چرا 2 هزار لهستانی به ایران مهاجرت کردند؟

    گروه اندیشه  info@khorasannews.com بی‌تردید چهره زشت و پلید جنگ، کریه‌تر از آن است که بشود آن را تلطیف کرد؛ اما اگر بنا باشد جنگ را یکسره از زاویه مخرب و فاجعه‌بارش بنگریم، آن را به تمامی مورد بررسی و مداقه قرار نداده‌ایم. واقعیت آن است که در هنگامه نبردهای خونین تاریخ و زمانی که انسان‌ها، قربانی مطامع جاه‌طلبان می‌شوند هم، می‌توان نشانه‌هایی از مروت و انسانیت را در میان انسان‌ها یافت؛ رفتارهایی که گاه در تاریخ باقی می‌ماند و زمینه روابط دوستانه دو ملت‌ را برای قرن های متمادی، فراهم می‌کند. میزبانی ایران از مهاجران لهستانی، طی جنگ جهانی دوم، یکی از همین وقایع است؛ رفتاری انسان دوستانه که خاطره خوش آن همچنان در ذهن مهمان باقی است. اواخر سال گذشته بود که دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، میزبان همایشی با عنوان «در جست‌وجوی خانه دوم» شد؛ همایشی بین‌المللی که در آن مهمانانی از کشور لهستان به ایران آمده بودند تا یاد و خاطره رفتار انسان‌دوستانه میزبانان ایرانی خود را در دوران جنگ جهانی دوم، گرامی بدارند. آن چه در پی می‌آید، فرازهایی از سخنرانی‌هایی است که در این همایش ایراد و توسط سایت تاریخ ایرانی، منتشر شده است. یک اتفاق تازه و جذاب رئیس دانشگاه تهران نخستین سخنران این همایش، طی سخنانی، به تشریح آثار مثبت مهاجرت لهستانی‌ها به ایران پرداخت. محمود نیلی احمدآبادی گفت: ایران و لهستان در جنگ جهانی دوم نقشی نداشتند و می‌کوشیدند از آن دوری کنند. اما خوی تجاوزگری دیگران، این دو ملت را درگیر جنگ کرد. با این حال، آن‌چه اتفاق افتاد، مهاجرت جمع کثیری از مردم لهستان به ایران بود که بخش زیبایی از تاریخ جنگ دوم جهانی را رقم زد. زمانی که این مهاجرت رخ داد، مردم ایران با این که خود درگیر قحطی بودند با آغوش باز پذیرای مهاجران لهستانی شدند. مهاجران در مدت اقامت خود در ایران به سرعت مشغول کار و فعالیت‌های مولد شدند تا جایی که بخشی از صنایع ما برجای مانده از فعالیت مهاجران لهستانی در آن دوره است. وی افزود: مهاجرت لهستانی‌ها برای مردم ما، یک اتفاق تازه و جذاب بود. تأسیس انجمن لهستانی مطالعات ایران به عنوان نخستین هسته ایران شناسی غیرایرانی در نیمه نخست دهه 1320، زمانی رخ داد که لهستان از رونق اقتصادی برخوردار نبود. با این حال این انجمن در نخستین سال فعالیت خود، کتاب مصور لهستان را منتشر کرد که می‌توان از آن به عنوان یکی از نخستین آثار فارسی برای کشوری اروپایی یاد کرد. قدردان مهمان نوازی ایرانیان معاون نخست‌وزیر لهستان، سخنران دیگر این همایش، در سخنرانی خود ایران را نخستین کشوری خواند که مهاجران لهستانی در جنگ دوم جهانی در آن احساس آزادی کردند. آنا ماریا آندرس گفت: من در دو باری که به ایران سفر کرده‌ام به آرامستان دو هزار لهستانی در ایران سر زدم که نشان دهنده ضعف و بیماری مردم لهستان هنگام مهاجرت به ایران بود. مردم لهستان و خود من، قدردان مهمان‌نوازی ایرانیان هستیم؛ زیرا مادر من جزو این مهاجران بوده و برای من خاطرات آن زمان را تعریف کرده است. تهران از نگاه مهاجران لهستانی آنا کراسنو ولسکا، رئیس پیشین بخش ایران شناسی دانشگاه کراکوف در گفتاری با عنوان «تهران میان خاطرات پناهجویان لهستانی جنگ دوم جهانی»، نگاه لهستانی‌های مهاجر را هنگام مواجهه با تهران بررسی کرد و افزود: از مهاجرانی که طی جنگ دوم جهانی از ایران عبور کرده‌اند، مقداری اسناد به صورت مکاتبات، خاطرات و ادبیات داستانی بر جای مانده که برخی از آن‌ها درباره تهران است؛ چراکه گروه بزرگی از پناهندگان لهستانی در تهران به سر می‌بردند. این ایران شناس، برداشت لهستانی‌های مهاجر از تهران را، به شرایط مواجهه آن‌ها با این شهر نسبت داد و اظهار کرد: این پناهندگان از شوروی می‌آمدند؛ کشوری که فقر و کمبود در آن وضعیتی دایمی محسوب می شد و حالا جنگ جهانی، آن شرایط سخت را مضاعف کرده بود؛ ضمن این که لهستانی‌ها در آن جا حکم برده را داشتند و وضعیتشان بدتر از روس‌ها بود؛ بنابراین در منظر مهاجران ،تهران شهری امن و پرنعمت به نظر می‌رسید. وی با بیان این‌که بیشتر پناهجویان لهستانی، پیش از مهاجرت، هیچ آشنایی با ایران نداشتند، این مهاجران را گروهی ناهمگن نامید و افزود: مهاجران لهستانی از لحاظ اجتماعی گروهی یکپارچه را تشکیل نمی‌دادند و در میان آن‌ها اقلیت‌های اوکراینی، ارمنی و یهودی نیز به چشم می‌خورد و با این‌که بیشتر آن‌ها کاتولیک بودند، اما پیروان مذاهب دیگری چون ارتودکس نیز در میان آن‌ها حضور داشتند. وی همچنین کلیت این گروه مهاجر را افرادی ساده و کم‌سواد دانست که تنها گروه کوچکی در میانشان تحصیل‌کرده و جزو طبقات بالای جامعه، به لحاظ فرهنگی، بودند. ولسکا در ادامه با اشاره به کیفیت زندگی لهستانی‌ها در ایران اظهار کرد: این مهاجران با ورود به تهران در سه کمپ دوشان‌تپه، یوسف‌آباد و مهرآباد جای داده شدند و گروه اندکی از آن‌ها نیز در تشکیلات اداری ایران مشغول به کار شدند که وضعیتشان بسیار متفاوت از لهستانی‌های ساکن در کمپ‌ها بود. آن‌هایی که در کمپ‌ها زندگی می‌کردند از زندگی مردم ایران بسیار دور بودند چراکه کمپ‌ها محیط‌هایی بسته بود و به همین دلیل آن‌ها بیشتر در محیط خودشان به سر می‌بردند؛ اما آن‌هایی که جزو تشکیلات رسمی بودند، در منزل‌های اجاره‌ای زندگی می‌کردند که اگرچه این خانه‌ها بیشتر متعلق به ارامنه ایران بود، اما به هر حال می‌توانستند در شهر بچرخند و با محیط و فرهنگ ایران آشنا شوند. رئیس پیشین بخش ایران شناسی دانشگاه کراکوف به تفاوت‌ نگاه کودکان لهستانی درباره ایران با بزرگ سالان نیز اشاره کرد و افزود: کودکان مهاجر تجربیاتشان با بزرگ سالان متفاوت بود، اما چون خاطراتشان را در سنین بزرگ سالی به رشته تحریر درآورده‌اند، یک لایه معلومات بعدی نیز به آن اضافه شده است. با وجود همه این تفاوت‌ها، می‌توان گفت این خاطرات در توصیف تهران، تصویر خوبی را درباره نگاه این مهاجران در نخستین مواجهه‌شان با پایتخت ایران ارائه می‌دهد. مهاجرتی که سانسور شد مانتوش کواگیش دیگر ایران شناس حاضر در این همایش، درباره «پناهندگان لهستانی ایران از نگاه تبلیغات رسمی جمهوری خلق لهستان» سخنرانی کرد. وی گفت: در دوره کمونیستی، یعنی از سال ۱۹۴۴ تا سال ۱۹۹۰، برخی وقایع تاریخی یا مسائل سیاسی، به ویژه آن‌هایی که به اتحاد شوروی به طور مستقیم یا غیرمستقیم مربوط بودند، سانسور شدند. یکی از این موضوعات حساس، مسئله ورود پناهندگان لهستانی به خاک ایران همراه با ارتش ژنرال آندرس در سال ۱۹۴۲ بود. وی این سانسور را پدیده‌ای متغیر دانست و افزود: شدت این سانسور همراه با تغییرات سیاسی بین سال‌های ۱۹۴۴ و ۱۹۹۰ عوض ‌شد. می‌توان گفت که تغییرات سیاسی در سال ۱۹۵۶، باعث تغییر نگاه شوروی به ارتش ژنرال آندرس یا پناهندگان لهستانی در خاک ایران شد. در طول آن ۴۵ سال، مسئله ارتش لهستان در اتحاد شوروی، یعنی همان ارتش ژنرال آندرس و ورود پناهندگان لهستانی به خاک ایران، حساس، خطیر و ناخواسته بود؛ چراکه هر دو موضوع به مسئله انتقال اجباری و غیرانسانی غیرنظامیان از شرق لهستان به داخل اتحاد شوروی، یعنی جنگل‌های شمالی سیبری و دشت‌های وسیع قزاقستان، اشاره می‌کرد. به گمان کواگیش، یکی از نخستین افرادی که به موضوع انتقال لهستانی ها به داخل اتحاد شوروی و زندگی روزمره آن‌ها در جنگل‌ها و دشت‌های آن کشور پرداخت، جرزی کرزیستزون، نویسنده فراموش‌شده لهستانی بود که همراه با مادر، برادر کوچک تر و یکی از خاله‌هایش بر اساس فرمان استالین، در سال 1940 به دشت‌های وسیع قزاقستان تبعید شد. داستان او با عنوان «شتری در دشت» از اوت ۱۹۴۱ آغاز می‌شود؛ زمانی که خانواده جرزی، کلخوز (مزرعه اشتراکی) اوبوهووکا را در جنوب شرقی قزاقستان به سوی محل احداث خط جدید راه‌آهن کنار رود اوباگان در شمال آن کشور ترک کردند. وی افزود: داستان «شتری در دشت» با استقبال بی‌نظیر خوانندگان و اعتراضات شدید سفارت شوروی در ورشو روبه‌رو شد. گویا مقامات دولتی از مدیر انتشارات چیتلنیک می‌خواستند که تمام نسخه‌های کتاب را از بازار جمع‌آوری کند، ولی دیگر دیر شده بود.