یك وزیر خارجه و این همه جوسازی؟!

همانطور که می‌شد حدس زد حضور وزیر امورخارجه فرانسه در ایران با واکنش‌های منفی اقلیت تندرو روبرو شده است. «اقلیتی» که «اکثریت» رسانه‌های عمومی و‌تریبون‌های رسمی کشور را در اختیار خود دارد و در تلاش است قرائت خاص خود را در حوزه‌های مختلف به اکثریت حاکم کند. این جناح تندرو درون نظام سیاسی با وجود اینکه بارها با پاسخ منفی مردم در دوره‌های مختلف انتخابات روبرو شده است همچنان به دلیل ابزارهای قدرتی که در اختیار دارد بخشی از مراکز تصمیم گیر در کشور را تحت تاثیر افکار افراطی خود قرار می‌دهد. این موضوع هم لزوما در حوزه سیاست خارجی نیست و می‌توان رد پای این تفکر را که خطری بزرگ برای حفظ و پیشرفت نظام سیاسی مستقر است در حوزه‌های مختلفی از فرهنگ و اقتصاد تا مسائل اجتماعی و حوزه سیاست داخلی مشاهده کرد. در بسیاری از بحران‌های به وجود آمده در این حوزه‌ها نیز از قضا همین اقلیت نقش اول را ایفا می‌کند.
با نگاهی به اظهارنظرها و اقدامات صورت گرفته از سوی اینان درباره  سفر وزیر امور خارجه فرانسه به کشورمان شاهد آن هستیم که تمام تلاش و برنامه ریزی خود را به کار بستند تا با ایجاد جوّی سنگین علیه دولت فرانسه و بازخوانی پرونده‌های خاک گرفته گذشته در صداوسیما و دیگر‌تریبون‌های در اختیارشان مانع ثمربخش شدن این سفر و ملاقات میان مقامات ایرانی و فرانسوی شوند. اما پرسش اساسی این است که آیا این جناح تندرو با لودریان، مکرون و فرانسه مشکل دارند که هنگام این سفر این چنین «دلواپس» شده اند؟ ! به نظر می‌آید که پاسخ این سوال منفی است و می‌توان گفت که مشکل اساسی نه با کشوری خاص و یا یک مقام غربی بلکه با کلیت مفهومی به نام «غرب» است. آنان بدون شناخت از پیچیدگی‌های آنچه «غرب» می‌نامند یکسره در ستیز و مخالفت با آن هستند و بی‌توجه به واقعیت‌های چند لایه و متضاد پدیده‌ای به نام «غرب» آن را یکسره رد کرده و با نوعی واهمه با هر آن چه رنگ و بویی از آن را داشته باشد مواجه می‌شوند. اصل و اساس ماجرا این است که ستیز با غرب را یکی از ویژگی‌های ذاتی انقلاب 57 تصور می‌کنند و هر تلاشی برای تنش‌زدایی با کشورهای غربی را در عمل به معنای عدول از آن آرمان تلقی خواهند کرد. اعتراضات و ابراز دلواپسی‌ها از سفر مقامات کشورمان به اروپا و حضور مسئولان دولت‌های اروپایی در ایران و یا مخالفت‌ها و ابراز نگرانی‌ها از مذاکره با کشورهای غربی بیشتر از آنکه ناشی از واقعیت‌های موجود در صحنه واقعی سیاست باشد از همین غرب ستیزی نشات می‌گیرد.  این گروه اقلیت که گاه تاثیرات منفی غیرقابل انکاری را در مسیر پیشرفت کشور گذاشته‌اند حیات و ممات انقلاب و نظام سیاسی برآمده از آن را در گرو مفهوم موهومی همچون غرب ستیزی می‌دانند و از آنجا که خود را تنها گروه مدافع انقلاب می‌پندارند تمام تلاش خود را به کار می‌بندند تا آسیبی به سیاست‌های ستیزه جویانه با غرب وارد نشود.  مشکل بزرگ و اساسی طیف میانه رو و دولت مورد حمایت آن دقیقا با همین گروه است که مانع بزرگی بر سر راه اتخاذ تصمیم‌های بزرگ در حوزه‌های مختلف از جمله موضوعات مرتبط با سیاست خارجی هستند. به نظر می‌آید که این مسئله بیشتر از آن که به حوزه سیاسی ارتباطی داشته باشد چالشی اندیشه‌ای که باید در ساحت تفکر به آن پرداخت. اما با این وجود لازم است پیش از حل و فصل موضوع در حوزه اندیشه با تصمیمی عملگرایانه یک بار برای همیشه تکلیف این اقلیت تاثیرگذار بر تصمیمات نظام سیاسی مشخص شود. نمی‌توان از یک سو در دوره‌های مختلف انتخابات با پاسخ صریح منفی مردم روبرو شد اما پس از انتخابات دوباره به مانع‌تراشی بر سر راه دولت منتخب اکثریت ادامه داد.