اگر شهیدهمت امروز بود...

 تقریبا یکی از اصلی‌ترین سوال‌های نسل جوانی است که ارادت ویژه‌ای به شهدا دارند. واقعا اگر شهیدهمت و امثال او زنده بودند کجای ماجرا بودند؟ سوریه بودند؟ به صندلی نمایندگی مجلس تکیه داده بودند؟ وارد کار اقتصادی شده بودند؟ خسته از گذشته سر در گریبان فرو می‌کردند یا هزاران احتمال دیگر؟
اما چگونه می‌توان همت امروز را تصور کرد؟ با کدام متر و معیار می‌توان شبیه‌ترین افراد به او و امثال او را در این پیچیدگی‌هایی که جامعه درگیرشان است، انتخاب کرد؟
جواب سوال را باید از زبان خود همت فهمید. فرمانده جوان لشکر 27 محمد رسول‌ا... موضع‌گیری‌های شفافی درباره جریانات مختلف داشته است، حتی بیشتر از اظهارنظر، گاهی هزینه انقلابی‌گری خود را نیز در دوران پس از انقلاب به‌خوبی پس داده بود. زندگی همت خلاصه شده در چشمان زیبا و لبخند کاریزماتیکش نیست و برای آنهایی که واقعا می‌خواهند حقیقت امروز همت را درک کنند، سندها بسیار است.
ابراهیم همت یک فرمانده صرف نظامی نبود. بنا به حساسیت لشکر تهران و ذهن پرسشگر رزمنده‌ها که طیف‌های مختلف جوانان سرد و گرم چشیده را شامل می‌شد این لشکر نیاز به یک مدیر جامعه‌شناس و سیاست‌فهم داشت که همت در سخت‌ترین شرایط دهه 60 توانست این بار را با کمترین هزینه تا لحظه شهادت به دوش بکشد.


عدم فتح نظامی در عملیات‌هایی نظیر والفجر مقدماتی و والفجر یک جبهه سنگین علیه حاج‌همت در بخشی افراد بعضا سیاسی مستقر در پشت جبهه‌ها ایجاد کرد. اکبر گنجی که بعد‌ها عضو موثر جناح اصلاحات در روزهای دوم خرداد شد، همت را مثل متوسلیان متهم به تقصیر در شهادت جوانان کرد. جو سنگینی که درنهایت در راه پله‌های ساختمان منطقه 10 سپاه منجر به درگیری فیزیکی او با حاج‌همت شد. اما چرا هیچ‌وقت این اتهام سنگین باعث تفرقه و دوری فرمانده همت از نیروهایش نشد؟
دلیل واضح است همت در تمام عملیات‌ها پابه‌پای نیروها حرکت می‌کرد. در شناسایی قبل از عملیات بنا به شهادت نزدیکانی چون سعید قاسمی-معاون وقت اطلاعات عملیات لشکر محمد رسول‌ا...- همیشه خود را ابتدا در معرض خطر قرار می‌داد تا با درک بهتری شرایط را تخمین بزند. استفاده از فنون نظامی در کنار یکرنگی با رزمنده‌ها، همیشه او را پیروز این جنگ روانی‌ها می‌کرد.
همت اعتقاد داشت نیروی تحت امر که قرار است از جان‌گذشتگی کند باید خود به این نتیجه برسد که در شرایط آن روزهای جنگ، سازش هزینه‌ای به‌مراتب بالاتر از ادامه دفاع دارد. ارائه جریان‌شناسی سیاسی منطقه و بازگو کردن آخرین اطلاعات تحرکات دیپلماتیک ایران برای رزمنده‌ها باعث بالا رفتن بعد اقناعی بین نیروها می‌شد. سخنرانی دقیق او قبل از عملیات والفجر یک نمونه بارز از این درک درست مدیریت در شرایط بحرانی است و البته یک تاییدکننده دقیق این ادعا که همت نسبت به افراد و جریانات سیاسی داخل و خارج چه موضعی داشت؟
«به محض سقوط رژیم شاه آمریکا که نمی‌توانست این جریان را تحمل کند، به انواع دسیسه‌ها دست زد: یک فرم سازش با رو کردن دست‌های گروهک‌هایی چون نهضت آزادی یا جبهه ملی این حرکت آغاز شد و در کنارش غیر از مساله سیستم نظامی و سست کردن آن، مسائل سیاسی را به‌مثابه بازی گرفتن این امت رزمنده و دور کردن امت از صحنه، سازش و یک روند آمریکایی را به انقلاب تحمیل می‌کرد؛ حرکت بعدی آمریکا به انحراف کشاندن انقلاب بود و این از انسانی ساخته نبود مگر بنی‌صدر! بنی‌صدر انتخاب شد ولی روند حرکت بنی‌صدر و راهی که او می‌پیمود نشان‌دهنده این حرکت است که بنی‌صدر آلت دوم و سمبل دوم حرکت آمریکا در انقلاب اسلامی و حضور او برای به انحراف کشیدن انقلاب بود که به سقوط انقلاب کمک بکند.
آمریکا این حرکت را زمانی تجربه می‌کرد که در کنار آن تحریم اقتصادی نیز به اقتصاد مملکت ضربه می‌زد. در کنارش عدم فروش اجناس توسط کشورهای خارجی ما را در یک تنگنا و مضیقه قرار می‌داد. آمریکا منتظر فرصت بود که اگر بنی‌صدر خائن قادر باشد نظام جمهوری اسلامی را به انحراف و انحطاط بکشد و سبب سقوط آن بشود، با آن حرکت‌های منافق‌وارش در دانشگاه تهران و در سخنرانی‌هایش اگر آمادگی داشت که این کار را بکند فبها ولی اگر نکرد جنگ را آغاز بکند.
عزیزان، ما هیچ چاره‌ای به غیر از جنگ نداریم. پس تمام درهای صلح به روی ما بسته است. سازش و صلح با کفر حرام است. با کفر بر سر میز مذاکره نشستن خصلت قاسطین و مارقین و ناکثین است، نه خصلت مومنین و متقین. ما هیچ چاره‌ای نداریم مگر جنگ و جهاد در راه خدا که سفارش شده. » (سخنرانی همت در سال 1362)
همت هزینه وادادگی در برابر غرب را در شرایطی به رزمندگان گوشزد می‌کند که اتمسفر فضای آن روزها حتی بین بعضی از مسئولان استمداد پنهانی از قدرت‌های غربی برای میانجیگری در ماجرایی بود که خود غربی‌ها جرقه آتشش را زده بودند.
مقاومتی که همت از آن می‌گفت محدود به دفاع از ایران به‌عنوان یک خاک جغرافیایی نبود. در اوج دفاع مقدس، وقتی رژیم صهیونیستی لبنان و سوریه را به خاک و خون کشید این همت و یارانش در سپاه تهران بودند که به یاری برادران مسلمان خود شتافتند؛ سفری سخت که اگرچه با خاطره تلخ اسارت احمد متوسلیان همراه بود اما باعث تشکیل هسته مرکزی حزب‌ا... لبنان شد که تا به امروز شاهد برکات زیاد آن هستیم. شاگردان لبنانی همت و متوسلیان در برابر اسرائیل و در اوضاع چند وقت اخیر خاورمیانه و جولان داعش توانستند مقاومت جانانه‌ای از خود به نمایش بگذارند که نشان از برکت فعالیت مهم و اثرگذار حاج‌همت و یارانش در آن برهه خاص زمانی دارد.
حال شاید راحت‌تر بتوان به این سوال جواب داد که همت اگر امروز بود، چه می‌کرد؟
در دورانی که از لحاظ پیچیدگی‌ها چیزی کمتر از امروز نداشت و کسی را که در آن امتحان‌ها پیروز شد، نمی‌توان به‌راحتی در کنار برخی افراد مردود شده امروز تصور کرد. پاسخ فرزند شهیدهمت به سوال اصلی یادداشت، خواندنی است: «اگر حاج‌همت زنده بود، اکنون چگونه بود؟» و من جواب می‌دهم: «بی‌شک فردی شبیه حاج‌قاسم بود»، یعنی این سخنان، یعنی این شرافت، یعنی این روح بزرگ، یعنی این عدالت. درود بر تو عموجانم، فدای رهبرم که تو را «شهید زنده» خواند.»
سرداران مقاومت و همت به همان اندازه که در موضع‌گیری‌ها شبیه هم هستند به همان اندازه نیز در خصلت‌های شخصی شباهت دارند. همت آن روزها اگر برای مقابله با رژیم صهیونیستی، وصیتنامه در جیب می‌گذاشت و در فرودگاه دمشق فریاد می‌زد که ما آمده‌ایم حتی به قیمت برنگشتن جنازه‌هایمان؛ سلیمانی امروز نیز در دشت‌های سوریه وعراق قدم‌به‌قدم در پی شهادت، طی مسیر می‌کند.
همتی که آن روزها از بی‌اعتمادی به آمریکا می‌گفت همان سلیمانی امروز است که سنت پیروزی را در میدان می‌بیند نه در جای دیگر.
قاسم سلیمانی‌ها به همان اندازه در مقاومت با همت هستند که حاج همت‌ها در ایستادگی و مقاومت مثل سلیمانی.   17اسفندماه، سالروز شهادت حاج ابراهیم همت است. معلم تاریخ قبل از انقلاب، با شروع جنگ تحمیلی، پایش به جبهه نبرد باز می‌شود. فریاد سردار همت و مقاومت در جریان عملیات خیبر از سالهای دهه شصت هنوز به گوش می زند که روبروی رزمندگان ایستاده بود و می‌گفت: «باید مقاومت کرد و مانع از بازپس‌گیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا همه این‍جا شهید می‍شویم یا جزیره مجنون را نگه می‍داریم.» رزمندگان لشکر نیز با تمام توان دربرابر دشمن مردانه ایستادگی کردند.   تلخ‌ترین دوران زندگی محمد‌ابراهیم پس از دریافت مدرک تحصیلی به سربازی رفت ‌-به گفته خودش تلخ‌ترین دوران عمرش همان دوسال سربازی بود‌-‌ در لشکر توپخانه اصفهان مسئولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود.در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفکر و انقلابی مخالف رژیم ستمشاهی آشنا شود و به تعدادی از کتاب‌های ممنوعه (از نظر ساواک) دست یابد. مطالعه آن کتاب‌ها که مخفیانه و توسط برخی از دوستان، برایش فراهم می‌‍‌شد تاثیر عمیق و سازنده‌ای بر روح و جان محمدابراهیم گذاشت و به روشنایی اندیشه و انتخاب راهش کمک شایانی کرد. مطالعه همان کتاب‌ها و برخورد و آشنایی با بعضی از دوستان، باعث شد ابراهیم فعالیت‌های خود را علیه رژیم ستمشاهی آغاز کند و به روشنگری مردم و افشای چهره طاغوت بپردازد.   حکم اعدام

ارتباطش با حوزه علمیه قم همیشه بعد از بازگشت به شهرضا برقرار شد و به‌طور مستمر برای گرفتن رهنمود، ملاقات با روحانیون و دریافت اعلامیه و نوار به قم رفت‌وآمد می‌کرد. بعد از بازگشت به شهر خود فعالیت و کوشش خود را افزایش داد تا اینکه در یکی از راهپیمایی‌های پرشور مردمی، قطعنامه مهمی که یکی از بندهای آن انحلال ساواک بود، توسط شهید همت قرائت شد. به دنبال آن فرمان ترور و اعدام ایشان توسط فرماندار نظامی اصفهان، سرلشکر معدوم «ناجی»، صادر شد.   ماموران رژیم در هرفرصتی در پی آن بودند که این فرزند شجاع و رشید اسلام را از پای درآورند، ولی او با تغییر لباس وقیافه، مبارزات ضد‌دولتی خود را دنبال می‌کرد تا اینکه انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره)، به پیروزی رسید. فعالیت‌های فرهنگی

بعد از پیروزی انقلاب در جهت ایجاد نظم و دفاع از شهر و راه‌اندازی کمیته انقلاب اسلامی شهرضا نقش اساسی داشت. او از جمله کسانی بود که سپاه شهرضا را با کمک دو تن از برادران خود و سه تن از دوستانش تشکیل داد.‌ مکانی را به‌عنوان مقر سپاه دراختیار گرفتند تا  مایحتاج و نیازمندی‌های مردم را رفع کنند.‌از کارهای اساسی ایشان در این مقطع، سامان بخشیدن به فعالیت‌های فرهنگی و تبلیغی منطقه بود که در آگاه ساختن جوانان و ایجاد شور انقلابی تاثیر به‌سزایی داشت. اواخر سال 58 برحسب ضرورت و به دلیل تجربیات گران‍بهای او در زمینه امور فرهنگی به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و کنارک (در استان سیستان و بلوچستان) عزیمت و اقدام به فعالیت‌های گسترده فرهنگی کرد. حضور در کردستان و مقابله با ضدانقلاب شهید همت در خرداد سال 1359 به منطقه کردستان که بخش‌هایی از آن در چنگال گروهک‌های مزدور گرفتار شده بود، اعزام شد. ایشان با توکل به خدا و عزمی راسخ مبارزه بی‌امان و همه‌جانبه‌ای را علیه عوامل استکبار جهانی و گروهک‌های خودفروخته در کردستان شروع کرد و هر روز عرصه را بر آنها تنگ‌تر کرد.  از طرفی در جهت جذب مردم محروم کُرد و رفع مشکلات آنان به سهم خود تلاش داشت و برای مقابله با فقر فرهنگی منطقه اهتمام چشمگیری از خود نشان می‌داد تا جایی که هنگام ترک آنجا، مردم منطقه گریه می‌کردند و حتی تحصن کرده و نمی‌خواستند از او جدا شوند. رشاد‌ت‌های او دربرخورد با گروهک‌های یاغی قابل‌تحسین و ستایش است. براساس آماری که از یادداشت‌های آن شهید به‌دست آمده است، سپاه پاسداران پاوه از مهر 59 تا دی ماه 60 (بافرماندهی مدبرانه او) عملیات‌های  موفقی در‌خصوص پاک‌سازی روستاها از وجود اشرار، آزادسازی ارتفاعات و درگیری با نیروهای ارتش بعث داشته است. تشکیل لشکر محمد رسول‌ا... در دی ماه ۱۳۶۰  عملیات محمدرسول‌ا... از دو محور مریوان و پاوه روی منطقه خرمال توسط احمد متوسلیان و ابراهیم همت رهبری انجام شد که این عملیات سنگ‌بنای تأسیس تیپ ۲۷ محمد رسول‌ا... به شمار می‌رود. موسس اصلی این لشکر احمد متوسلیان بود که در سال ۱۳۶۰ با ادغام نیروهای سپاه مریوان، پاوه و همدان تیپ ۲۷ محمد رسول‌‌ا... را تشکیل داد و فرماندهی تیپ مذکور را نیز خود به عهده گرفت. حضور در لبنان در سال 1361 با توجه به شعله‌ور شدن آتش فتنه و جنگ در جنوب لبنان به منظور یاری رساندن به مردم مسلمان و مظلوم لبنان که مورد هجوم ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی قرار گرفته بودند راهی آن دیار شد و پس از دو ماه حضور در این خطه به میهن اسلامی بازگشت و درمحور جنگ و جهاد قرار گرفت. در همین زمان بود که احمد متوسلیان مفقودالاثر شد.   نحوه شهادت

یکی از همرزمان شهید ابراهیم همت از ۱۷ اسفند ماه ۶۲ و از نحوه شهادت او و سیدحمید افضلی می‌گوید: «سید‌حمید و حاج‌همت سوار بر موتور شدند و من پشت سرشان بودم. فاصله‌مان یکی دو متر می‌شد. سنگر پایین جاده بود و برای رفتن روی پد وسط باید از پایین پد می‌رفتیم. روی جاده این کار باعث می‌شد سرعت موتور کم شود. کار هر روزمان بود. عراقی‌ها روی آن نقطه دید کامل داشتند. تانکی آنجا بود که هر وقت ماشینی یا موتوری بالا و پایین می‌شد گلوله‌اش را شلیک می‌کرد. آن روز موتور حاجی رفت روی پد. من هم پشت سرش رفتم. طبق معمول گلوله‌ توپ شلیک نشد اما یک حسی به من می‌گفت گلوله شلیک می‌شود حاج همت را صدا زدم و گفتم حاجی! اینجا را پر گاز‌تر برو. گلوله همان لحظه منفجر شد و دود غلیظی آمد بین من و موتور حاج همت. صدای گلوله و انفجارش موجی را به طرفم آورد که باعث شد تا چند لحظه گیج و مبهوت بمانم و نفهمم چه اتفاقی افتاده. رسیدم روی پد وسط. چشمم به موتوری افتاد که سمت چپ جاده افتاده بود. آرام رفتم سمت‌شان. اولین نفر را برگردانم دیدم تمام بدنش سالم است.  فقط سر ندارد و دست چپ؛ موج صورتش را برده بود. دویدم سراغ نفر دوم. سید‌حمید بود. یاد چهره‌شان افتادم. دیدم هر دوشان یک نقطه مشترک داشتند؛ آن هم چشم‌های زیبایشان بود. خدا همیشه گفته هرکسی را دوست داشته باشد بهترین چیزش را می‌گیرد و چه چیزی بهتر از این چشم‌ها. بالاخره ابراهیم همت به آرزویش رسید.»بعد از متوسلیان، همت فرماندهی این لشکر را به عهده گرفت.  سخنرانی کمتر شنیده شده از همت شهید همت قبل از عملیات والفجر مقدماتی سخنرانی‌ای  داشته  است که این سخنرانی نشان از هوش و ذکاوت سیاسی و فرهنگی این شهید دارد.  بخشی از سخنان کمتر دیده و شنیده شده در این متن آمده است: آمریکا در منطقه خاورمیانه از ایران و دولت شاهنشاهی و مصر و اسرائیل مثلثی تشکیل داده بود. به قول امام اسرائیل غده سرطانی است و قبل از آن هم بود مصر تأمین کننده خواسته‌های نظامی و اقتصادی و سیاسی ابر قدرت جنایتکار آمریکا در منطقه خلیج فارس و کلاً خاورمیانه بود. سقوط رژیم شاه به واسطه آن حرکت عظیم و آن شتاب سریع و پویای انقلاب اسلامی، چنان آمریکای جنایتکار را به وحشت انداخت که قدرت تفکر و خلاقیت و طراحی منسجم و منظم را از آمریکا گرفت. این یکی از خصلت های ویژه و بزرگ انقلاب است. آمریکا که نمی‌توانست این جریان را با این عظمت تحمل کند، به انواع دسیسه‌ها دست زد. دسیسه اول به سازش کشیدن انقلاب بود و آمریکا در یک مجموعه کلی، رسیدن به دو هدف را دنبال می کرد که یکی کند کردن حرکت و دیگری به سقوط کشاندن انقلاب اسلامی بود. در روند اول کند کردن انقلاب، با شیوه های سازش و نهایتاً با تحمیل جنگ خواست به مقصود برسد. آمریکا شیوه ها را یکی یکی تجربه می‌کرد و در این تجربیات مداوم، از حرکت های سیاسی و اقتصادی و نظامی هم بی بهره نبود. ابرقدرت جنایتکار توسط مارهایی که از قبل در آستین خودش پرورش داده و در تمام انقلاب های دنیا به محض اینکه در یک کشور مستضعف انقلابی رخ داده و حرکتی شده، با عناصر از پیش تربیت شده، حتی چریک تربیت‌شده آمریکایی، دست به کار شده تا باعث توقف حرکت و سقوط آن انقلاب شود.  خط سازش نهضت آزادی و جبهه ملی از آنجا که انقلاب اسلامی با عظمت تر و پویاتر و با محتواتر و بدون وابستگی مطرح شده است، آمریکا مجبور است که دستش را رو کند و می‌خواست نظیر حرکتی که در زمان مصدق شد، در زمان استقرار نظام جمهوری اسلامی هم بشود؛ یعنی یک روند به سازش کشیدن با استفاده از گروهک‌هایی چون نهضت آزادی یا جبهه ملی به همراه توطئه‌های عناصر آمریکایی مورد نظر بود و ما آن زمان را فراموش نمی‌کنیم. ای بسیجیان عزیز، به خاطر دارید که قطب زاده مزدور، این مطلب را عنوان می کرد که «ما به فانتوم نیاز نداریم و فانتوم ها را بفروشید.» داریوش فروهر با یک حرکت کوچک نظامی موجب زمینه‌سازی پاگیر شدن نیروهای نظامی در کردستان شد. او به کردستان رفت و به جای مذاکره با ملت مستضعف کردستان، با عناصر ساواک و وابسته به آمریکا و عناصری که از قبل با رژیم در ارتباط بودند، ارتباط برقرار کرد و لذا عناصری چون دموکرات و کومله و رزگاری در کردستان شروع به فعالیت و نسخه پیچی کردند و برای به راه انداختن یک جنگ کوهستانی در غرب و کردستان و مشغول کردن قسمت مهمی از توان نظامی مملکت آماده شدند. حرکتی که در کردستان شد نمونه دیگری از نتیجه عملکرد دولت موقت بوده و در کنار مساله وضعیت قوای نظامی و حمایت از صلح، اقدام به اجرای بازی‌های سیاسی در قبال این امت رزمنده به منظور دور کردن امت از صحنه و به نتیجه رساندن جریان‌سازی و دریافت یک لقب آمریکایی کرد که به حول و قوه الهی و با تلاش ملت و با بیداری و هوشیاری امام و با حرکتی که دانشجویان خط امام کردند این توطئه شکست خورد.

 بنی صدر و منافقین آلت دست دوم حرکت بعدی آمریکا به انحراف کشیدن انقلاب بود و این از کسی ساخته نبود مگر بنی صدر. شاید برادران به خاطر داشته باشند در زمانی که بنی صدر روی کار آمد مردم – همان زمان که دوره بازرگان بود ـ بنی صدر را مردی لایق می‌دانستند که می‌تواند کار کند. بنی صدر انتخاب شد ولی حرکت بنی صدر و راهی که او می‌پیمود و در کنار آن حرکت منافقین که مدارکش نیز موجود است، نشان داده که چنین نیست. طبق مدارک، از بیست و چهار ساعت بعد از ریاست جمهوری بنی صدر، منافقین مستقیماً با او ارتباط برقرار کردند و نامه نوشتند که «ما جانب تو را داریم، با ما تماس بگیر و از ما نظر بخواه.» این نشان‌دهنده این است که بنی‌صدر آلت دست‌دوم حرکت آمریکاست علیه انقلاب اسلامی و تلاش او برای به انزوا کشیدن انقلاب و به سقوط کشاندن آن . این حرکت را آمریکا زمانی تجربه می‌کرد که در کنارش تحریم اقتصادی نیز به اقتصاد مملکت ضربه می زد و عدم تبادل بازرگانی توسط کشورهای خارجی، ما را در مضیقه قرار داده بود.