دیگر صفحه‌ها


گلایه یک‌زیست شناس/ با این همه درختکاری، چرا ایران جنگل نمی‌شود؟

مژگان جمشیدی



در مناطق خشک نمی‌توان جنگل ایجاد کرد
درختکاری، سنت دیرینه ایرانیان! هزاران سال است که غرس می‌کنیم و می‌کاریم اما همچنان این بیابان‌ها هستند که در کشورما یکه تازی می‌کنند و هر روز به گواه آمارهای سازمان جنگل‌ها و مراتع و سازمان محیط زیست از مساحت جنگل‌ها و مراتع کشور کاسته می‌شود. سفره‌های آب زیرزمینی افت می‌کنند و رودخانه‌ها می‌خشکند و دشت‌ها به بیابانی خشک و لم یزرع بدل می‌شوند. با این حال سالی یکبار همه جمع می‌شویم تا آیین روز درختکاری را با کاشت میلیونی نهال‌های نوپا گرامی داریم! از کاجی که به کاج تهران معروف شده بگیر تا سرو نقره‌ای و خمره‌ای و توت امریکایی و کهور امریکایی و...، چاله‌ها یک به یک با هزینه‌های هنگفتی در تمامی ارتفاعات و مناطق پیرامونی شهرها و عرصه‌های طبیعی کنده می‌شوند تا در این روز با گونه‌ای غیر بومی و گاه مهاجم و مخرب برای طبیعت ایران، پر شوند! میلیارد‌ها تومان هزینه می‌شود، همه با شور و امید می‌آیند و می‌روند و می‌کارند، بی‌آنکه بدانند چه چیزی را می‌کارند، چرا باید بکارند یا چرا نباید بکارند. می‌گویند فقط غرس کن و تمام! هفته منابع طبیعی که تمام می‌شود دشت و کوهستان و بیابان و مراتعی باقی می‌ماند که تا چشم کار می‌کند از نهال‌های نوپا غرس شده است.
در این میان گروه‌هایی هم هستند که از بین کارشناسان و فعالان محیط زیست که مطابق معمول هشدار می‌دهند که چه چیزی را کجا بکارید و چه چیزی را نکارید. اما تا به امروز کمترین توجهی هم به این هشدارها نشده است. دکتر حسین آخانی، زیست شناس و عضو هیأت علمی دانشکده علوم دانشگاه تهران می‌گوید: درختکاری بسیار خوب است و هیچ کس منکر آن نیست، سال‌هاست می‌کاریم و علی القاعده باید تا حالا همه ایران جنگل می‌شد اما نه تنها خبری از جنگل نیست که فقط هرساله میلیاردها تومان پول بیت المال هدر می‌رود. در همین تهران شما ببینید چند سال است که دامنه‌های جنوبی البرز را دارند درختکاری می‌کنند. مسأله این است که یال جنوبی البرز که ما در آن قرار داریم منطقه ای است با اقلیم ایرانوتورانی، به طور طبیعی در این منطقه با چنین شرایطی ما نمی‌توانیم جنگل داشته باشیم مگر در رود دره‌ها که آب دارند. اصولاً جایی که میزان بارش آن زیر 600میلی متر در سال باشد، امکان ایجاد جنگل وجود ندارد، بنابراین، این انتظار که به زور آب و کاشت مداوم نهال در هر سال تلاش کنیم اینجا را جنگل کنیم نمی‌توان جنگل ایجاد کرد و این کار بیهوده است! حتی اگر جنگلی هم ایجاد شود اما باید دید به چه قیمتی! در منطقه‌ای که ما مرتباً از کمبود بارش و بحران آب سخن می‌گوییم چرا باید با آبیاری دستی مداوم درختی را بکاریم که اصلاً نباید از ابتدا کاشته می‌شد. این دامنه‌ها رویش علفی وگاه درختچه‌ای دارند. چرا فکر می‌کنیم رویش علفی و درختچه‌ای، پوشش گیاهی نیست و فقط درخت پوشش گیاهی محسوب می‌شود؟
این مدرس دانشگاه می‌افزاید: متوسط بارندگی درایران سالی 250میلی متر است که در سال‌های اخیر که خشکسالی هم بوده اعلام کرده‌اند این میزان کمتر هم شده است. در چنین منطقه‌ای با این میزان بارش ما فقط می‌توانیم بوته زار داشته باشیم. حتی درختچه‌ها هم باید حتماً در مسیر آب در رود دره‌ها باشند. در خارج از رود دره‌ها و جاهایی هم که خاک عمق مناسب ندارد تک و توک درختچه‌هایی هست اما از نوع خشکی پسند با ریشه‌های عمیق مثل بادام کوهی و ارس که در ارتفاعات ایران عمدتاً در بیشتر مناطق کشور دیده می‌شوند. برای همین تصور اینکه در مناطق خشک جنگل ایجاد کنیم غلط است.
درختکاری‌های بی‌مطالعه و عجولانه
او خاطرنشان می‌کند: در همین تهران امسال قرار است دو میلیون نهال و در سال‌های گذشته تا 6 میلیون نهال هم کاشته شود اما باز در عمل تغییر چندانی نمی‌بینیم. متأسفانه بسیاری از برنامه‌های درختکاری ما در کشور طرح‌هایی بدون مطالعه و عجولانه است و به بهانه درختکاری استپ‌های طبیعی را فقط تخریب می‌کنند که نمونه آن در شمال شرق و شمال تهران است. مناطق پرشیبی که خودش گیاهان خودرو همچون انواع گون دارد را تخریب می‌کنند تا جاده بسازند و بتوانند با تانکر آبیاری کنند بلکه درختانی که بسیاری از آنها سرو و کاج‌های غیربومی هستند رشد کنند. در هیچ کجای دنیا اینچنین درختکاری نمی‌کنند، چون قبل از انجام هر طرحی با اکولوژیست‌ها مشورت می‌کنند که آیا بکاریم یا نکاریم؟ و چه چیزی را کجا بکاریم؟
«در سراسر ایران آب کم و اقلیم خشک و نیمه خشک است، درخت نکاریم پس چه بکاریم؟» آخانی در پاسخ به این پرسش می‌گوید: شما وقتی مواد غذایی و علوفه کم دارید 2 تا گوسفند نگهداری می‌کنید اما اگر غذا و علوفه زیاد داشته باشید قطعاً به این دو تا اکتفا نمی‌کنید و شاید یک گاو و چند گوسفند دیگر هم نگهداری کنید. طبیعت ایران هم همین است. وقتی آب کم است باید به اندازه محدود و با انتخاب درست گونه‌های گیاهی درختکاری کنیم. در طبیعتی که میزان بارندگی زیر 100 میلی متر است گیاهان یک ساله یا نهایتاً چند ساله بوته‌ای رویش طبیعی دارد. اگر بارش 200 میلی متر باشد تعداد بوته‌ای‌ها بیشتر می‌شود. اگر بارندگی 300 میلی‌متر به بالا باشد تک و توک درختچه‌ها هم رشد می‌کنند و اگر 400 میلی متر بیشتر شود درختچه‌ها انبوه‌تر و تک و توک درخت هم دیده می‌شود. از طرف دیگر وقتی با عملیات حفر چاه آب‌های تحت الارضی را سال‌هاست که پایین‌تر بردیم یعنی ریشه گیاه دیگر دسترسی مناسبی به آب نمی‌تواند داشته باشد برای همین شانس رویش و نگهداری گونه‌های درختی در بیشتر مناطق کشور بسیار پایین آمده است. پس چه کنیم؟ در چین شرایطی ما باید پوشش گیاهی طبیعی که داریم یعنی رویشگاه‌ها و زیستگاه‌ها را از تخریب و حریق و چرای دام حفاظت کنیم. همین پوشش علفی و بوته‌ای طبیعی که موجود است نقش اکولوژیک و کارکرد زیست محیطی خودش را در ترسیب کربن و جلوگیری از بروز گرد و غبار ایفا می‌کند. چرا فکر می‌کنیم باید همه جا درخت باشد؟ بیایید با قشنگی‌های طبیعت خودمان آشتی کنیم.
آخانی می‌افزاید: شاید تنها در مسیر رود دره‌ها بتوان درختکاری انجام دارد آن هم به‌شرطی که اجازه بدهیم چند ماهی از سال آبی در رود جاری شود. درست است که در شهری مثل تهران رود دره‌ها در سال‌های گذشته توسط شهرداری تخریب شده اما می‌توان با برنامه دوباره آنها را احیا کرد. در اروپا هم در قرن نوزدهم و بیستم میلادی از این اشتباهات زیاد کردند اما دوباره شروع به اصلاح کردند. ما هم نیاز به بازنگری در نگاهمان به‌منابع طبیعی داریم.
این مدرس دانشگاه، تأکید کرد: اتاق فکر و عملیاتی منابع طبیعی ایران سازمان جنگل ها محسوب می‌شود اما متأسفانه آموزه‌های این سازمان به دهه 40 و 50 شمسی برمی‌گردد و در آن زمان جنگلداری ایران بر اساس نگاه و نگرش امریکایی‌ها و مبتنی بر مهندسی کردن جنگل بود که به کشورهای مختلف صادر شده بود. نگاه امریکایی می‌گوید کدام گونه خوب رشد می‌کند و نیاز کمتری دارد و در عین حال ارزش اقتصادی بیشتری دارد. با همین سیاست بود که کاج و سوزنی برگ‌ها وارد ایران شدند. متأسفانه این نگاه تا امروز باقی مانده و این سازمان هم فرصت نکرده خودش را به دانش روز جنگلداری قرن بیست و یکمی پیوند زند و نیروهای جدید متخصص جذب کند. حالا همین امریکا خودش پیشگام مبارزه با گونه‌های مهاجم گیاهی و جانوری شده چون این کشور هر ساله بالغ بر 40 میلیارد دلار از محل گونه‌های مهاجم آسیب و خسارت می‌بیند و ما متأسفانه هنوز با افتخار داریم کهور امریکایی را در خوزستان گسترش و کشت می‌دهیم.
چرا کهور امریکایی مهاجم است؟
پرویز گرشاسبی، معاون آبخیزداری و امور بیابان سازمان جنگل ها و مراتع در گفت‌و‌گو با «ایران» می‌گوید: در خوزستان نزدیک به 350 هزار هکتار کانون تولید گرد و غبار داخلی داریم که حدود 220 هزار هکتار آن تا همین چند سال پیش هورهای فصلی و مراتع آباد بوده که با طغیان رودخانه زهره سیراب شده و مانع بلند شدن گرد و غبار می‌شدند، اما امروز آب از بالادست با سدهای دیگر در رودخانه جاری نیست و مادامی که آبی تخصیص نیابد اوضاع بر همین منوال است. او تأکید می‌کند که نمی‌توان با درختکاری به تنهایی جلو ریزگرد را گرفت ضمن اینکه این مناطق پیشتر تالابی بوده و درختکاری در درازمدت به‌تنهایی جواب نمی‌دهد و حتماً باید 650 میلیون مترمکعب حقابه این هورها تأمین شود.
با این حال بخش‌های وسیعی از کانون‌های تولید گرد و غبار خوزستان در سال‌جاری زیر کشت گونه مهاجم و غیر بومی کهور امریکایی رفته است. گیاهی که از سال‌ها پیش از انقلاب وارد ایران شد و در زمان کوتاهی بخش‌های وسیعی از مناطق جنوبی و حتی جزایر را در برگرفت. کهور امریکایی گونه ایست که حتی گوسفند و شتر هم از خوردن آن امتناع می‌کند و محلی‌ها می‌گویند این گونه سمی است. از طرف دیگر گسترش ریشه‌های این درخت در اعماق زمین باعث شده تا آب را از هر کجا برای خود تأمین کند و مانع رشد سایر گونه‌های بومی شده است. هر کجا درختان کهور امریکایی دیده می‌شود در نزدیکی‌اش دهها درخت کهور ایرانی و کنار و آکاسیا در حال زوال و خشکیدگی است، چراکه همه آب مورد نیاز این درختان بومی توسط ریشه‌های عمقی کهور امریکایی جذب شده تا این درخت سرپا و شاداب بماند.
حالا خوزستان به طور گسترده‌ای زیر کشت یک گونه مهاجم است. حسین آخانی در این باره می‌گوید: متأسفانه حتی برنامه دارند تا 500 هزار هکتار از بیابان‌های خوزستان را زیر کشت این درخت ببرند که فاجعه است امروز حتی در عربستان و امارات هم دارند این درخت را ریشه کن و حذف فیزیکی می‌کنند. ولی متأسفانه سکوت سازمان محیط زیست به‌عنوان متولی اصلی حفظ تنوع زیستی باعث شده تا سازمان جنگل‌ها به‌طور گسترده‌ای این درخت را در مناطق جنوبی کشور گسترش دهد.
به‌گفته او دامنه اکولوژیکی این درخت بسیار گسترده است و می‌تواند خود را با هر نوع خاکی با هر میزان شوری وفق دهد و آب را از زیر زمین برای خود تأمین کند. او می‌گوید: حضور این درخت باعث شده هر کجا کهور باشد درختان بومی ما بسرعت خشک و حذف شوند حتی اخیراً مقاله‌ای در مالاریا ژورنال به چاپ رسیده که عامل جذب پشه آنوفل که ناقل بیماری مالاریاست همین درخت است و هر کجا این درخت در افریقا بوده همانجا در گستره‌ای 65 درصدی آنوفل هم بوده است.
تالاب خشکیده آب می‌خواهد نه کهور امریکایی
آخانی می‌گوید: تالاب خشکیده نیاز به آب دارد نه کهور امریکایی. باید آب را به اینجا برسانیم و این فرصت را به طبیعت بدهیم تا با گیاهان شورپسند علفی کم کم طبیعت خودش را احیا کند در این صورت گرد و غبار و لایه‌های رسی بستر تالاب‌ها هم دیگر به هوا بلند نمی‌شود. او افزود: من هفته گذشته در جلسه‌ای به مسئولان متذکر شدم که باید جلو کشت این گیاه در ابعاد وسیع گرفته شود و تنها راهکار کنترل غبار، احیای تالاب است. او افزود: امروز خوزستان بسرعت به سمت مرگ می‌رود و ما باید مشکل را حل کنیم نه اینکه با کشت گیاه مهاجم، مشکل جدیدی برای استان ایجاد کنیم ولی متأسفانه تا بحرانی ایجاد می‌شود مسئولان عجولانه تصمیم می‌گیرند و نظرات کارشناسی را اصلاً لحاظ نمی‌کنند.
آخانی می‌گوید: برای کاشت این درختان غیربومی و مهاجم و کنترل گرد وغبار خوزستان حدود 600میلیارد تومان می‌خواهند هزینه کنند اما متأسفانه حاضر نیستند حتی 5درصد این مبلغ را صرف تحقیقات دانشگاهی‌ها برای یافتن گونه مناسب بومی برای کاشت در اطراف این هورها کنند. در حالی که با یک مبلغ 30میلیارد تومانی که اگر به‌ چند دانشگاه اختصاص دهند محققان می‌توانند بسیاری از گونه‌های بومی را اهلی و آماده معرفی به‌ عرصه کنند اما متأسفانه همیشه گونه‌های غیربومی و آسیب زا را ترجیح دادند و دیگر به‌عواقب آتی این گونه‌ها نمی‌اندیشند.


برش
چرا روز درختکاری و چرا 15 اسفند؟
حتماً این پرسش خیلی از ماست که چرا این روز به نام درختکاری معروف شده و اینکه آیا چنین روزی فقط مختص ما ایرانیان است تا نهالی بکاریم؟ در ایران، سال‌هاست که روز 15 تا 22 اسفند ماه از سوی سازمان جنگل‌ها و مراتع کشور به‌عنوان «هفته منابع طبیعی» نامگذاری شده که نخستین روز این هفته یعنی 15 اسفند «روز ‌درختکاری‌» است. اما در برخی کشورها مثل ایالات متحده روز درختکاری ابتدا در سال 1872 و در ایالت نبراسکا و در تاریخ 10 آوریل (21 فروردین)، توسط فردی به نام J.Sterling Morton برگزار شد. گفته می‌شود که در آن روز بیش از یک میلیون درخت کاشته شده است اما بعد از مدتی این تاریخ به آخرین جمعه ماه آوریل انتقال یافت.
در حال حاضر در بیشتر کشورهای دنیا روز درختکاری برگزار می‌شود. البته تاریخ این روز با توجه به آب و هوا و اقلیم هر کشور متفاوت است و عمدتاً بیشتر سعی می‌کنند تا در موقعی از سال این کار را انجام دهند که درخت قابلیت رشد را داشته باشد. به‌همین دلیل در آلمان، مصر، پاکستان و مکزیک روز درختکاری به‌ترتیب در روزهای 5 اردیبهشت، 26 بهمن، 27مرداد و دومین پنجشنبه از ماه جولای انتخاب شده است.
در ایران نیز از سال‌های پیش از انقلاب روز 15 اسفند با توجه به نزدیکی بهار به‌عنوان روز درختکاری معرفی شده است و هرساله میلیون‌ها نهال یک تا 4 ساله در سراسر کشور از عرصه‌های بیابانی و دامنه‌های کوه ها گرفته تا مناطق شهری توسط مسئولان منابع طبیعی و شهرداری‌ها توزیع و با مشارکت مردمی غرس می‌شود. صرف نظر از اینکه درختکاری سنت دیرینه ما ایرانیان بوده اما اینکه چه گونه‌ای و اینکه کجا بکاریم و چطور آن را مراقبت و نگهداری هم کنیم مهم است. چیزی که تاکنون به آن کمتر توجه شده، برای همین هرساله میلیاردها تومان صرف کاشت نهال‌هایی می‌شود که گاه نکاشتن این درختان منفعت بیشتری برای محیط زیست دارد تا کاشتن‌شان! آنچه این روزها مرسوم شده کاشت انواع غیر بومی درختان و درختچه‌ها و گاه استفاده از گونه‌های مهاجم در طبیعت ایران و در شهرها و روستاهاست. بی‌توجه به اینکه چه میزان آب مصرف می‌کنند و چه پیامدهایی در درازمدت از خود باقی می‌گذارند.


بازخوانی پرونده شهری رو به احتضار / یادت بخیر بیجار


محمد معصومیان
بزرگترین تفاوت بیجار در استان کردستان با شهرستان‌های دیگر، خیابان‌های خلوت و دل مرده آن است. شهری 80 هزار نفری که به‌ محتضری مأیوس از زندگی می‌ماند. با هر کسی که در این شهر حرف می‌زنم، یک نفس سیاهه بلند بالایی از مشکلات و کمبودها را شماره می‌کند؛ از مهاجرت و خالی شدن شهر از جوانان و کوچ آنها به شهرک‌های اطراف تهران و کرج گرفته تا شکایت از تأسیس کارخانه آهنی که قرار است با معادن این شهر در «قروه» شروع به فعالیت کند.

یکی از بزرگترین مشکلات شهرستان بیجار کاهش جمعیت و رشد منفی آن است. شهری که در سال های 75 تا 95 تقریباً 40 هزار نفر از جمعیت خود را از دست داده و این روند شتابنده همچنان ادامه دارد. نخستین چیزی که در نگاه اول در بیجار به چشم می‌آید، جای خالی جوانان است. طوری که در خیابان‌ها نمی‌شود سراغی از آنها جست. هرچند همه جا این جمله از رهبری روی بنری بزرگ به چشم می‌آید: «شنیده می‌شود که جوانان شهر خود را ترک می‌کنند، بیجار بمانید و اینجا را آباد کنید.»
در شهر چرخی می‌زنم. دربعضی خیابان‌ها می‌شود جوانان را دید که دستفروشی می‌کنند. از بساط دستمال کاغذی تا میوه و کفش. حمید و علی دو نفر از این جوان‌ها هستند. حمید روی راه پله گوشه خیابان بساط کرده و کفش می‌فروشد و علی بساط فروش دستمال کاغذی دارد. در شروع گپ و گفت می‌پرسند واقعاً می‌توانید برای مشکل بیکاری ما کاری کنید؟ حمید کفش‌های اسپورت رنگارنگ را از جعبه درمی آورد و روی راه پله می‌چیند. می‌گوید هر کفش 25 هزار تومان قیمت دارد. او تقریباً در اکثر شهرهای ایران بساط کرده و با 27 سال سن، تجربه زیادی در این کار دارد: «نه منبع درآمدی داریم و نه کار درست و حسابی. این وضع ماست. قبلاً کار ساختمان می‌کردم ولی کار خوابید و الان هم افغانستانی ها و پاکستانی ها کارها را گرفته‌اند و دیگر برای ما کاری نیست. تو را به خدا صدای ما را به گوش مسئولان برسانید. بگویید چرا وقتی اینجا معدن آهن هست، باید سنگ را بار بزنند ببرند 200 کیلومتر آن طرف‌تر کارخانه بزنند. در شهری که یک بار امتحان پس داده و کارخانه چدنش تعطیل شده، اسراف نیست که دوباره ذوب آهن را هم ببرند آنجا که تعطیلش کنند؟ چرا؟ چون ما کسی را نداریم که به فکرمان باشد. اینجا دیگر بیجاری اصیل پیدا نمی‌کنی، همه رفته‌اند. این پیرمرد و پیرزن‌هایی هم که مانده‌اند همه افسرده و مریض احوالند. نصف دور و بر تهران و کرج بیجاری است. هیچ کس به‌حرف ما گوش نمی‌دهد. همه نشسته‌اند مرگ شهر را تماشا کنند و خلاص. شاید الان که من مجرد هستم بتوانم با روزی60 - 50 هزار تومان زندگی کنم ولی فردا که بخواهم ازدواج کنم چکار کنم؟ چاره‌ای ندارم جز اینکه من هم بروم.»
علی 24 ساله با عینک قاب مشکی و مو و ریش به هم ریخته، ساکت نگاهمان می‌کند. منتظر است او هم حرف دلش را بزند. علی به‌تازگی پدرش را از دست داده و تأمین خرج خانواده 4 نفری به عهده اوست: «تا سوم راهنمایی درس خواندم. از 13 سالگی کارگری می‌کنم و الان هم چاره‌ای جز دستفروشی ندارم. اگر کارخانه‌ای بزنند والله من یکی حاضرم بروم با جان و دل کار کنم. دیگر تا کی می‌توانم از راه دستفروشی برای خانواده پول ببرم!»
از علی می‌پرسم چرا مثل بیشتر جوانان از شهر نرفته تا کاری دست و پا کند؟ می‌گوید: «آدم وقتی توی شهر خودش نمی‌تواند کار بکند، اگر برود شهر بزرگتر هم حتماً به مشکل بیشتری برمی خورد. تازه من که پولی ندارم تهران سرپناهی برای خودم درست کنم. راستش را بخواهی آنهایی که می‌روند وضع شان از ما بهتر است وگرنه کار هرکسی نیست. به خدا اگر کارخانه‌ای باشد، جوانان نمی‌روند. به خدا ما الان روستاهای کوچک شهرهای دیگر را می‌بینیم که چطور در این سال‌ها پیشرفت کرده‌اند و با خودمان مقایسه می‌کنیم، غصه می‌خوریم. بیجار یکسره درحال پسرفت است. سال به سال وضع شهر بدتر می‌شود. من به مسئولان التماس می‌کنم به داد ما برسند. به خدا جوانان بیجار از هر 100 نفرشان 10 نفر هم کار نمی‌کنند. گفتند قرار است کارخانه فولاد بزنند ولی هیچ خبری نشد. بعد گفتند یواشکی کارخانه را داده‌اند قروه. این انصاف است از اینجا سنگ بار بزنند و از سنندج آب بکشند که هر طور شده برای قروه کارخانه درست کنند؟»
پیش از این کارشناسان آب و معدن در گفت‌و‌گو با «ایران» تأکید کرده بودند که انتقال ذوب آهن به قروه هدر دادن منابع ملی است. زیرا برای تأمین سنگ آهن مورد نیاز این کارخانه روزانه باید هزار و 200 کامیون خوراک از بیجار به قروه برود و برگردد. همچنین برای تأمین آب مصرفی نیز باید از سنندج تا این شهرستان و در فاصله بین دو سد آب پمپاژ شود. این درحالی است که شهرستان بیجار به‌عنوان پرآب‌ترین شهرستان استان و در اختیار داشتن 70 درصد معادن آهن و نیز زیرساخت‌های مطمئن مثل شبکه برق و... شایسته‌ترین محل برای تکمیل زنجیره فولاد است. با این همه گویی لابی‌های سیاسی بر شایستگی‌های اقتصادی چربیده و همین موضوع همچون آخرین ضربه تبر، ریشه امید را در این شهرستان خشکانده است.
کمی جلوتر از بساط علی و حمید، مسعود 30 ساله با موهای طلایی و مرتب و شلوار کردی، خودش را لای فرورفتگی دیوار پنهان کرده تا از باد سردی که می‌وزد در امان بدارد. روبه رویش بساط میوه فروشی است. چندتا کلم و کاهو، دو جعبه سیب و پرتقال؛ همین. مسعود از وضعیت بیجار می‌گوید: «مثلاً کار می‌کنیم ولی پولی درنمی آوریم. این طرف‌ها هیچ کاری پیدا نمی‌شود. قبلاً کرمان جوشکاری می‌کردم ولی چون ازدواج کردم و پدر و مادرم هم پیر هستند، برگشتم. دیگر کسی اینجا نمانده، همه رفته‌اند اسلامشهر و دستگرد و مشکین آباد کرج. بعضی محلات کرج و تهران آنقدر بیجاری هست که اسم کوچه و خیابان‌شان را هم مثل بیجار نامگذاری کرده‌اند.» دوستش که تازه از راه رسیده، تعریف می‌کند که سال پیش مسعود می‌خواسته خودش را جلوی شهرداری آتش بزند که جلویش را گرفته‌اند. خودش می‌گوید: «امسال هم آمدند جمع‌مان کنند و من از حرص ترازو را کوبیدم زمین و شکستم. 150 هزار تومان به خودم ضرر زدم و التماس کردم بگذارید اینجا بمانیم و حداقل از همین کار، بخور نمیری در بیاوریم!»
حرف و شکایت‌ مردم از وضعیت بیکاری تمامی ندارد و وقتی همه این‌ها را بگذارید کنار منابع غنی سنگ و آهن این شهر یا طبیعت بکری که کسی اطلاعی از آن ندارد، تازه می‌فهمید چرا مردم آنقدر ناراحت و افسرده هستند. آنها دائم از روزگار نه چندان دوری می‌گویند که بیجار برای خودش شهر سرزنده و پرجمعیتی بوده و مردمش در رفاه و آرامش زندگی می‌کرده‌اند. روزگاری که به تبریز کوچک شهره بود و از همه جای ایران به آنجا می‌آمدند تا بتوانند پولی در بیاورند. این خاطرات آنها را رها نمی‌کند و حالا مدام ذهن شان درگیر است که چه شد به این وضعیت اسفبار رسیدیم؟
آقای الماسی مردی جا افتاده است که بعد از سال‌ها زندگی و کار در سنندج و تهران و بندرعباس و کرج، حالا دوباره به بیجار برگشته. او را رو به روی حسینیه معروف بیجار می‌بینم. عاشق زادگاهش است و از زیر و بم مشکلات شهر اطلاع دارد. الماسی بزرگترین مشکل بیجار را چاله کندن جلوی پای سرمایه گذارها می‌داند و می‌گوید: «هر بار سرمایه‌گذاری به بیجار می‌آید در سطح شهرستان و خصوصاً استان فراری‌اش می‌دهند. الان شهرک صنعتی ما به جرأت 40 درصد فعال است و60 درصد آن خوابیده و اکثر کارخانه دارها کار را رها کرده‌اند و رفته‌اند. اینجا اتفاقاتی می‌افتد که شاید باورتان نشود؛ مثلاً سرمایه‌گذاری که از بیجار خوشش آمده و به اداره‌ای در سنندج مراجعه می‌کند، خیلی زود می‌گویند برو مریوان، برو سقز، برو دیواندره اگر هم طرف بگوید می‌خواهم در بیجار سرمایه‌گذاری کنم آنقدر چوب لای چرخش می‌گذارند که بالاخره پشیمان شود. این را با تجربه عینی می‌گویم حالا اگر همان سرمایه‌گذار در یکی ازشهرستان‌های پیشنهادی سرمایه‌گذاری کند، حمایت قطعی می‌شود.»
او همین حمایت نکردن از سرمایه‌گذاری در بیجار را دلیل اصلی مهاجرت مردم می‌داند و می‌گوید: «من دقیق نمی‌دانم اما شنیده‌ام 500 هزار بیجاری در شهرهای مختلف ایران زندگی می‌کنند. می‌خواهید یک مثال ساده بزنم؟ نزدیک به 70 درصد معادن آهن استان در بیجاراست اما متأسفانه طبق رایزنی ورانت‌ها کارخانه را بردند سمت قروه درحالی که آنجا معدن زیادی وجود ندارد. یعنی همان 30 درصد باقی مانده هم بین سقز و قروه تقسیم می‌شود که اگر فردا روزی قرار شد از سقز سنگ ببرند قروه، باید اول بار را تا بیجار حمل کنند بعد از اینجا ببرند قروه. ببینید اقتصاد و اصول سرمایه‌گذاری و منابع ملی چطور به مسخره گرفته می‌شود! بعد وقتی دیدند مردم طومار جمع کردند و اعتراض کردند، گفتند اشکالی ندارد کارخانه آهن اسفنجی را با 300 نفر ظرفیت اشتغال می‌آوریم بیجار و ذوب آهن را می‌بریم قروه! آدم این دردها را به چه کسی بگوید؟ چرا باید این شهر با این قدمت تاریخی و جاذبه‌های گردشگری طبیعی و این همه متخصص و این همه ظرفیت انسانی به این روز بیفتد؟»
با کلی سؤال و ابهام به سراغ فرماندار بیجار می‌روم. بیژن زندیه .آرام صحبت می‌کند و دائم در حرف‌هایش تکرار می‌کند که مردم هر چه بگویند حق دارند و صدای اعتراض آنها به حق بلند است. او برای ما از جاذبه‌های گردشگری بیجار می‌گوید از «دره پادشاهان» و قدمت 7 هزار ساله شهر، از فرش‌های نفیس بیجار و منطقه حفاظت شده آن. اما این همه داشته به چه درد مردم این شهر خورده است؟ زندیه در توصیف وضعیت بیجار و دلیل مهاجرت مردم از این شهر می‌گوید: «اقتصاد مردم این شهر کشاورزی است و بیش از 45 درصد مردم از راه کشاورزی ارتزاق می‌کنند و ما بیش از 300 هزارهکتار اراضی کشاورزی قابل کشت داریم اما متأسفانه عمدتاً دیم هستند و زمین آبی نداریم. کشاورزی دیم هم کفاف درآمد روستایی‌ها را نمی‌دهد. درنتیجه جوانانی که ازدواج می‌کنند ناچارند از روستا بروند و مهاجرت کنند به شهرک‌ها یا اطراف تهران تا یک درآمد بخور نمیری دربیاورند. الان سد تلوار آبگیری شده و می خواهیم بیش از 7 هزار هکتار از اراضی دشت «خورخوره» که نزدیک سد هستند به‌مزارع آبی تبدیل کنیم.»
زندیه با ابراز تأسف از کمبود سرمایه‌گذاری در بیجار که از گذشته اتفاق افتاده می‌گوید: «این کمبود سرمایه‌گذاری درحالی است که شهرستان بیجار ظرفیت های خوبی دارد؛ هم در بعد کشاورزی که اگر مکانیزه بشود تحول بزرگی ایجاد می‌شود و هم در زمینه معادن غنی از سنگ آهن و آهک تا... الان در بخش «کرانی» که عمده معادن ما آنجاست دو واحد کنستانتره فعال است و برای گندله‌سازی هم موافقت شده و یکی دوسرمایه‌گذار جدید هم تازه شروع کرده‌اند. دربحث کنسانتره هم ما پیگیر زنجیره فولاد هستیم. به هرحال با توجه به اینکه بیش از 70 درصد معادن سنگ آهن استان در شهرستان بیجاراست در خواست ما این است کار به اینجا سپرده بشود. ما خواست‌مان این است که این زنجیره درشهرستان بیجار محقق بشود که می‌تواند در بحث اشتغال تحول ایجاد کند.»
او مهم‌ترین دلیل مهاجرت بیجاری‌ها را بیکاری می‌داند و می‌گوید: «شهرستان از لحاظ علمی وضعیت بسیار خوبی دارد اما متأسفانه کاری برای افراد تحصیلکرده وجود ندارد و آنها مجبورند به تهران و سنندج وهمدان و زنجان بروند تا کار تخصصی خود را پیدا کنند. الان ما با همین وضعیت بیش از 5 هزار جوان تحصیلکرده دانشگاهی داریم که بیکار هستند. از طرفی هم محرومیت شهرستان باعث شده به مردم این احساس منتقل شودکه اینجا جای زندگی نیست. این دیگرانی را که حتی درآمد خوبی دارند، تشویق به مهاجرت می‌کند. یعنی در همه اقشار چنین احساسی تولید می‌شود که بیجار جای خوبی برای زندگی نیست. همه این نابسامانی‌ها برمی گردد به اشتغال و سرمایه گذاری.»
او از نگاه مردم به شهر می‌گوید و اینکه آنها می‌بینند چطور شهرستان‌های کوچک و حتی روستاها در این مدت پیشرفت کرده‌اند اما در بیجار اتفاقی نیفتاده. از او می‌پرسم آیا اعضای خانواده خودش که در بیجار ساکن هستند شغل مناسبی دارند؟ زندیه می‌گوید: «ما الان خانواده‌های زیادی داریم که حداقل دو یا سه نفر بیکار در خانه دارند. بچه‌هایی که خانواده برای آنهاهزینه کرده‌اند اما بیکار و افسرده هستند. من پسر بزرگم در سنندج مشغول است و پسر کوچکم که تحصیلکرده علوم سیاسی است اینجاست و بیکار است. الان در فامیل خودم پسرعمویم یک پسر و دختر بیکار دارد. پسرعموی دیگرم پسرش مهندس برق است و بیکار. در فامیل خودم حداقل 10 تا 15 نفر بیکار هستند.»
از زندیه در مورد زنجیره فولاد و شکایت مردم از کارخانه‌ای که قرار است در قروه کلنگ زنی شود، می‌پرسم، می‌گوید: «با پیگیری‌های مسئولان ارشد استان دارد به جای خوبی می‌رسد. فعلاً با یک واحد 800 هزار تنی آهن اسفنجی که زیرمجموعه زنجیره فولاد است و قبلاً قرار نبود اینجا باشد، موافقت شده. با یک واحد 1500 تنی صنایع زیر دستی فولاد مثل کنسانتره و گندله‌سازی هم موافقت شده و کارش بزودی شروع می‌شود و در آخرین مرحله تقریباً قرار شده یک واحد اینجا و یک واحد در قروه باشد.» تفاوت واحدهایی که زندیه به آن اشاره می‌کند هزار و 500 تن در بیجار و یک میلیون تن در قروه است.
از زندیه می‌پرسم چطور وقتی معادن سنگ آهن اینجاست و با توجه به تعطیل شدن کارخانه چدن قروه که امتحان پس داده، دوباره قرار است طرحی با این وسعت بدون هیچ داشته‌ای به قروه برود؟ آیا این دور ریختن سرمایه‌های ملی نیست؟ وی دوباره به قرار و مدارها اشاره می‌کند و اینکه قروه اگر سنگ آهن هم نداشته باشد از اسدآباد همدان و بیجار فرستاده می‌شود و درنهایت به گفته پروفسور هوشنگ قمرنیا استاد مهندسی آب دانشگاه رازی کرمانشاه، آب سد «آزاد» سنندج را به‌پشت سد «قوچم» قروه می‌رسانند و کار تمام. ببینید اراده‌ای که می‌تواند همه معیارهای علمی و مدیریتی و اصول اقتصادی را دور بزند!


نیم نگاه
پیش از این کارشناسان آب و معدن در گفت و گو با «ایران» تأکید کرده بودند که انتقال ذوب آهن به قروه هدر دادن منابع ملی است. زیرا برای تأمین سنگ آهن مورد نیاز این کارخانه روزانه باید هزار و 200 کامیون خوراک از بیجار به قروه برود و برگردد. همچنین برای تأمین آب مصرفی نیز باید از سنندج تا این شهرستان و در فاصله بین دو سد آب پمپاژ شود.
 مسعود 30 ساله با موهای طلایی و مرتب و شلوار کردی، خودش را لای فرورفتگی دیوار پنهان کرده تا از باد سردی که می وزد در امان بدارد. روبه رویش بساط میوه فروشی است. چند تا کلم و کاهو، دو جعبه سیب و پرتقال؛ همین. مسعود از وضعیت بیجار می گوید: «مثلاً کار می کنیم ولی پولی درنمی آوریم. این طرف ها هیچ کاری پیدا نمی شود. قبلاً کرمان جوشکاری می کردم ولی چون ازدواج کردم و پدر و مادرم هم پیر هستند، برگشتم.»