد. او رزمنده‌ای بود که خودش در سال‌های دهه 60 اینجا حضور داشته و جنگیده و شاهد زندگی و پر پر شدن دوستانش در اینجا بوده. یک به یک دلنوشته‌های همرزمان و رفقایش را که می‌خواند، دست می‌گذاشت روی آنها و می‌گفت: «این شهید شده، این اسیر شده، او زنده است و او مفقود الاثر است و... این را می‌گوید و آتش را به جان ما می‌اندازد. چه غوغایی در اینجا برپاست. حالا بسیاری از این افراد به خدا پیوسته‌اند و اما دلنوشته‌هایشان را برای ما جا گذاشته‌اند تا ابد.
«عشق من روز یکشنبه 18 /1/ 66 روز بازدید است» «یاد بود از سرباز وظیفه، اعزامی از باختران» «ساعت 13:20 ظهر است. ناهار مرغ بوده و شاهرخ آرچی ناهار پیش بچه‌های آشپزخانه دعوت است. با امروز 32 روز است که اینجا هستم.» «راستی امروز با عزیزتان هشت روز است که از مرخصی برگشته‌ایم.» اینها بخش کوتاهی از دلنوشته‌های عزیزان رفته برای حفظ این خاک بود.
تنها کسی که به مهمانی دیوارها، پنجره‌ها، دستگاه‌ها، دلنوشته‌ها و آهن‌ها می‌رود، جغد سفید است که در این مناطق زیاد است و با حضور خود بر فراز تلمبه‌خانه دارخوین، هنوز به ما پیغام می‌دهد که اینجا زنده است. فقط ما نمی‌بینیم‌شان. حس می‌کنی روح همه شهدای جنگ بر فراز این سازه در حال نگاه کردن به ماست. کاش این مجموعه با همین هویت‌ها و نوشته‌ها به بهترین نحو ممکن حفظ شود. حالا غروب شده. ابرهای تکه‌ای آسمان جای خود را به خون پاشی خورشید داده‌اند. کسی از مردم محلی را ندیدیم. راهنمایان می‌گویند از برخی نقاط عبور نکنید مار دارد و احتمال ریزش. با همان بهت و حیرانی در غروب زیبا و غم‌انگیزی که به جانمان ریخته می‌شود، لابه‌لای بوته‌های خشک و آهن‌ها قدم می‌زنیم و از تلمبه‌خانه دور می‌شویم. حسی میان ماندن و رفتن پایمان را برای بیرون رفتن سست می‌کند. تعلیقی نگه دارنده که آدمی دلش می‌خواهد ساعت‌ها بنشیند و فقط به محوطه تلمبه‌خانه و آسایشگاه و دیوارها نگاه کند. نگاه و تجسم کند شر و شور زندگی که روزی در میان این خاک و دالان‌ها و دیوارها و سازه‌ها جریان داشته. فریادها، مراقبت‌ها، خنده‌ها، اشک‌ها، دلتنگی‌ها، شوخی‌ها و درددل‌هایی که بین جوانان رزمنده رد و بدل می‌شده؛ گاه به زبان و گاه به قلم؛ در تار و پود دیوار قاب می‌شده، در هر دو صورت این دیوارهاست که شنونده و بیننده همه این جریانات و حس‌ها و تلخی‌ها بوده‌اند. آه که دیوارها در همه این سال‌ها چقدر راز و حرف مگو در دل‌شان نگه داشته‌اند....
بیمارستان و سالن ورزشی ساختیم وزارتخانه‌ها راه‌اندازی نمی‌کنند
از بازدیدها، سازه‌ها و تاسیسات تلمبه‌خانه دارخوین که دور می‌شویم، اکبر نعمت‌اللهی، معاون وزیر نفت و مدیر اجرایی موزه‌های صنعت نفت به خبرنگاران می‌گوید: شرکت نفت چند سالی است یک بیمارستان و یک سالن ورزشی برای اهالی دارخوین که وضعیت معیشتی نامناسبی دارند و درمانگاه درستی در اختیار ندارند، با تجهیزات کامل ساخته اما وزارت بهداشت و وزارت ورزش آنها را تحویل نمی‌گیرند. در کمال تعجب وقتی از بیمارستان و امکانات تعبیه شده در آنجا بازدید می‌کنیم، می‌بینیم چیزی کم ندارد و مشخص نیست در این میان چرا وزارت بهداشت وقتی بیمارستانی آماده است، حاضر به راه‌اندازی آن نیست و این وسط مردم قربانی آن می‌شوند.
سایر اخبار این روزنامه
رفیق آقای روحانی هستم اما قصد دخالت در انتخابات را ندارم رفیق آقای روحانی هستم اما قصد دخالت در انتخابات را ندارم سال تلخ سینما تمام نمی‌شود سال تلخ سینما تمام نمی‌شود «نه» رهبر معنوی جبهه پایداری به جمنا «نه» رهبر معنوی جبهه پایداری به جمنا بازی اردوغان با دموکراسی بازی اردوغان با دموکراسی دومین نشست شورای‌عالی کار برای دستمزد 96 کارگران بی‌نتیجه تمام شد؛ دومین نشست شورای‌عالی کار برای دستمزد 96 کارگران بی‌نتیجه تمام شد؛ ترکش توسعه سکوهای نفتی آمریکا به بازار؛ ترکش توسعه سکوهای نفتی آمریکا به بازار؛ در باب آیین چهارشنبه‌سوری؛ در باب آیین چهارشنبه‌سوری؛ سریع! سریع! از کوییک تا بلوار الیزابت! از کوییک تا بلوار الیزابت! اثرات رشد اقتصادی زیر سایه رانت اثرات رشد اقتصادی زیر سایه رانت دولت به گرانی پنهان توجه نمی‌کند؛ دولت به گرانی پنهان توجه نمی‌کند؛ مرگبارترین سال برای کودکان سوری مرگبارترین سال برای کودکان سوری نفت ناجی اقتصاد ایران نفت ناجی اقتصاد ایران تایید شکست خصوصی‌سازی تایید شکست خصوصی‌سازی گذری بر تاریخچه تلمبه‌خانه دارخوین خوزستان گذری بر تاریخچه تلمبه‌خانه دارخوین خوزستان بازخوانی یک اتحاد تکراری بازخوانی یک اتحاد تکراری موافقت رهبر انقلاب با عفو موافقت رهبر انقلاب با عفو روحانی در دیدار رییس و اعضای فراکسیون امید مجلس: روحانی در دیدار رییس و اعضای فراکسیون امید مجلس: