نامه مشایی به سیدمحمد خاتمی؛ پرده تازه از نمایش در اردوگاه احمدی‌نژاد پیشنهاد شراکت در اصلاحات

همدلی | روز گذشته پرده دیگری از نمایش در اردوگاه کوچک احمدی‌نژاد برپا شد و اسفندیار رحیم‌مشایی - که به دنبال اعلام نامزدی حمید بقایی برای انتخابات ریاست جمهوری سال آینده، انزوای سیاسی خود را به پایان رساند و حضور رسانه‌ای خود را علنی کرده بود – در روزهایی که رئیس دولت اصلاحات دچار محدودیت‌های شدید رسانه‌ای و سیاسی است و برخی از نمایندگان تندروی مجلس در روزهای گذشته خواستار تشدید این محدودیت‌ها شده‌اند، اسفندیار رحیم مشایی به تبعیت از رئیس خود در دولت‌های نهم و دهم، دست به نامه‌نگاری زده و در اقدامی عجیب سیدمحمد خاتمی را مخاطب نامه خود قرار داده است.
اسفندیار رحیم مشایی در نامه‌ای که سایت خبری دولت بهار، منتشر کرده خطاب به خاتمی نوشت:«در آستانه انتخابات دوازدهمین دوره ریاست جمهوری و در پی اعلام نامزدی برادر عزیزم جناب آقای حمید بقایی، برخی اظهارنظرها که بیشتر به واکنشی عجولانه شبیه بود، مرا بر آن داشت تا با تحریر این سطور، خاطر عالی را به نکاتی چند جلب نمایم و پیشاپیش از این تصدیع پوزش می‌خواهم.»
وی در بخشی از این نامه به خاطر برخی مواضع مخالفت‌آمیز با نامزدی بقایی، شکایت برخی از اصلاح‌طلبان را به خاتمی برده و نوشته است: «شوخی شمردن، فاجعه دانستن، ناپاک خواندن و از همه عجیب‌تر، القای رد صلاحیت قطعی نامزد رقیب آن‌هم به گونه‌ای که میل و علاقه شدید به رد صلاحیت، آشکارا از آن استنباط شود، نه امری است که بتوان از آن گذشت و نه می‌توان به هیچ روی با آن سر کرد. تحمل چنین مواضعی و سکوت در برابر آن، مخالف هر میثاق مدنی در هر جای جهان است. آیا آقایان رد صلاحیت را در حق رقیب روا و در حق خود جفا می‌پندارند؟!! یا اینکه در تایید صلاحیت نامزد خود به اطمینان رسیده‌اند؟!!»
این سخنان مشایی البته در حالی بیان می‌شود که برخی از چهره‌های شاخص جریان اصلاحات، از نامزدی بقایی استقبال کرده و از حق تایید صلاحیت او نیز دفاع کرده‌اند، اگرچه آن را فرصتی برای بررسی بیشتر سیاست‌های احمدی‌نژاد می‌دانند.


مشایی در بخش دیگری از این نامه نوشت: «مشکل جریانات سیاسی آن است که انتخاب مردم را به نام خود می‌نویسند و به آن «کما هو حقه» ارج نمی‌نهند. جبهه موسوم به اصلاحات باید به این حقیقت آشکار، به طور جدی اعتنا کرده و از آن غفلت نکند که در اقبال عمومی انتخاباتی، سهمِ گریز مردم از جبهه یا جناح مخالف، چه بسا بزرگ‌تر از سهم ظرفیت‌های جبهه متبوع باشد. این حقیر اصراری ندارم که نظرم نزد برادران و خواهران اصلاح‌طلبم به‌کلی مقبول افتد، اما یادآوری می‌کنم که غفلت از این مسئله، آن‌چنان که در دو انتخابات سال‌های 84 و 88 اتفاق افتاد، برای آن جبهه و کل کشور از جهت هرز رفتن نیروها و ایجاد کشش‌های بازدارنده، خسارت‌بار بوده است.»
رئیس دفتر رئیس جمهور سابق ادامه داد: «مایلم با اصرار بر این حقیقت تاکید کنم که اکثریت قاطع مردم در این دو رویداد مهم، با نفی شرایط موجود و با رویکردی بسیار اصلاح‌طلبانه، از جناح موسوم به اصلاحات عبور کرده و با تایید فهم خویش در انتخابات 84 بر مطالبه اصلاح‌گرایانه خود در سال 88، پافشاری کردند.»
او البته تلاش می‌کند که آرای محمود احمدی‌نژاد در دو انتخابات 84 و 88 را «خواست اصلاح‌طلبانه مردم» قلمداد کند. این در حالی است که در هر دو انتخابات نامزدهای جناح اصلاحات حضور داشته و معتقد بوده‌اند که سمت‌وسوی رای مردم آن‌گونه که احمدی‌نژاد و دوستان اصول‌گرایش وانمود می‌کردند، نیست. مشایی در بخشی دیگر از این نوشته تلاش می‌کند که محمود احمدی‌نژاد را نه رئیس‌جمهوری اصول‌گرا که برآمده از خواست اصلاح‌طلبی مردم ایران بداند. و این مصادره در این بند از نامه او مشهود است. آنجا که می‌نویسد:«هرچند که متاسفانه بخشی از برادران و خواهران اصول‌گرای ما، هرگز حاضر نشدند چشم بر این حقیقت بگشایند، مردم جناب آقای دکتر احمدی‌نژاد را نه به عنوان مظهر اصول‌گرایی بلکه برای انجام تغییرات بیشتر و اعمال جدی‌تر اصلاحات مورد نظر، مناسب‌تر تشخیص دادند.»
مشایی معتقد است که عدم شرکت احمدی‌نژاد در انتخابات آتی ریاست جمهوری، به جای آنکه فرصتی برای نامزد نهایی اصول‌گرایان بسازد، موقعیت ویژه‌ای را برای اصلاح‌طلبان فراهم می‌کرده است.
او در بخش دیگری از این نامه به طور ضمنی تلاش می‌کند که اصول‌گرایان را دشمن اصلی اصلاح‌طلبان و طیف احمدی‌نژاد قلمداد کند:«به عنوان یک بحث کلی عرض می‌کنم که باید حساب نیروهای مخلص و فداکار از هر جناح و سلیقه سیاسی را از گروهی «کاسب سیاسی» که به هواداران جریان خود به چشم «مشتری» می‌نگرند جدا کرد. نگرانی آنان از جابه‌جایی طرفداران قابل درک است. در طرح کلی، کاسب سیاسی و کاسب اقتصادی در دستگاه قدرت و حاکمیت، در یک معادله پویا و فعال «جایگزین‌پذیر»‌‌اند. باید توجه داشت که اشرافی‌گری فقط جنبه اقتصادی ندارد و باید آن را در کنار «اشرافی‌گری سیاسی» دید و تحلیل کرد. پدیده اخیر که تاکنون کمتر و یا شاید هرگز مورد توجه و مداقه قرار نگرفته است، خطری است که ما مدعیان ساده‌زیستی را نیز به طور جدی تهدید می‌کند.»
مشایی در بند پایانی با زیرکی تلاش می‌کند که در بحث موضوع آشتی ملی خود گروه احمدی‌نژاد را نیز شریک این پیشنهاد قرار دهد و می‌نویسد:«اگر در امتحان مسئولیت‌پذیری نسبت به جامعه، بر خود سخت نگیریم و بر ساده‌زیستی سیاسی اصرار نورزیم، در این صورت امر مشتبه شده و از «آشتی ملی»، توافق قدرت‌مداران جناح‌ها و نشست مشترک آنان به عنوان صاحبان انقلاب بر سر «سفره» اراده می‌شود. در این صورت معادله حاکمیت از تنها متغیر اصیل و حقیقی یعنی مردم، مستقل می‌شود. در این حال کاسبان سیاسی و اقتصادی جدید در سایه توجهات اشراف اقتصادی و سیاسی بر اریکه قدرت تکیه زده، «جوله» خواهند داد و یا «السابقون السابقون» روال موجود را برای خود «فضل خدا» خوانده و منوال را دوام دهند...»
اسفندیار رحیم مشایی می‌داند که سیدمحمد خاتمی با محدودیت‌های بسیاری روبه‌روست و حتی پاسخ این نامه را نیز نمی‌تواند در فضای رسانه‌ای کشور منتشر کند، اما با نگارش و رسانه‌ای کردن آن چه هدفی را دنبال می‌کند؟ با دقت در مفاد این نامه به نظر می‌رسد که مشایی از مخالفت‌های شدید برخی اصول‌گرایان با سیدمحمد خاتمی و موضوع اخیر آشتی ملی یک قصد دارد و آن پیشنهاد شراکت به اصلاح‌طلبان است، دو گروهی که اصول‌گرایان کمر به مخالفت آنها بسته‌اند. نامه مشایی به رئیس دولت اصلاحات را می‌توان فریاد «حاجی انا شریک» طیف احمدی‌نژاد به اقبال عمومی مردم به جریان اصلاحات دانست. اقبالی که در دو انتخابات ریاست جمهوری 92 و مجلس و خبرگان در سال 94 به خوبی مشاهده
شد.