مشورت با حافظ!

هومن جعفری - یک روز علی لاریجانی با خودش خلوت کرده بود و به دیوان خواجه می‌گفت: ای حافظ شیرازی. تو رو به این شاخه نباتت قسم یه جوابی بده ببینیم این بار برای ریاست‌جمهوری نامزد بشیم یا نه؟
این شعر اومد:
بار دل مجنون و خم طره لیلی
رخساره محمود و کف پای ایاز است


به خودش گفت: ایش! این هم مارو گرفته! محمود رخسارش کجا بود آخه؟
یه بار دیگه نیت کرد و این شعر اومد:
بخواه جام صبوحی به یاد آصف عهد
وزیر ملک سلیمان عماد دین محمود
یک مقدار فکر کرد و با خودش گفت: یعنی محمود وزیرم بشه رای میارم؟ نخواستم بابا!
این بار این یکی آمد:
غرض کرشمه حسن است ور نه حاجت نیست
جمال دولت محمود را به زلف ایاز
در حالی که داشت کلافه می‌شد گفت: این حافظ هم امروز ولکن ما نیست! نه به حسن مصرع اول نه به محمود مصرع دوم! بابا یه چیزی بده آروم بشیم! اصلا حافظ جان بگو برای ریاست‌جمهوری دوره بعدی نامزد بشم یا نه؟
محمود بود عاقبت کار در این راه
گر سر برود در سر سودای ایازم
همانجا حافظ را بست و با خودش گفت، یعنی باید بی‌خیال ریاست‌جمهوری شوم؟