روزنامه همدلی
1396/12/16
روایتی از بازیگر کارتن خواب «شلتر» که بعد از یکسال از اولین اجرای نمایش هنوز خیابان خانه اوست
صحنه خیابان توستاز سه کارتن خواب نمایش «شلتر»، هنوز یکی از آنها شب ها در خیابان می خوابد
مهدی فیضی صفت - شب است... زمستان نیز؛ هنوز روی صحنه است، مونولوگش که تمام می شود می رود سراغ جواب دادن به دیالوگ های پرسش گونه تنها مردِ نمایش. اشتباهی نیست، دیالوگی را فراموش نمیکند اما شاید ذهنش جای دیگری است. زنِ کارتن خواب است و فکر ساعت های بعد از کف زدن ها، خیابان های سرد تهران، تکه های مقوایی که بناست سرپناهش باشند. سرما دوباره به آغوشش خواهد کشید! او یک کارتن خواب است. روزها «کارتن خوابی» را تمرین می کند، عصرها می شود بازیگرش و شب ها زندگی می کند واقعیتِ عیانِ بی رحم را.
او یکی از بازیگران نمایش «شلتر» است؛ روایتی از «زندگی زنان معتاد و کارتن خواب»، مستندی واقعیتر از حقیقت. بازیگرانش کارتن خواب بودهاند. غمانگیز جلوه میکند اما هنوز یکی از جمعشان شب ها را در خیابان صبح می کند. 2 تن دیگر پس از گذشت یک سال از نخستین حضورشان در «شلتر»، سرپناهی جسته اند کمی ضخیم تر از مقوا، سومی اما اسیر گروتسکی است تلخ؛ کمدی سیاهی که احاطه اش کرده، آخر «شلتر» یعنی سرپناه و همنشینی قریب عنوان نمایش با روزهای سپری شده بازیگر، واقعیتی است گره خورده با نقش، اصلا زمین و زمانش را دوخته تنگِ هم!
یک به یک صف می کشند؛ زنانی که با دیو اعتیاد دست و پنجه نرم می کنند و زمین، رختخواب شان است و آسمان، برای شان شده نماد بخشندگی؛ شاید در نبود آدم های رحیم، در سرزمینی که پوریای ولی سال هاست نقش اول قصه هایش شده، وسیع ترین لاجوردی سال های دور؛ مهربانترین باشد. آبی نیست اما مهربان چرا.
امین میری تنها مرد نمایش روبروی شان نشسته و می پرسد از آن چه بر آنها گذشته، زندگی هایی که تنها روی ناخوشش را دیده اند و تجربیاتی تلخ، تکان دهنده و دردناک از گذشته ای روایت میکنند که گاهی به تجاوز و زخمی ابدی بر روحشان ختم شده. بازیگران «شلتر»، بازیگر نیستند. نابازیگرند، «شلتر» را بازی نه، که زندگی کردهاند. نمیتوان باورشان نکرد، غم شان را نخورد و حتی از خود متنفر نشد که چرا، چرا، چرا... یک سال میگذرد از اجرای «شلتر»، از عریان سازی نشانههای فقر و تبعیض در جامعه، از کارتن خوابی زنانی که علاوه بر تحمل رنج اعتیاد و سوز سرما، باید طعم تلخ ناامنی را نیز بچشند ولی غم انگیزتر، حضور پر رنگ مدیرانی است که به تماشای اثر امین میری نشسته اند اما انگار نه انگار! دیده اند و بعد از حظ وافر مواجهه با واقعیت عیان، ترک گفته اند سالن را و صرف کرده اند فعل فراموشی را!
هنوز روی صحنه است، می داند سرنوشت بهتری در انتظارش نیست، منگِ منگ یَله شده روی صحنهای که چند لحظه پیش نورانی بود. مرزی نیست میان نقش و زندگی اش. کارتن خوابیهای هر شبهاش گره کوری خورده با نقشش.
برایش فرقی نیست میان تماشاگرانِ مغمومِ صحنه مسقف و خیابان های سر باز با هیاهوی مردمانی بی تفاوت. شاید دلش می خواست «ترومن» باشد، تشکیک کند در حقیقت زندگی اش، نباید این گونه پیش برود و تمام شود، شاید کنکاشهایش او را به دری برساند که عبور از آن، سرنوشتش را برای همیشه تغییر دهد، شاید به او نمی گویند و زندگیاش، زیباییهایی نیز دارد، اصلا شاید این سرنوشت عینِ زیبایی است اما... کارگردان از مردم برای حضورشان قدردانی می کند، باید برود، نیازی به تعویض لباس نیز نیست، کارتن خوابی روی صحنه مگر چه تفاوتی دارد با کارتن خوابی در خیابان. از سالن خارج می شود، در خیابان لابهلای دیالوگ هایی که باید فریاد بزند، زیر لب زمزمه میکند: «امروز چه دلتنگم مبهوت و کبود و گس، بر حضور مجروحم چه فاخته چه کرکس، چه سرخه خیابان و چه قهوهایه کوچه، شکل سایهِ ابرم بودنی سیاه و بس».
تئاتر اگر هنری متعالی نیز نباشد، هنری متمایز است. پیشگام سینما و موسیقی حرکت می کند، هیچ گاه فراگیری فیلم و آواز را نداشته اما جور هم پیاله هایش را بر دوش کشیده. منعکس کرده دغدغه های اجتماعی دردناک و جانسوزی که نمی بینیم یا گاهی روی مان را برمی گردانیم تا در مقام پاسخگویی به وجدان های نیمه بیداری برنیاییم که برنمی تابند این حجم عظیم از تبعیض را؛ کاری که سینماگران و موسیقیدانها باید انجام دهند و فریاد بزنند آن چه زیر پوست جامعه چون چرکی خونی جمع شده و چشم انتظار تیغی است که خونابه هایش را بیرون بریزد و سپس مرهمی بر زخمش بگذارد اما سینما و موسیقی عموما می گویند از آن چه می خواهند و امید به وصولش در آینده را دارند و چشم می بندند بر کارتنخوابی زنانی تنها که بی سرپناه و بی حامی جز خیابان، مامنی برای خود نمی یابند. کم نبوده اند دغدغه مندانی در عرصه تئاتر که ساده نگذشته اند از بحران های اجتماعی سرزمین شان. «روز عقیم» اثر حسین کیانی یکی از صدها نمونه ای است که به معضلات جامعه پرداختند اما نه تنها مدیران را تلنگری نزد؛ کنارش گذاشتند از جشنواره تئاتر فجر. «شلتر» اثر امین میری نیز فراموش خواهد شد، مانند هزاران تلاش نافرجام دیگر. باز هم زنان کارتن خواب می مانند با مقواهایی که صمیمی ترین دوست شان بوده اند و در تمام روزهای بی پناهی، تنهای شان نگذاشته اند.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
یک نماینده اصولگرا و یک نماینده اصلاحطلب به رئیسجمهور تاختند مجلسِ نقدِ روحانی
در آستانه 25 اسفند سالروز شهادت مهدی باکری، هفت تذکر او به فرماندهانش منتشر شد
رهبر معظم انقلاب اسلامی دو اصله نهال میوه غرس کردند؛ مسئولان مانع از بین رفتن درختان و باغات موجود در شهرها شوند
«همدلی» از روزگار سخت تولید و آشفتهبازار زندگی اقتصادی صنعتگران گزارش میدهد تولید نحیف، دلالان فربه
چرا ورزشکاران مدالآور به سادگی خط قرمزها را درک نمیکنند! آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم
روایتی از بازیگر کارتن خواب «شلتر» که بعد از یکسال از اولین اجرای نمایش هنوز خیابان خانه اوست
مطهرنیا در گفتوگو با «همدلی» از نقش فرانسه در مذاکرات اخیر با ایران گفت فرانسه سخنگوی آمریکا است
رهبر معظم انقلاب اسلامی دو اصله نهال میوه غرس کردند؛ مسئولان مانع از بین رفتن درختان و باغات موجود در شهرها شوند
سیدمحمود علوی: وزارت اطلاعات نمیتواند برای برقراری امنیت به هر اقدامی دست بزند
سیدمحسن امامیفر رئیس جمهور؛ روشناندیش یا خود حقپندار؟
در آستانه 25 اسفند سالروز شهادت مهدی باکری، هفت تذکر او به فرماندهانش منتشر شد