بازسازی حادثه خانوم جلسه‌ای!

محمدرضا ستوده- {یک خانوم جلسه‌ای با یک عینک طبی ته‌استکانی، که پشت لبش مقداری سبیل دارد در یک جلسه زنانه ایستاده و بقیه خانوم‌ها مقابلش نشسته‌اند‌.{
خانوم جلسه‌ای: در یکی از کتاب‌های روایی معتبر جلد 103 صفحه 244 پاراگراف دوم خط چهارم نوشته: زنی که شوهرش را با زبانش بیازارد، خداوند هیچ کار واجب و مستحبی را از او نمی‌پذیرد‌.
یکی از خانم‌ها: شوهر بد باشه چی حاج خانوم؟
خانوم جلسه‌ای (با عصبانیت): وایسا یه ذره آخرشو‌.‌.‌. دیر اومدی زود نخواه برو/ شما الان رسیدی می‌تونستی دهنتو ببندی/ شاید شوهرت واسه همین بَده/ واسه همین زبونته


یک خانوم دیگر: حاج خانوم در مورد آرامش و ادب چیزی ندارین برامون بگین؟
خانوم جلسه‌ای (با نهایت عصبانیت): تو دیگه چی می‌گی؟؟ اصن شماها چرا حرف می‌زنید؟ اینجا فقط من حرف می‌زنم‌. ‌. دهناتو نو ببندید‌. ‌. حرف زدن فقط حق منه
یک خانوم دیگر: حاج خانوم بیچاره شوهرت/ اون بنده خدا از دست زبونت چی می‌کشه/ البته اگه زنده مونده باشه که بکشه!
خانوم جلسه‌ای: میگگگگم حرف نزنید/ تا زباناتونو از توی حلقوم‌تون نکشیدم بیرون ساکت شید/ اذیتم نکنیییید/ ولم کنییییید / وگرنه اینجا رو ترک می‌کنم!/ تا حالا یه خواستگارم نداشتم!
}ناگهان یک اسلحه از زیر لباسش در می‌آورد، می‌گذارد روی سرش{
خانوم جلسه‌ای: صابخونه کیه؟ یا اینا رو از خونه می‌ندازی بیرون یا واسه من شوهر پیدا می‌کنین یا من اینجا رو ترک می‌کنم یا یه کدوم از این سه تا !
صابخونه: حاج خانوم شرمنده اوضاع شوهر خیلی خرابه/ نیست/ از بازار دلار وضعش بدتره
}خانوم جلسه‌ای چشمانش را روی هم می‌گذارد و ماشه را می‌چکاند ولی اسلحه خالی است و شلیک نمی‌کند}