تاملی در چگونگی اعتراضات معلمان کشور؛

محمدرضا نیک‌نژاد*-بر کسی پوشیده نیست که آموزش‌و‌پرورش در دوران کنونی دچار گرفتاری‌های پرشماری است که ریشه در دهه‌ها بی‌توجهی به نهادی نوین در دل ساختاری اجتماعی سنتی دارد.
این گرفتاری‌ها که از همان سال‌های نخست آموزش نوین در کشور آغاز شد، گرچه در گذر زمان افت‌وخیزها و نوسان‌هایی داشته اما روند و راستای کلی‌اش همواره یکسان بوده و هست. برای نمونه رد پای گلایه‌های فرهنگیان از میزان دستمزدهای‌شان از سال‌های 1300 آغاز و تا به امروز ادامه دارد.
یا گلایه از سهم کم معلمان در سیاستگذاری‌ها و تصمیم سازی‌های خرد و کلان آموزشی حتی تا سطح کلاس، فشردگی دانش‌آموزان در کلاس و به دنبال آن افت آموزشی، بی‌اعتمادی فرهنگیان نسبت به فرادستان خویش، ساختار بخشنامه‌ای از بالا به پایین و بخشنامه‌های که هیچ‌گاه اجرا نمی‌شوند، گرفتاری خطرخیز مدرسه و کلاس‌های فرسوده و ... همه اینها ریشه در ساختار دارد و نیازمند تلاشی ریشه‌ای و فراسازمانی و دگرگونی‌های ژرف فرهنگی- اجتماعی در جامعه و نهاد آموزش است اما گمانی نیست که درگیرترین لایه با گرفتاری‌های بی‌شمار آموزشی فرهنگیان هستند که با همه دشواری‌های برآمده از زیست شغلی در کف کلاس‌ها همچنان با نفس‌های مصنوعی شان این پیکره لخت و بیمار را زنده نگه داشته‌اند و با همه سختی‌ها و کمبودها و گلایه‌ها، کمینه‌ای از آموزش را برای فرزندان این مرز و بوم فراهم می‌کنند. به خاطر گرفتاری‌های پیش گفته، این گروه از کارمندان دولت همواره از کارشان گلایه داشته و همواره پتانسیل اعتراض در نهادشان زنده است و گاه‌گداری با فراهم شدن زمینه گلایه‌های خود را آشکار کرده‌اند و صدای اعتراض خویش را به گوش دست‌اندرکاران آموزشی، نمایندگان مجلس و... می‌رسانند که در سال‌های گذشته و با ورود شبکه‌های مجازی به گستره‌های اجتماعی کشور از جمله میان فرهنگیان از کمیت و کیفیت بیشتری برخوردار شده است. واپسین نمونه اعتراض فرهنگیان به شرایط صنفی- آموزشی خویش در روز 19 اسفند 95 رخ داد. این اعتراض که در فضای مجازی و در عدم همراهی تشکل‌های صنفی شکل گرفته بود شماری از شهرها را در بر گرفت و در رسانه‌ها بازتاب داشت. پر‌رنگ‌ترین بخش انتقادات مانند همیشه بخش دستمزدها و بودجه بود.
مشکلاتی دیگر همچون بیمه‌های ناکارآمد برای شاغلان و بازنشستگان، بی‌توجهی به همسان نبودن دریافتی بازنشستگان با شاغلان و حتی تفاوت دریافتی و عدم همسانی حقوق میان خود بازنشستگان به تاخیر افتادن شگفت‌آور مطالبات پولی مانند حق‌الزحمه‌های اضافه تدریس- اکنون و در روزهای پایانی سال هنوز حق‌التدریس شش ماهه گذشته پرداخت نشده است- و پاداش پایان خدمت بازنشستگان، نداشتن مزایایی شغلی مانند دیگر کارمندان دولت، شرایط آموزشی به شدت سخت در مناطق گوناگون، پولی کردن آموزش و پیامدهای آن برای دانش‌آموزان، خانواده‌ها و خود فرهنگیان، باز ایستادن گام نخست رتبه‌بندی در سال 95 و اجرا نشدن گام دوم آن و...همواره زمینه دلخوری فرهنگیان از دست‌اندرکاران را فراهم می‌کند.


پس از گفت و گوهای چندین ماهه کنشگران و نهادهای صنفی- آموزشی کشور با دست‌اندرکاران آموزشی-سیاسی، نمایندگان مجلس، دادن بیانیه، نوشتن یادداشت‌ها و تحلیل‌های این حوزه، در روزنامه‌ها و فضای مجازی، تهیه پویش‌های ضمن خدمت، بودجه عادلانه و ... آنچه بیش از هر چیز به چشم می‌آید بی‌توجهی یا دست‌کم، کم‌توجهی دست‌اندرکاران آموزشی کشور است. اینها سبب می‌شود که حس فقر و فرق در میان فرهنگیان ژرف‌تر شود و این خود سبب ژرف‌تر شدن شکاف میان دست‌اندرکاران آموزشی و فرهنگیان شده است.
از این رو به دولت و وزیر آموزش‌و‌پرورش توصیه می‌شود در یک روند اعتمادساز با برنامه‌هایی میان‌مدت در پی برچیدن زمینه‌های دلخوری فرهنگیان باشند زیرا زیر پوست این اعتراض‌های صنفی، وظیفه سنگین آموزش‌و‌پرورش شهروندانی توسعه باور نهفته است که بی‌توجهی به آنها همان شرایطی را پدید می‌آورد که امرزو با آن دست به گریبانیم.
در یک دیدگاه درازمدت و مدنی شاید بتوان این تجمعات خودجوش که در آن هدف غلبه بر اکثریت است را به زیان تشکل یابی و فراگیری حرکت‌های صنفی دانست. تشکل صنفی برای ورود به چانه‌زنی با دست‌اندرکاران آموزشی- سیاسی نیاز به بدنه‌ای دارد که همواره همراه منتقد تشکل‌ها باشند. این همراهی و پشتیبانی است که قدرت چانه‌زنی نهاد صنفی را افزایش داده و سبب قدرت بخشی به بدنه نیز می‌شود.
این همراهی است که ستون فقرات کار مدنی- صنفی را توانمند می‌کند. کارفرما هنگامی که پی می‌برد بدنه برای تشکل ارزشی قائل نیست و پروژه عبور از تشکل را کلید زده و به دنبال حرکتی توده‌ای بدون شکل و بدون پاسخگویی است، هیچ‌گاه پای میز مذاکره نمی‌نشیند و به روش‌های گوناگون معترضان را وادار به سکوت می‌کند. تجربه‌های تاریخی نشان می‌دهد که حرکت‌های توده‌وار نتوانسته است دستاوردهای ماندگاری داشته باشد و پس از مدتی به سردی گراییده و خاموش می‌شود. گرچه ممکن است حرکت‌های خودجوش و بدون حضور حداقلی تشکیلات دستاوردهای کوتاه‌مدت داشته باشند اما در کل به نهادینه کردن تشکل‌های مدنی- صنفی و دستاوردهای بلند‌مدت و ماندگار آسیب می‌رساند و صنف را توده‌ای، بدون شکل و احساسی- هیجانی بار می‌آورد و از همه مهم‌تر بعد آموزشی کار مدنی را به کل نادیده می‌گیرد.
حرکت توده‌وار حرکتی است که هدفش اعتراض است و با نشان دادن اعتراضش به مهم‌ترین هدفش رسیده است اما کار تشکیلاتی و مدنی به دنبال رشد اعضا، آموزش در حین چانه‌زنی، آشنا کردن افراد با حقوق مادی و معنوی آنها و از همه مهم‌تر توانمند کردن نهادی مدنی در میان نهادهای مدنی دیگر و ساختن جامعه‌ای دموکراتیک و عدالت جو است. با این حال اگر چه بر اعتراض 19 اسفند از زاویه تشکل‌یابی مدنی نقدهای جدی وارد است اما خواسته‌های بحق فرهنگیان شرکت‌کننده قابل احترام و قابل پیگیری است. اما پرسش مهم از ترتیب‌دهندگان اعتراض این است که اگر دست‌اندرکاران صدای اعتراض شما را بشنوند و بخواهند وارد گفت‌وگو شوند باید با چه کسانی گفت‌وگو کنند؟ اگر وارد گفت‌وگو شدند تضمینی وجود خواهد داشت که معترضان با گرفتن امتیاز، آرام گیرند و دست از اعتراض بردارند یا اینکه با گرفتن کمترین امتیاز بر بوق مخالفت می‌دمند و حرکت را به ناکجا آباد می‌برند؟ آیا اطمینانی میان دو سوی اعتراض وجود دارد؟ هدف کنش صنفی چانه‌زنی و بده‌بستان و به دست آوردن امتیاز و البته گسترش هرچه بیشتر رویکرد مدنی- صنفی در میان بدنه است نه صرف اعتراض و قدرتنمایی به دست‌اندرکاران و البته رقیبان! اما در کل آیا چنین حرکت‌هایی می‌توانند به نهادینه کردن بینش و روش مدنی و جامعه مدنی بینجامند؟
* عضو کانون صنفی معلمان تهران