روزنامه اعتماد
1396/12/13
نيمه پر ليوان را ببينيم
مهمترين بحث جمعيتي كه بعد از انقلاب با آن مواجه شديم، افزايش باروري و افزايش مواليد بود كه بخشي از آن، خواسته و بخشي ناخواسته بود و در كنار اين بحث، كوپني شدن ارزاق و جنگ و به شهادت رسيدن فرزندان ذكور و مغفول ماندن سياستهاي تنظيم خانواده رژيم گذشته، منجر به افزايش قابل توجه باروري در ايران شد چنانكه ميانگين تعداد فرزند، از حدود 6 فرزند به 7 فرزند رسيد و ما با باروري بالا مواجه شديم. من از جمله جمعيت شناساني بودم كه در آن زمان بطور مستمر ميگفتم اين ميزان باروري بالاست و بايد براي آن فكري شود. در هر جلسهاي هم ميگفتيم امروز، افكار انقلابي مطرح است و جوانها جوش و خروش دارند، به جنگ ميروند و ساده زيستي پيشه كردهاند اما كودكاني كه امروز متولد شدند، در آينده نزديك، مدرسه ميخواهند، دانشگاه ميخواهند و ازدواج ميكنند و اشتغال ميخواهند و اگر براي اين افزايش چشمگير جمعيت، زيربناهاي كافي فراهم نشود، جوانان آينده مشكل خواهند داشت. البته در هر دورهاي هم فرزنداني متولد ميشوند، چه در دهه 50 و چه در دهه 60 و چه در دهه 70. جنگ و تحريم اقتصادي و مسائل ديگري كه براي كشور ما پيش آمد، باعث شد برنامهريزي و تحكيم زيربناهايمان ضعيف شود و البته افزايش مواليد هم تا حدي باعث شد كه پاسخگويي به نيازهاي متولدين دهه 60 كاهش يابد. چنانكه در اواخر دهه 60 شاهد فعاليت مدارس حتي 4 نوبته در سطح تهران بوديم كه دانشآموزان اين مدارس، متولدين اوايل دهه 60 بودند. حالا متولدين دهه 60 به سن ازدواج رسيدهاند و شغل و امكانات و مسكن ميخواهند و البته اين مطالبات، نياز همه انسانهاست اما به دليل آنكه درآمدهاي كشور، در برههاي براي مسائل از قبيل جنگ و تحريمهاي اقتصادي صرف شد، سرمايهگذاري و تحكيم زيربناها حتي در مقولاتي مانند بهداشت و درمان براي اين گروه تازه وارد صورت نگرفت. روز گذشته راديو اعلام ميكرد كه از فروردين تا اول دي ماه امسال، 13 هزار و 800 نفر در اثر تصادفات فوت كردند كه اكثر هم جوان هستند. چنين آماري ناشي از آن است كه ما نتوانستيم زيربناهايمان را بسازيم. همه افراد ممكن است در جريان مخاطرات قرار بگيرند ولي معمولا نيازهاي جوانان بيشتر است چون بايد زندگيشان را بسازند و تحصيل و شغل و ازدواج و مسكن و اوقات فراغت ميخواهند و بچهدار ميشوند و براي بچههايشان هم مطالباتي دارند اما براي اين نيازها در كشور...برنامهريزي نشد. از سوي ديگر، اگر سالانه 500 هزار جوان وارد بازار اشتغال شوند، ايجاد شغل براي اين تعداد، به مراتب سادهتر از زماني است كه يك ميليون و 300 هزار نفر وارد بازار اشتغال شوند. البته افزايش مواليد دهه 60 هم تا حدي به اين شرايط دامن زد اما نميتوانيم اين اتفاق را، تنها دليل اين شرايط بدانيم. عدم سرمايهگذاري و عدم تحكيم زيربناها ممكن است براي متولدين دهه 70 هم اتفاق بيفتد اما تعداد متولدين دهه 70 كمتر است و شايد، ايجاد اشتغال براي اين افراد، سادهتر باشد هرچند كه چنانچه با همين روند پيش برويم، احتمال ميدهم براي آنها هم با چنين شرايطي مواجه ميشويم. البته در سالهاي اخير، تاكيد بر كارآفريني و تخصص است اما وقتي حجم زيادي از جمعيت را به دانشگاه ميفرستيم، حتما كيفيت دانشگاهها تنزل ميكند و دانشگاهها نميتوانند پاسخگو باشند. چنانكه امروز، جوانان ما مدارك تحصيلي متعدد دارند اما تخصص كافي ندارند و به هنگام ورود به بازار كار، به دليل نداشتن تخصص، يا جذب نميشوند يا اگر جذب ميشوند، نميتوانند بازدهي خوب داشته باشند. اگر كارآفريني مورد تاكيد است، فردي كه ميخواهد كار آفرين شود، بايد ريسكهاي زيادي متحمل شود و بايد يك فرد متخصص و داراي بينش باشد در حالي كه ما براي فرزندانمان چنين زيرساختي را آماده نكرديم و به همين سبب، چشم تمام جوانان ما به دولت است كه بتوانند در بخش دولتي يا خصوصي استخدام شوند. بخش خصوصي هم كه بهشدت تضعيف شده و همواره شاهد تعطيلي كارخانجات و اخراج كارگران هستيم و بنابراين، اگر قرار است جوانان ما كارآفرين باشند، بايد متخصصاني تربيت كنيم و جوانانمان به سمت ريسكپذيري بروند و دولت هم بايد امنيت اقتصادي ايجاد كند چون در غير اين صورت، زمين ميخورند. البته هر نسلي هم در همان برههاي كه زندگي ميكند، مشكلاتي دارد و اگر نيمه خالي ليوان را ببيند، آن مشكلات را براي خود برجسته ميكند و ميگويد نسل بعد از ما، شرايط بهتري دارند. چنانكه برخي متولدان دهه 40 و 50 هم امروز ميگويند در زمان ما، پدرسالاري حاكم بود و امروز در دهه 90، فرزندسالاري حاكم شده و در واقع، هر فردي از هر نسلي، ميتواند خود را نسل مغبون ببيند. وقوع جنگ در دهه 60 براي متولدين اين دهه مشكلاتي ايجاد كرد اما آيا تحمل شرايط دهه 60 براي يك كودك 4 ساله سختتر بود يا براي متولدين دهه 40 و 50 كه در دهه 60 به سن دانشگاه رسيده بودند و به محض ورود به دانشگاه، دانشگاهها به مدت سه سال تعطيل شد و آنها دچار تاخير تحصيلي شدند و حتي ورودشان به بازار كار، با آغاز جنگ مصادف شد ؟ پس مشكلات براي تمام نسلها هست و نميدانيم چرا متولدين دهه 60 تا اين حد به چشم ميآيند كه فقط از دهه 60 ميگويند. شايد در دهه 70 كه تا حدي با ثبات سياسي، اقتصادي مواجه شديم، ورود به دانشگاهها تسهيل شد اما همين هجمه عظيم در دهه 70 باعث گسترش دانشگاهها شد و اتفاقا، تمام افرادي كه امروز مشغول تحصيل در سطح عالي و فوقليسانس و دكترا هستند، در دهه 60 متولد شدهاند در حالي كه براي نسل پيش از آنها، تحصيل در مقطع دكترا، خواب و خيال بود. فكر ميكنم متولدين دهه 60، اغلب نيمه خالي ليوان را ميبينند در حالي كه انسان هميشه بايد از فرصتهايش استفاده كند و هيچگاه متكي به ديگران و حتي به دولتها نباشد. اگر ميخواهيم در اين كشور زندگي كنيم، نه با تهمت و بدگويي بلكه بايد دست به دست هم بدهيم و مشكلات را حل كنيم و در هر شرايطي كمك كنيم تا اين كشور واقعا ساخته شود. جمعيتشناس
سایر اخبار این روزنامه