روزنامه فرهیختگان
1396/12/17
در 29 اسفند نفت فقط روی کاغذ ملی شد
هر ساله اواسط اسفند ماه که میشود برگهایی از کتاب تاریخ معاصر ایران بازخوانی میشود، رسانهها و جریانهای سیاسی از گذشته نهچندان دور ملت ایران میگویند و هرکدام تلاش میکنند از این تاریخ پرحادثه برداشتی برای خود داشته باشند. چهاردهمین روز اسفندماه روز درگذشت دکتر محمد مصدق، نخستوزیر مشهور دوران پهلوی است. میرزامحمدخان مصدقالسلطنه شاهزاده قجری و نماینده ادوار مختلف مجلس شورای ملی بود که در اواخر دهه20 با فعالیتهایی که داشت بهعنوان یکی از موثرترین افراد در تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت شناخته شد و توانست به همراهی نمایندگان مجلس، روحانیون سرشناسی چون آیتا... کاشانی و قشرهای مختلف مردم نهضت ملی شدن صنعت نفت را به سرانجام رساند. او پس از این واقعه به نخستوزیری کشور هم رسید که البته این دوران نیز آبستن وقایع بسیار پرچالشی بود که تاثیرات آن سالهای سال حیات سیاسی و اجتماعی مردم ایران را تحتالشعاع قرار داد. حالا اما پس از گذشت نیم قرن از فوت دکتر محمد مصدق همچنان چالشها درخصوص کنشهای سیاسی وی نقل محافل است. عدهای معتقدند که مصدق، بزرگسیاستمدار ایرانی است که تاریخ سیاسی ایران به ما قبل و بعد از او تقسیم میشود و عدهای دیگر این تعاریف را غلوهای توخالی میدانند و تلاش میکنند با ادله تاریخی از واقعیتهای زندگی مصدق برای مردم بگویند. حالا در ایام سالگرد درگذشت دکتر محمد مصدق و در ایامی که اخباری از نامگذاری خیابانی به نام او در تهران به گوش میرسد، به سراغ محمدرضا کائینی، کارشناس و پژوهشگر تاریخ معاصر رفتهایم و حیات سیاسی این شخصیت تاریخ معاصر ایران را مورد بررسی قراردادهایم. آنچه در ادامه از نظر میگذرد مشروح این گفتوگو است: مصدق آخرین فردی بود که به فرآیند نهضت ملی شدن نفت ملحق شدیکی از سوالهای کلیدی این است که اگر مصدق نبود، نفت ملی میشد؟
واقعیت این است که دکتر مصدق آخرین فردی بود که به فرآیند نهضت ملی شدن نفت ملحق شد و این بسیار مهم است. او مدتها بعد حرف خلاف واقعی را بیان کرد که اگر بخواهیم حمل به صحت کنیم، باید بگوییم احتمالا منظور او اطرافیان خودش بود.
چه حرفی؟
مطلبی در پایین عکسی از دکتر فاطمی نوشته شده است با این مضمون که «اگر ملی شدن نفت خدمت بزرگی به ملت ایران بود، باید از اولین کسی که این پیشنهاد را داد نام برد و آن دکتر حسین فاطمی است.» حال آنکه اولین کسی که پیشنهاد ملی شدن نفت را داد، عباس اسکندری در مجلس چهاردهم بود.
دکتر مصدق، چه در مجلس چهاردهم که وکیل بود و چه در مجلس پانزدهم که خانهنشین بود و در احمدآباد زندگی میکرد، هیچگاه در خیال او ملی شدن نفت نمیگنجید. وقتی فعالیتهای اقلیتهای مجلس پانزدهم به اوج رسیده بود، در آن زمان دکتر مصدق به احمدآباد رفته بود و در پایین امضای خود مینوشت «بازنشسته سیاسی» که سراغ او نیایند.
هر وقت مشکلی داشت، به خانهنشینی روی میآورد و آن زمان به احمدآباد رفته بود؛ همین احمدآبادی که منزل اوست و در آنجا دفن است. در آن ایام اقلیتی که مبارزات آنها به اوج رسیده بود، وقتی به دکتر مصدق میگویند برای ارتقای قراردادی که با انگلیسیها برای نفت میبندیم شما چه پیشنهادی میدهید؟ (کمیسیون مربوطه از دکتر مصدق سوال میکند برای بهبود فرآیند این مبارزات و امتیاز بیشتر گرفتن از انگلیسیها در برابر نفت چه پیشنهادی میدهید)، مصدق پاسخ میدهد: «به جای پول کاغذی که ارزش آن پایین میآید، لیره و جواهرات بگیرید.»
یعنی بیشترین تصوری که دکتر مصدق از استیفای حقوق ایران از نفت داشت، به جای ملی شدن و ملی کردن این بود که به جای پول کاغذی و اسکناس، لیره بگیرید، چون ارزش اسکناس پایین میآید و ارزش لیره بالا میرود. دقیقا فکری که الان صرافان و مردمی که در بالا و پایین شدن قیمت ارز و سکه دارند، همان زمان دکتر مصدق هم داشت. دکتر مصدق در همین سطح فکر میکرد.
در آن زمان اقلیت مجلس پانزدهم به نسبت جوان بودند و سابقه دکتر مصدق را نداشتند. جمعشان هم شامل افرادی چون حسین مکی، دکتر بقائی و سید ابوالحسن حائریزاده بود. اینها همگی حدودا 40 سال داشتند، لذا برای اینکه قدری وجاهت بیشتری بین ملت پیدا کنند، به احمدآباد رفتند و از دکتر مصدق خواستند لیدر گروهشان شده و بهعنوان نماد مبارزات مطرح شود، اما خب با پاسخ منفی روبهرو شدند و دکتر مصدق نیامد.
به نظر شما علت چه بود؟
من احساس میکنم به خاطر این بود که دکتر مصدق گمان میکرد کار اینها به نتیجه نمیرسد. واقعیت این است که مصدق بسیار زیرک و البته سیاستمدار بود، لذا صبر کرد تا وقتی که دید چراغ اینها روشن شد، آن زمان خود به تهران آمد و به آن جمع پیوست. با این حساب میتوان گفت در فرآیند مبارزات مجلس پانزدهم و آغاز مجلس شانزدهم، دکتر مصدق آخرین کسی بود که به فرآیند مبارزات نهضت ملی شدن نفت ملحق شد.
همچنین میتوان بیان داشت که اساسا این فرآیند توسط اشخاص دیگری جز مصدق شروع شد؛ یعنی اقلیت مجلس پانزدهم و البته آیتا... کاشانی در بیرون و همچنین پیشنهاد ملی شدن هم برای اولین توسط فرد دیگری داده شد.
یعنی در مجلس چهاردهم عباس اسکندری طرح اولیه ملی شدن صنعت نفت را ارائه کرد و در مجلس پانزدهم پیگیری شد. البته ابتدا همین اقلیتی که از آنها یاد کردیم، از ملی شدن نفت حرفی نمیزدند، بلکه تنها معتقد به استیفای حقوق مردم از انگلیسیها بودند و میخواستند قرارداد نفتی با انگلیس قدری اصلاح شود، اما خب مساله تحت شرایطی گسترده شد و بعدا به طرح ملی شدن صنعت نفت و تصویب آن رسید. این واقعه دقیقا همانند انقلاب بود که ناگهانی وقایع پیشزمینه آن به صورت پیاپی به وجود آمد و هیچکس هم تصور آن را نمیکرد. همین گروه اقلیت هم فکر نمیکردند به این زودیها به تصویب طرح ملی شدن نفت برسند. اینها ابتدا فقط قصد داشتند قدری باج سبیل بیشتری از انگلیس در قبال نفتی که مفت میبرد، بگیرند.
دکتر مصدق در پایان این فرآیند یعنی در آستانه انتخابات مجلس شانزدهم به تهران آمد و با سایر اعضای اقلیت همانند کاشانی، حائریزاده، بقایی، مکی و امثالهم کاندید شد و رای آورد. این را هم باید گفت که این وقایع دقیقا در زمانی بود که آیتا... کاشانی به لبنان تبعید شده بود، ولی در غیاب وی، او را بهعنوان کاندیدای مجلس اعلام کردند تا با کسب رای، از مصونیت پارلمانی برخوردار شده و به تهران بازگردد. بنابراین این فرآیند توسط دکتر مصدق ایجاد نشده بود که ادامه آن متوقف و موقوف به شخص مصدق باشد.
رحیمیان مطرح میکند طرح ملی شدن نفت را دکتر مصدق امضا نمیکند، آیا این درست است؟
وقتی آقای رحیمیان، نماینده چپگرای قوچان در دوره مجلس چهاردهم میگوید چون قرارداد 1919 در دوران دیکتاتوری منعقد شده، از اعتبار ساقط است، در اینجا اما دکتر مصدق با این پیشنهاد مخالفت میکند.
برخی اینطور استدلال میکنند که با توجه به اینکه ایران در اشغال قرار داشت و شرایط عمومی کشور یارای مواجهه با انگلیسیها را نداشت، یعنی شرایط بهگونهای نبود که بتوانیم در چند جبهه بجنگیم و البته ذهنیت عمومی آماده مواجهه با انگلستان هم نبود، دکتر مصدق میگفت: «در حال حاضر این ظرفیت را نداریم که با انگلیسیها دربیفتیم.» البته این حرف هم بر فرض صحت از نکات مبهم در زندگی دکتر مصدق است، چراکه میشود پرسید با توجه به ادعای آزادیخواهی و ملیگرایی دکتر مصدق، چرا او باید با چنین پیشنهادی مخالفت کرده باشد آن هم با این استدلال؟
فدائیان اسلام با زدن رزمآرا، دکتر مصدق و آیتا... کاشانی را از بحران عبور دادند
بحث دیگری که بر سر ملی شدن نفت است، ادامه روند کار و حضور در دادگاه لاهه است. دادگاه لاهه اعلام میکند من صلاحیت رسیدگی به این ماجرا را ندارم. در اثر این اعلام و عدم صلاحیت، به صورت خودکار رای پیروزی حاصل میشود.
اگر بخواهم قبل آن را بگویم، باید از اول شروع کنم و تنها داستان دادگاه لاهه را نباید عنوان کرد. واقعیت این است که وقتی شور و جنبش همگانی کشور را گرفت و شعار ملی شدن نفت فراگیر شد، گروهی که دکتر مصدق و دوستان و اطرافیان آیتا... کاشانی را از این بحران عبور دادند، فدائیان اسلام با زدن رزمآرا بودند.
اگر رزمآرا که آمده بود همه چیز را قبضه کند و حتی گفته بود مسجد را بر سر آیتا... کاشانی و مجلس را بر سر مصدق خراب میکنم و البته مورد حمایت کشورهای خارجی نیز بود، بر سر کار میماند، مطمئنا کار ملی شدن نفت به این زودی محقق نمیشد. این نکته مورد اذعان افراد صادق طرفدار مصدق نیز قرار دارد.
نمونه آنها مرحوم آیتا... طالقانی است. وی 14 اسفند بعد از پیروزی انقلاب بر سر قبر مصدق سخنرانی تاریخی کرد و در آنجا گفت که فدائیان اسلام دو اقدام تاریخی کردند؛ یکی در ماجرای هژیر بود که در واقع فدائیان اسلام بودند که وکلای واقعی مردم را به مجلس فرستادند. منظور آیتا... طالقانی هم، همان زدن هژیر بود که باعث رفتن وکلای مردم به مجلس شد که البته آنها بعدا تبدیل به جبهه ملی شدند و اقدام انقلابی دیگری هم که فدائیان اسلام انجام دادند، زدن رزمآرا بود.
در 29 اسفند نفت فقط روی کاغذ ملی شد
تصویب طرح ملی شدن صنعت نفت چقدر برای کشور نتیجهبخش بود؟
سوال خوبی است. یک نکته مهمتر که در اینجا وجود دارد، این است که تصویب طرح ملی کردن نفت آرمان اصلی ملت ایران نبود، چراکه نفت وقتی ملی میشود که ملت بتواند خود آن را استحصال کند، بفروشد و از مواهب آن بهرهمند شود. به این معنا نفت ما تا انقلاب اسلامی ملی نشد.
یعنی دکتر مصدق بهرغم تلاشی که به پشتیبانی آیتا... کاشانی و مردم کرد تا نفت در مجلس ملی و رای گرفته شود و از شرکت نفت ایران و انگلیس خلع ید انجام شود و در مقابل شکایت دولت انگلیس حق به ایران داده شود، همه روی کاغذ بود و خیلی زود وقایع نشان داد که در عمل شرایط تغییری نکرده است.
تکرار میکنم، وقتی ما بتوانیم نفت را استحصال کنیم، مشتریان مناسب پیدا کنیم و سپس بفروشیم، آن زمان است که نفت ما ملی شده است و به این معنا در 29 اسفند نفت فقط روی کاغذ ملی شد و سالها بعد یعنی زمانی که جمهوری اسلامی آمد، شرایط تغییر کرد و ایران توانست نفت خود را مستقلا بفروشد، آن هم به قیمتی که مورد توافق کارشناسان داخل کشور است و به شکل ملی این فرآیند انجام میشود، لذا نفت به معنای واقعی کلمه تا قبل از انقلاب ملی نشد.
علت هم این است که پس از تصویب طرح ملی شدن صنعت نفت، دکتر مصدق نتوانست جایگزین خوبی جز انگلیس در فروش نفت پیدا کند. در آن زمان آمریکاییها هم مطرح بودند، ولی به دلایلی با آنها وارد معامله نشد و با همه امیدی که به آنها داشت، نتوانست آمریکاییها را بیاورد. بنابراین فشار اقتصادی چیزی همانند زمان حال وجود داشت و نفت را نمیتوانستیم بفروشیم و اگر میفروختیم نمیتوانستیم پول آن را دریافت کنیم.
لذا در عمل نفت ایران به درستی به فروش نرفت و فشار اقتصادی شدیدی به ملت وارد شد، ماهها کارگران حقوقهای خود را دریافت نکردند و نهایتا زمینههای اقتصادی و اجتماعی لازم برای شکست نهضت ملی شدن نفت و 28 مرداد ایجاد شد. باید گفت که ملی شدن روی کاغذ نیست. در عمل باید شرایط تغییر میکرد که این فرآیند در عمل اتفاق نیفتاد.
جماعتی همراه دکتر مصدق بهعنوان تیم ایران در دادگاه لاهه حضور داشتند. این تیم در داخل کشور بر سر ملی شدن صنعت نفت و هم در لاهه کارهایی انجام داده بود، اما کمتر از یک سال بعد از ماجرای نفت و لاهه، عدهای موافق کودتا و حتی عامل کودتا شدند و عدهای مخالف کودتا. به این معنا این گروهی که بر سر کاری مهم به توافق رسیده بودند، به سرعت از هم منشق شدند. ماجرا چه بود؟
واقعیت این است تیمی که میگویید از دکتر مصدق جدا شدند، همان کسانی بودند که بعد از بازنشستگی سیاسی وی، او را به عرصه آوردند. این گروه از دکتر بقائی، مکی و حائریزاده تشکیل میشد.
مصدق پس از ملی شدن صنعت نفت احساس کرد دیگر نیازی به یاران سابق خود ندارد
نواب، انتظام و کاظم حسیبی، سنجابی و بقائی و... اعضای این تیم بودند.
واقعیت این است که دکتر مصدق وقتی به عرصه ملی شدن نفت آمد، نیروهای زیادی زمینه را برای چنین فرآیندی آماده کرده بودند که خود شامل چند گروه بودند. یک عده گروه مذهبی بودند و یک گروه ملی که دارای افکار ملیگرایانه بودند. باز گروه مذهبی دو قسمت بودند؛ گروهی آیتا... کاشانی و مریدان او بودند که ایشان اساسا به تقدم مبارزه با انگلیس بر اجرای احکام و شرعیات اعتقاد داشت، یعنی میگفت به جای اینکه به مشروبخواری و حجاب ایراد بگیریم، اول باید انگلیس را بیرون کرده و جبهه جدید ایجاد نکنیم، میگفت خیلی از دخترانی که در خیابان بیحجاب شدند، فرزندان همین حاجیبازاریهایی هستند که پشت سر ما نماز میخوانند، بنابراین در حال حاضر با این جماعت دعوا نکنیم و اولویت نه مشروبخواری و نه رعایت حجاب، بلکه مواجهه با دولت انگلیس است و اگر دولت انگلیس را از ایران بیرون کنیم، بسیاری از مشکلات و همینطور این مشکلات حل میشود.
گروه دوم هم فدائیان اسلام بودند. آرمانشهر فدائیان اسلام چیز دیگری بود. آنها میگفتند اساسا باید حکومت اسلامی اعلام کنیم و وقتی حکومت اسلامی اعلام شد، نفت به خودی خود ملی میشود، زیرا از ابتداییترین شعارهای حکومت اسلامی نه شرقی و نه غربی است. نفت در یک حکومت اسلامی به خودی خود به انگلیس روانه نمیشود، کما اینکه خیلی کارهای دیگر نیز انجام نمیشود.
جریان ملی از چهرههایی همچون مکی، بقائی، حائریزاده، الهیار صالح و امثالهم تشکیل میشد که دکتر مصدق بعدها به آنها پیوست. این جریان تا آغاز و تحقق پیروزی یعنی ملی شدن نفت کاملا با هم توافق داشتند. بعد از پیروزی و از جایی به بعد دکتر مصدق احساس کرد به صورت انفرادی میتواند نهضت را اداره کند، لذا با دافعه تمام دوستان سابق خود را از خود دور کرد.
بهطور مثال، دستگیری مجتبی نواب صفوی و 20 ماه زندانی کردن او در دوران دکتر مصدق بود. بدین صورت بهانهای تراشیدند که مجتبی نواب صفوی چند سال پیش در ساری علیه مشروبخواری و مشروبفروشی صحبت کرده و مشروبفروش شکایت کرده و حالا پرونده به جریان افتاده است و نواب صفوی باید به زندان برود. کاملا معلوم است این بهانهجویی بوده، به دلیل اینکه نواب صفوی که امروز بهعنوان قشر مذهبی، دکتر مصدق از او یاد میکند، همان کسی است که موانع را از جلوی پای نخستوزیری دکتر مصدق برداشت و در نهضت ملی شدن نفت حق دارد. واقع ماجرا هم این است که مصدق میخواست از شر برخی انتقادات یا به قول خود او مزاحمتهای دیگران راحت شود.
فدائیان اسلام به قول دکتر عزتا... سحابی، بهعنوان گارد ضربه نهضت ملی در اینجا از او جدا شدند. 20 ماه اینها را به زندان انداخته و چند بار به شکل وحشیانه ضرب و شتم کردند، صرفا به این خاطر که اعضای فدائیان اسلام توقع داشتند دکتر مصدق بنابر قولی که به فدائیان اسلام در منزل مرحوم حاجمحمود آقائی، قبل از زدن رزمآرا داده و گفته بود که احکام اسلام را اجرا کنند، عمل کند. خب این یک دسته بودند که جدا شدند.
نکتهای بیان کردید که توافق آقای مصدق با فدائیان اسلام در منزل آقائی بود. این نکته را توضیح دهید.
بازار تهران دو تاجر آهن به نام حاج احمد و حاج محمود آقائی داشت. این دو نفر از طرفداران نهضت بودند و با جناح مذهبی و جناح ملی سروکار داشتند. آنها قبل از بالا گرفتن جریان نهضت در خانه خود به دعوت شهید نواب صفوی میزبان جبهه ملی شدند.
بخش زیادی از اعضای جبهه ملی در آنجا جمع میشوند و هنگامی که دکتر فاطمی میآید، میگوید حضور من از طرف خودم و به وکالت از سوی دکتر مصدق است. در آن زمان مجتبی نواب صفوی، سید آرمانگرای پرشور و جوانی بود که در آن شرایط و ایام آرمان اصلیاش اجرای احکام اسلام بود.
وی در مجلس به حاضران از جبهه ملی میگوید: «اگر رزمآرا را از سر راه شما برداریم و راه را برای تحقق ملی شدن نفت باز کنیم، آیا شما حاضر به اجرای احکام اسلام هستید یا خیر؟ طبیعتا آقایان نزدیک به مصدق به دلیل اینکه نه برنامه مشخصی برای آینده و نه سر دعوا با نواب داشتند و نه اساسا بیدین بودند، این را پذیرفتند و گفتند احکام اسلام چیز بدی نیست و قاعدتا باید اجرا کرد.»
من با یکی از اعضای جلسه که زنده بود، صحبت کردم. آن شخص مرحوم امیرعبدا... کرباسچیان، رئیس روزنامه نبرد ملت بود که دورهای با فدائیان اسلام بود و بعد جدا شد. این پیرمرد حدود هفت- هشت سال پیش فوت کرد.
وی با ما رفیق بود و از کسانی بود که در آن جلسه منزل محمود آقائی پذیرایی میکرده و صحبتها را شنیده است. مصاحبهای حدود 15-10 سال پیش با او داشتم و او این مسائل را بیان کرد.
علاوهبر این شاهد آن جلسه هم این است که بعد از اینکه آیتا... کاشانی و نواب را سال 34 گرفتند، حاج احمد و حاج محمود آقائی را احضار کردند که گفتوگوی بین شما چه بوده است؟
نفس این توافق و اصل آن صرفنظر از روایتهای مختلف آن، ثابت شده و درست است و شهود شهادت دادند. حتی بر سر همین توافق، نواب صفوی را با مصدق در زندان روبهرو کردند که نواب گفت مصدق آمد و وقتی فهمید داستان چیست، خود را به غشی زد.
دکتر مصدق تبحر زیادی در غش کردن اختیاری داشت.
حتی برخی اذعان دارند در انتهای آن جلسه حاضران قرآنی را هم امضا کردند. البته این را بعید میدانم، چون اگر اینطور بود، سندی باید پیدا میشد.
دکتر مصدق تبحر زیادی در غش کردن اختیاری داشت
این ماجرای غشهای آقای مصدق هم چندبار در تاریخ آمده است.
واقعیت این است که این آدم مقداری ناراحتی عصبی داشت، طوری که حتی وقتی در فرانسه درس میخواند، در بیمارستان اعصاب و روان بستری شده بود. دکتر مصدق قدری زمینههای ناراحتی و تشنج عصبی و کمخونی داشت، اما این بهانه خوبی بود برای او که برخی مواقع به شکل اختیاری هم غش کند.
مکی اذعان میدارد: «یک بار خودش را به غش زد و من او را به اتاق بردم. بلافاصله در اتاق مصدق از من پرسید که آیا همه رفتند؟ گفتم آری. وقتی این را شنید بلافاصله بلند شد و نشست. غشهای سیاسی دکتر مصدق معروف بود.»
به بحث برگردیم. یک دسته را توضیح دادید که فدائیان اسلام بودند که از مصدق جدا شدند، دستههای دیگر چه کسانی بودند؟
در این میان رجال ملی و برخی مذهبیها بودند که با دکتر مصدق همکاری میکردند و کاری به فدائیان اسلام نداشتند و همچنان همکاری خود را ادامه میدادند، از جمله آیتا... کاشانی.
مصدق قبل از 30 تیر درخواستی از مجلس کرد که اختیارات 6 ماهه قانونگذاری را به او بدهند. مرحوم آیتا... کاشانی به دلیل اینکه خود را از پایهگذاران مشروطیت در ایران میدانست و به تفکیک قوا نیز معتقد بود، با چنین چیزی مخالف بود.
آیتا... کاشانی شاگرد مرحوم آخوند خراسانی بود و در جریان بسیاری از قضایا که در عصر مشروطه در ایران اتفاق افتاده بود، با پدیده مشروطیت و تفکیک قوا و اینکه دولت باید زیرنظر مجلس باشد، کاملا آشنایی و به آنها اعتقاد داشت. در واقع آقای کاشانی پارلمانیتر بود. میگفت معنا ندارد دولت هم قانونگذاری و هم اجرا کند، این واقعه برگشتن به دوران محمدعلی شاه است، او خود قانون میگذاشت و خود اجرا میکرد؛ پس ما مشروطیت و مجلس را برای چه میخواستیم؟
مصدق دنبال بهانه برای خانهنشینی بود
نتیجه چه شد؟
این اختلاف وجود داشت، ولی باز طرفین مراعات همدیگر را میکردند تا وقتی که دکتر مصدق بدون هیچ دلیل و منطق روشنی در تیرماه 1331 بعد از ملاقات با شاه به بهانه وزارت دفاع استعفا داد. این در حالی بود که مساله داشتن وزارت دفاع اگرچه مهم بود، ولی مساله اصلی نهضت نبود. یعنی در واقع دکترمحمد مصدق این را بهانه کرد تا در گوشه خانه بنشیند، علت آن هم بعدا روشن شد.
بعدها مشخص شد چون دکتر مصدق در مذاکرات با آمریکا در ملی شدن نفت موفق نبود و مذاکراتش با آمریکاییها برای فروش نفت ایران به نتیجه نرسیده، دنبال بهانه بود تا از میدان خارج شود و مسئولیتها به دوش او نیفتد. در حاشیه این بحث باید گفت سیاستمداران ما هرکدام یک روانشناسی دارند. برخی وجاهت خود را دوست دارند و نمیخواهند بین مردم بد شوند. برخی هم میخواهند کارهای بزرگ انجام دهند، حتی اگر وجاهت آنها در بین مردم از بین برود.
دکتر مصدق بسیار علاقه داشت با سلام و صلوات بیاید و همینگونه هم برود. بهخاطر همین هم علت واقعی استعفا را نگفت و دلیل آن را نداشتن اختیار وزارت دفاع اعلام کرد. در این فرصت کسانی که با او همراه بودند، بهرغم برخی تردیدهای به وجودآمده در مورد دکتر مصدق، باز هم تلاش کردند با او همراهی کنند و او را به قدرت بازگردانند. این در حالی بود که شاه پیغام داد من نگفتم دکتر مصدق استعفا دهد، خودش استعفا داده و رفته است و حالا هم مشکلی نیست، خودتان یک نفر از اعضای جبهه ملی را بهعنوان نخستوزیر معرفی کنید. این نشان میدهد شاه تا این حد به اینها تخفیف داد، ولی اینها قبول نکردند و گفتند باید دکتر مصدق بازگردد. وقتی دکتر مصدق را برگرداندند، احساس اقتدار عجیبی میکرد، طوری که وقتی هنوز شب هفتم شهدای 30 تیر نشده بود، به آیتا... کاشانی نامه نوشت که در امور دخالت نکنید. دقت کنید! مصدق به کسی نامه نوشت که وی را وقتی خانهنشین شده بود، به قدرت بازگرداند.
بعد از گذشت 6 ماه و دادن اختیارات 6 ماهه، دکتر مصدق مجدد لایحهای به مجلس تحت عنوان درخواست اختیارات یکساله آورد. اما اینبار از نظر نمایندگان به هیچ وجه قابلقبول نبود. چنانکه شخص دکتر مصدق در ادوار پیشین مجلس وقتی با چنین پیشنهادی از طرف دولتهای قبل مواجه شده بود، مخالفت کرده و میگفت که معنی ندارد اختیارات قانونگذاری را مجلس به دولت بدهد، اگر اینطور بشود، پس خاصیت مجلس دیگر چیست؟
لذا در این شرایط بین منتقدان دکتر مصدق و آیتا... کاشانی و اعضای جبهه ملی با شخص دکتر مصدق اختلاف شدید افتاد و مجلس اساسا کانون دعوای طرفداران و مخالفان مصدق شد. البته اشتباه بسیار بدتری که دکتر مصدق انجام داد، این بود که تصور کرد این مجلس درصدد ساقط کردن او است.
انحلال مجلس بزرگترین اشتباه مصدق بود
همین هم باعث انحلال مجلس شد؟
چند روز پیش این ماجراها در جریان یک رایگیری در مجلس برای انتخاب عضو هیات نظارت بر چاپ اسکناس، مجلس به حسین مکی رای داد. همین امر هم مصدق را نگران کرد. مصدق گفت حسین مکی این میزان رای آورده و با این وضع اگر بخواهند من را استیضاح کنند قطعا نمایندگان رای میدهند، لذا ترسید و تصمیم گرفت مجلس را منحل کند.
اشتباه اصلی مصدق اینجا بود؛ چون وقتی به نمایندگان گفت خودتان استعفا بدهید و مجلس را از اکثریت بیندازید اکثریت گوش دادند و استعفا دادند. یعنی این تصوری که از رای به مکی داشت اشتباه بود. بعد دید شرایط با این اوضاع و احوال درست نمیشود، لذا گفت ما رفراندوم میگذاریم که مجلس به کار خود ادامه دهد یا خیر؟
رفراندوم مصدق بدیهیات دموکراسی را نداشت
رفراندوم چطور بود؟
وقایع جالبی در جریان رفراندومی که مصدق برگزار کرد، اتفاق افتاد. از اصول ابتدایی رای و دموکراسی این است که باید رای مخفی باشد اما مصدق چادری برای موافقان و چادری برای مخالفان درست کرده بود و به این صورت کسی که مخالف رای میداد انواع فحشها را میخورد. جالب اینکه کنار چادر مخالفان الاغی بسته بود که نشان دهد هر کسی در چادر برود خر است. این در تاریخ وجود دارد. در این شرایط چه کسی جرات داشت مخالف رای بدهد. به این ترتیب انحلال مجلس رای آورد و مجلس را منحل کرد. این بزرگترین اشتباهی بود که مصدق کرد. او قاعدتا میدانست که طبق قانون وقت، در غیاب مجلس، حق عزل و نصب نخستوزیر با شاه است اما خب...
بر همین اساس هم سپهبد تیمسار نصیری حکم عزل مصدق را به خانه او برد و در آنجا به وی تحویل داد. حال اینجا سوالی مطرح میشود که دکتر مصدق این مساله ابتدایی را که بچهها در کوچه ممکن بود بدانند، نمیفهمید؟ ملیگراها جواب روشنی برای این پرسش ندارند و فقط میگویند دکتر مصدق معتقد بود شاه جرات ندارد این کار را انجام دهد. خب باید پرسید اگر شاه جرات پیدا کرد یا شاید انگلیسیها و آمریکاییها به شاه این جرات را دادند، چطور؟ لذا داستان این چنین تمام شد و دکتر مصدق دوباره به احمدآباد رفت.
نتیجه برخی اقدامات مصدق خدمت به دولت انگلستان بود
برخی افراد تیم دکتر مصدق برچسب فراماسونری دارند. نظر شما چیست؟
خود دکتر مصدق هم به فراماسونری متهم شده است چون قسمنامهای در این زمینه دارد، منتها برخی این را چنین توجیه میکنند جمعیتی که کارکرد فراماسونری داشته از احوالات و شرایط خود، دیگران را مطلع نمیکرد و برخی افراد خیلی ناآگاهانه به آن پیوستند و وقتی متوجه شدند این جمعیت چنین هویتی دارد از آن فاصله گرفتند.
این حرف درباره سید جمال هم مطرح است، یعنی وقتی سید جمال در لژ «کوکب دریه» در قاهره عضو شد، تصور میکرد از این مسیر میتواند علیه دشمنان استفاده کند، ولی وقتی دید در آن انتقاد ساده هم نمیتواند بکند، از آن جمعیت بیرون آمد. اینها مساله مصدق را اینطور توجیه میکنند.
با همه این احوال من واقعا نمیدانم که دکتر مصدق واقعا فراماسون بوده یا خیر؟ این سند را هزار جور میتوان توجیه کرد اما باید این را گفت که اگر حتی مصدق فرماسون هم نبوده باشد، نتیجه برخی کارهایی که انجام داد کاملا خدمت به دولت انگلستان بود. یعنی نهضت پیروز و سربلندی که میتوانست خیلی از مسائل را حل کند که اگر هم به نتیجه رسیده بود بعدها انقلابی واقع نمیشد، در زمان خود بهطوری شکست خورد که دیگر نتوانست اقدام مهمی انجام دهد.
اگر آن نهضت موفق شده بود، حجم انباشته شده کینه ملت درنهایت منجر به انقلاب نمیشد.
خب چه شد که میگویید موفق نشد؟
عملا نفت از دست انگلیس درآمد و به کنسرسیوم رسید. انگلستان و آمریکا هرکدام سهم خود را برداشتند و ایران بهعنوان یک کشور دست سوم و چهارم از نفت خود استفاده میکرد که واقعا تاسفبار بود.
اگر بپذیریم فراماسونری جمعیتی است که سوگند یاد میکند در هر زمانی به منافع انگلستان پایبند باشد، کارکرد دکتر مصدق در عمل این چنین بود هر چند عضو فراماسونری باشد یا نباشد.
مصدق میگفت من برای رضاشاه قسم نخوردم ولی برای این شاه قسم خوردم و به آن وفا دارم
نسبت مصدق با دیکتاتورهایی مانند رضاخان محل سوال بعدی است. من شنیدم در جاهایی نهتنها مصدق با رضاخان مخالف نبود بلکه میگفت از او استفاده کنید ولی شاه نباشد. نسبت مصدق با دیکتاتوری چه بود؟
واقعیت این است که دکتر مصدق به شاه شدن رضاخان رای نداد ولی به شاه شدن محمدرضا رای داد. بعدها در دادگاه گفت من برای آن شاه قسم نخوردم ولی برای این شاه قسم خوردم و به او وفادارم. حتی میگویند بعد از 30 تیر که شاه ترسیده بود قرآن امضا کرد و برای شاه فرستاد که به شما وفادار هستم و نمیخواهم زیرپای تو را خالی کنم.
به همین دلیل خیلیها اذعان دارند به شخص محمدرضاشاه کاملا وفادار بود. البته در آن زمان این مخالفت- موافقت با شاه شدن رضاخان را فقط دکتر مصدق بیان نمیکرد و برخی دیگر هم معتقد بودند از رضاخان ممکن است بتوان در عرصههایی استفاده بهینه کرد، مانند امن کردن راهها و نظم بخشیدن به ارتش. این جماعت برای رضاخان اینطور استدلال میکردند که چطور میشود یک نفر هم شاه باشد و هم نخستوزیر و استدلالی شبیه به این در مخالفت با رضاخان داشتند. بنابراین با شخص رضاخان از این جنبه که شاه شود مخالف بود. وقتی هم با اعتبارنامه سیدضیا در مجلس شانزدهم مخالفت کرد شرحی از مظالم رضاخان گفت که از سخنرانیهای خوب مصدق است و همانجا گفت میخواهم شهید راه آزادی شوم. با سیدضیا دعوا داشت، زیرا همدست رضاشاه بود.
بنابراین معتقد بود به جای اینکه رضاشاه مقام غیرمسئول و شاه شود بهتر است در محدودهای که لیاقت خود را نشان داده از آن استفاده شود.
مصدق دیکتاتور بود و حتی با یک نفر از اعضای کابینه خود مشورت نمیکرد
در ادامه نسبت مصدق با دیکتاتوری بعضا میگویند مصدق هم رگههایی از همین دیکتاتوری را داشت مانند واقعه تنگستان!
برخی درمورد دکتر مصدق فراتر رفتند و گفتند او میخواست شاه شود، چون رضاخان و پسرش کسانی بودند که حکومت را از دست قاجار درآوردند. به همین دلیل همیشه درباره قجرها این مشکل وجود داشت که میگفتند اینها میخواهند مجددا شاه شوند، یعنی میخواهند دوباره سلطنت را به فامیل و طایفه خود بازگردانند.
موضوع دیگر، صرفنظر از اینکه مصدق میخواست شاه شود یا خیر، این است که این فرد واقعا در نظر و عمل دیکتاتور بود. مصدق با یک نفر از اعضای کابینه خود مشورت نمیکرد. به شاهحسینی گفته بود اینها را قابل مشورت نمیدانم.
دکتر محمد مصدق حتی با فرزندان خودش هم اینگونه رفتار میکرد. دکتر غلامحسین مصدق بارها گفته پدرم ما را آدم حساب نمیکرد که با ما مشورت کند.
تصمیمات دکتر مصدق فردی بود و اگر صورت مشورت گاهی مواقع به خود میگرفت برای این بود که مقصود خود را پیش ببرد. دکتر بقائی میگفت چون با دکتر صدیقی دوست بودم از من پرسید نظر شما درباره وزیر شدن غلامحسین صدیقی برای پست و تلگراف چیست؟ گفتم مطالعه میکنم و میگویم چون این دو با هم به اروپا رفتند و درس خوانده بودند. بقایی میگفت دفعه بعد که آمدم پالتویم را روی جالباسی بگذارم، دکتر مصدق ناگهان به من گفت: «من به حرف شما گوش کردم دکتر صدیقی را انتخاب کردم.» یعنی از روابط با افراد و تخفیفی که در حد صورت ظاهری دادن به مشورت بود استفاده میکرد ولی مقصود خود را پیش میبرد. ایشان تصمیم گرفته بود دکتر صدیقی را وزیر پست و تلگراف کند اما میخواست تقصیر آن را گردن مشورت با بقایی بیندازد و با اینکه بقایی هنوز جواب نداده بود ولی دکتر صدیقی وزیر شد.
مشورتهای مصدق این چنین بود. دکتر مصدق از جهت اهمیت به نظر همکاران چنین بود. در قضیه انحلال مجلس این امر به اوج خود رسید. بخش قابل توجهی از اعضای جبهه ملی و همکاران خودش مخالف بودند. دکتر صدیقی، دکتر سنجابی و خلیل ملکی مخالف بودند اما به اینها اهمیت نمیداد و کار خود را میکرد.
اگر دیکتاتور را به شاه فقط بتوان اطلاق کرد بله، اما اگر به هر کسی که متولی مسئولیتی است و با کسی مشورت نمیکند بتوان اطلاق کرد، دکتر مصدق قطعا دیکتاتور بود.
وقتی مردم مایوس و از صحنه دور شوند حتی شخصی مثل دکتر مصدق هم تنها میماند
دکتر مصدق اگر به رای مردم اهمیت نمیداد وقایعی مانند ملی شدن صنعت نفت اتفاق میافتاد؟
دکتر مصدق تا جایی که میشد از مردم برای پیشبرد منویات خود استفاده میکرد. این را فراموش نکنید که حمایت مردم در دوره اول نخستوزیری دکتر مصدق از او به خاطر ظاهر نبود. موج مردمی برای استیفای حقوق ملت از نفت راه افتاده بود.
اگر از دکتر مصدق حمایت میشد برای این بود که تصور کرده بودند ایشان کسی است که درصدد استیفای حقوق آنهاست. این اتفاق وقتی نیفتاد و مردم ناامید شدند همین آدم وقتی تمام اختیارات را از مجلس گرفته بود حتی از قاشق و چنگال خانه خود نتوانست حفاظت کند و روز 28 مرداد ریختند و همه را غارت کردند. بنابراین شخص دکتر مصدق مستظهر به پشتیبانی ملت نبود حتی در دوره اول، بلکه این امواجی بود که نهضت ملی ایجاد کرد و به مرور وقتی مردم مایوس و از صحنه دور شوند دکتر مصدق هم تنها میماند. ایشان همیشه خود را به غش میزد، روز 28 مرداد این آقا سرحال بلند شد و نردبان گذاشت و به باغ کناری پرید که کنار خانه او بود. از آنجا نردبان گذاشت به خانه دکتر عبدا... معظمی پرید و در آنجا پنهان شد. این چطور آدم غش و ضعف داری است که از سه خانه پریده است؟
از مهمترین اشتباهات مصدق پروبال دادن به حزب توده بود
دکتر مصدق اشتباه استراتژیکیای در 30 تیر انجام داد. درست است؟
مصدق در کتاب «خاطرات و تالمات» گفت من اشتباه کردم استعفا دادم و واقعا اشتباه بود. اینکه ایشان تاکتیکی یا واقعا گفت اشتباه کرده است را نمیدانم. واقعیت این است که قطعا اشتباه بود و دکتر مصدق اشتباهات بسیاری داشت اگر بتوان اسم آن را اشتباه گذاشت.
برخی اسم این را خیانت میگذارند. من در این زمینه احتیاط به خرج میدهم.
مصداق آنها گرفتن اختیارات 6 ماهه و یک ساله، برگزاری انتخابات غیردموکراتیک برای انحلال مجلس هفدهم و اصرار زیاد برای تسویه نیروهای مخالف خود در ارتش بود که همان داستان مرگ افشار توس را رقم زد که نیازی به این همه فشار نبود، برخوردهای حذفی با دوستان سابق نظیر حرکتی که با فدائیان اسلام کرد و البته از مهمترین اشتباهات مصدق پروبال دادن به حزب توده بود که هم متدینان را از صحنه خارج کرد و هم کاملا وابسته بود. این حجم گسترده از میدان دادن به حزبی که صددرصد به کشور خارجی وابسته است و کار غیرملی محسوب میشود اشتباه بود. چطور این امر با ادعای ملیگرایی جمعشدنی است؟ مجموع اینها موجب شد ستاره بخت نهضت ملی زود افول کند.
نکتهای که درباره دکتر مصدق مطرح میکنند فهم او از نظام بینالملل است. میگویند دو دیپلمات داریم که اولی مصدق و دومی ظریف بود.
نتیجه کار هر دو معلوم شد.
مصدق سران جبهه ملی و آیتا... کاشانی را با رفتارهای خود فریب داد
مصادیقی را مطرح میکنند که یکی دادگاه لاهه است. به واقع دکتر مصدق از نظام بینالملل و آمریکا و انگلیس فهم قابل توجه عملی و دقیق برای پیشبرد اهداف کشور داشت؟
دکتر مصدق آدم سیاستمدار و زیرکی بود. اگر مصدقیها بدشان نیاید باید گفت که قدری فریبکار هم بود. یعنی به جرات میتوان گفت سران جبهه ملی و آیتا... کاشانی را با رفتارهای خود فریب داد تا جایی که آنها بعد از 30 تیر همچنان دنبال بازگرداندن او به قدرت بودند و دکتر مصدق در ذهن چیزهای دیگری داشت.
دکتر مصدق تصور میکرد اگر بخواهد جای انگلیسیها را با آمریکاییها پر کند موفق خواهد بود. این تصور بود تا وقتی به آمریکا رفت و دید انگلیس و آمریکا همدست هستند و آمریکاییها هم تا حدی جلو میآیند.
مصدق جمله جالبی آنجا گفت مبنیبر اینکه «جای دارد بر سر سردر وزارت خارجه آمریکا بنویسند اینجا کنسولگری انگلستان است.» این جملهای است که در آن سفر بیان کرد. وقتی برگشت گفت چه کنیم؟ گفت به خاطر اینکه بخواهیم به اردوگاه غرب بگوییم اگر من موفق نشوم ایران به دست کمونیستها میافتد باید تودهایها را آزاد بگذاریم.
مصدق میخواست به غرب پیام بدهد که اگر من موفق نشوم کشور به دست شوری میافتد
این کار تاییدی بر آزادیخواهی وی نبود؟
برخی این را شاهد بر دموکراسیخواه و آزادیخواه بودن دکتر مصدق میدانند و من چنین اعتقادی ندارم. او میخواست این علامت را به غرب بدهد من اگر از طرف شما حمایت نشوم این کشور با این موقعیت جغرافیایی در قلمروی شوروی و کمونیست قرار میگیرد.
بنابراین تصور دکتر مصدق در آغاز این بود که به جای انگلیسیها آمریکاییها را بیاورد البته تنها به او اختصاص ندارد و آیتا... کاشانی هم چنین تصوری داشت. اسنادی که منتشر میکنند خیلی بیمعنا و درباره این است که آیتا... کاشانی با آمریکاییها خوب است. دکتر مصدق تا روز آخر همین را میگفت ما منتظر آمریکاییها هستیم که به ما کمک کنند.
تصور کلی نهضت ملی و رهبران این بود که بتوانند آمریکا را جایگزین انگلیس کنند اما دکتر مصدق بهمرور فهمید این اتفاق رخ نمیدهد و تخفیفی به روسها از طریق آزاد گذاشتن حزب توده داد که با این کار خواست بگوید اگر به من کمک نکنید این اتفاق میافتد. اگر از این رفتار سیاستمدار بودن و شناخت مناسبات بینالمللی را میفهمید که حرفی نیست.
دکتر مصدق سالیان سال در این کشور مسئولیت داشته و در مجلس و نخستوزیری بوده است. از دکتر مصدق فقط ملی شدن صنعت نفت را میگوییم. در آن سالها که مسئولیت داشت عملکرد دکتر مصدق همسو با المانهای کارآمدی و حلوفصل مشکلات مردم بود؟
در مجلس چهاردهم مخالفت با اعتبار سید ضیا و آمدن رضاشاه بود.
پس رفتن به رودهن برای بازگرداندن رضاخان با این عملکرد در مجلس همخوانی دارد؟
این جماعت با رضاخان قهر نبوده و نزاع دستهجمعی و قوموخویشی هم نداشت. میگفتند شاه نشود. رفاقت آنها بود. اینطور نبود که دشمن خونی رضاشاه باشد. البته به او رای نداد.
دکتر مصدق در کودکی والی خراسان میشود. در خانواده قاجار رسم بود که شاهزادهها را به والیگری منصوب میکردند و کارها را اشخاص دیگر انجام میدادند. بعد که جوان شد و برای تحصیل به خارج کشور رفت و برگشت یکی از نقاط مثبت او رای ندادن به شاه شدن رضاشاه است، مخالفتها در مجلس چهاردهم موجه است و در مجلس شانزدهم هم برعهده گرفتن رهبریت جبهه ملی و رساندن کار به ملی شدن نفت و فراگیر شدن آن در سراسر کشور است.
مصدق گفته بود پیرمردی نورانی به خواب من آمد و گفت بروید نفت را ملی کنید
نسبت دکتر مصدق با اسلام چه بود؟
دکتر مصدق از خانواده قاجار بود. خانواده قاجار عمدتا در خانههای خود روضه داشتند و عمدتا مذهبی بودند، البته هزار عیب دیگر هم داشتند. دکتر مصدق وقتی در دادگاه به او نسبت لامذهبی دادند، گفت من هم اعتقاد دارم و هم در خانه زنم نمازخوان است و اسم بچههام محمود و احمد است. رضاشاه هم در حرم امام رضا اسم بچه خود را محمدرضا، علیرضا و غلامرضا گذاشته بود. این دلیل نمیشد.
دکتر مصدق روی سنت خانواده قاجار گرایشهای مذهبی داشت و سال 1330 حرف خوبی زد. در مجلس گفت پیرمرد نورانی به خواب من آمد و گفت بروید نفت را ملی کنید. این را تاکنون نشنیدید. این در همان زمان منتشر و اسباب خنده شده بود.
گفت حالم بد بود، در خانه بودم و شب دیدم پیرمردی نورانی به خواب من آمد و گفت بندهایی را که به پای ملت است باز و نفت را ملی کنید و من با حال نزار بلند شدم و آمدم نفت را ملی کردم. این الهام الهی بود. این مساله در خون ایرانیهاست که دو تا سه مورد هاله نور میبینند.
بنابراین اینگونه مسائل را دکتر مصدق داشت اما در عمل کاملا سکولار بود. اساسا حساسیتی روی شعائر و احکام نداشت و حتی آیتا... کاشانی وقتی تاکید کرد مشروبفروشی و درآمد حاصل از آن جمع شود برای اجرای مصوبه مجلس مهلت خواست و گفت مشروبفروشی از محل درآمدهای دولت است و ما زمان میخواهیم درآمد جایگزین پیدا کنیم.
آیتا... کاشانی هم گفت میگویم روی قیمت شکر بکشند که مشروبفروشی نباشد. آیتا... کاشانی مخالف جمع کردن مشروب بود و عقیده داشت جامعه باید تربیت شود که مشروب نخورد و الا فقط مشروب را ممنوع کردید.
بنابراین دکتر مصدق در مقام تظاهرات فردی و ظاهری ادعای مسلمانی داشت. در مقام عمل مانند سیاستمداران عرفی رفتار میکرد. در عمل کلیات ملی شدن نفت همینهاست مگر بخواهیم روی نکته خاصی تمرکز کنیم.
درباره اسناد منتشرشده اخیر هم تحلیل داشتید؟ بیان میکنید؟
من نکتهای عرض کنم درباره اسنادی که مدعی هستند و اخیرا منتشر شدهاند. واقعیت این است که وقایع نهضت ملی شدن نفت چیزی نیست که با آن ناآشنا باشیم و بعد از 60 سال یکباره غولی از چراغ درآید و بگوید از این خبر نداشتید.
امروز بعد از 60 سال تقریبا همه اسناد منتشر شده و عملکردها و تاثیرات او جلوی روی ماست. مطبوعات آن زمان و نطقها موجود است. زمینه برای داوری درباره نهضت ملی کاملا فراهم است. اینطور نیست معطل بنشینیم و یکباره چیز عجیب و غریبی از آرشیو بریتانیا با حالت مخدوش و تحریفشده خارج شود و بگویم ما برعکس فهمیدیم.
دکتر مصدقی همان دکتر مصدقی است که میبینیم، آیتا... کاشانی همینی است که میبینیم، نواب صفوی همان است. اینها ممکن است دربردارنده یکسری جزئیات باشد که اصل کلی که درباره رفتار دکتر مصدق و آیتا... کاشانی میدانستیم تقویت میشود و با جزئیات و آدرس ریزتری که میدهند دقیق میشود. تاثیری در فضای کلی در ذهن ما از جریان نهضت ملی ندارند.
نکته مهمتر این است که اینها سند نیست و گزارش است. سند به عین کلام و دستخط یک فرد میگویند. وقتی گزارشگر آمریکاییها از حرفهای دکتر مصدق و آیتا... کاشانی گزارشی میدهد نمیتواند سند باشد. این برداشت خود را بیان میکند که میتواند درست یا نادرست باشد. البته معتقدم با همه تحریف و دستکاریای که در این اسناد شده است چیز بدی درباره آیتا... کاشانی وجود ندارد و چیز بیشتری از آنچه درباره مصدق میدانیم بر معرفت و آگاهی ما نمیافزاید. داستان همان بود که از ابتدا وجود داشت.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
پس از انتشار تصاویر ماهواره ای از میزان خسارت ها به پایگاه نواتیم، دیروز نیز تصاویر ماهوارهای پایگاه رامون ارتش صهیونیستی منتشر شد که نشان می دهد علاوه بر آشیانه ها، مراکز تجهیزات نظامی نیز توسط موشک های بالستیک ایران هدف قرار گرفته است (خراسان) امیر واحدی: اینبار با بمبافکن su ۲۴ پاسخ ویرانگر میدهیم / سردار حاجیزاده: صد در صد میزنیم (جوان) اخبار ویژه (کيهان) اخبار کوتاه (تجارت)
سایر اخبار این روزنامه
هفته طلایی دانشگاه آزاد یها
ورود شورای عالی انقلاب فرهنگی به موضوع مدارس سمپاد
فقط وضع را بدتر کردند
صندوق نوآوری و شکوفایی باید تمام اعتبار را در اختیار نخبگان قرار دهد
اگر شهیدهمت امروز بود...
خادمان امام رضا(ع) پرچم خدمت به محرومان را در سراسر کشور برافراشتهاند
فرانسه معتدل؟ حداقل تاریخ بخوانید
خانه جلال را خانه داستان کنیم، خانه نیما را خانه شعر
در 29 اسفند نفت فقط روی کاغذ ملی شد
توپ سوال از رئیسجمهور در زمین لاریجانی
توپ سوال از رئیسجمهور در زمین لاریجانی
اقتصاد دیجیتال فضای جدید کسبوکار