امید مافی روزنامه نگار

۱ـ آمده بود تا روی دیوارهای ۹۰ شرف را با ذغال نقاشی کند.آمده بود با رونمایی از حقایق تلخ، نوری بر خاموشی این فوتبال اَخته بدمد و بوی عفن حاصل از
زد و بند را به مشام ها برساند، اما دستپاچگی
مجوز نمی داد در شطرنج مرموز با دبیرکل که استاد شوآف کردن بر روی صحنه بود تمام حرف هایش را به کرسی بنشاند.
پسر مارلیک غریبه با بیم و منفعت طلبی می خواست فغان سر دهد تا دردهای این فوتبال آغشته به ابهام، همچنان مفهوم تلخ واگویه هایش باشد.آمده بود تا در روزگار درد نان و درد عشق، پشت پرده و روی پرده


این فوتبال نحیف را بریزد
..روی دایره تا ملت پای جعبه رنگی سنگ و شیشه را به قضاوت بنشینند و
بی عدالتی محض را زیر پوست عجوزه ملوّن
نظاره کنند.
۲ـ عصیان جادوگر اما آمیخته با دلواپسی بود و شاید برای همین نتوانست به درستی فاتحه این فوتبال محتضر را بخواند.با
این همه ساحر سال های خاطره نه از محرومیت ترسید و نه در جلد ابن الوقت ها فرو رفت.اینگونه شد که ما با چشم های او به تاریکخانه ها خیره شدیم و با زبان الکن او از دردهای مشترک سخن گفتیم.آن شب
هر یک از ما در گوشه ای از جهان بینی جادوگر رها شده بودیم.یله بر حقیقت و بی اعتنا به تقلای میزپرستانی که برای دو سه روز بیشتر ماندن، خس و خاشاک(!!) را نشانه می گیرند...
۳ـ و مردی که پرده را پس زد و گوشه رینگ مردانه ایستاد و بر فرقش آتش روشن کرد به حکم وجدان رستگار شد.
او با واقعیت گره خورده بود تا به رنج تبلور یافته سرزمینش بدل شود و با فتوای حقیقت، حسن ختام دوئل نابرابر را با کوبیدن سنگ به شیشه پلشتی گره بزند.او نه پریزاد
خواب ها و رویاها بود و نه همچون دیپلمات ها با نکته سنجی غافلگیر کننده مات کردن رقیب را انتظار می کشید.او علی کریمی بود.با صورت رنگ پریده و هراس دائم از بازی طرف مقابل با واژه ها و مغالطه برای دق الباب توجیه و لاپوشانی.او در مرز خاطره ذره ای از ابهتش کم نشد.با آنکه در زبانش بر خلاف ساق هایش جادویی دیده
نشد!
۴ـ برای او می نویسیم :جادوگر عزیز! برای آنکه از چشم ها نیفتی و ابدی شوی در جبهه مردم بمان و از نواختن
سیلی هایت بر گوش رذالت و ناپاکی دریغ
مکن.
فوتبال ما در جستجوی کوچکترین نشانه از اتوپیای محو شده در غبار، به طپانچه واژه ها و صدای مردانه ات نیاز مبرم دارد.بی اغراق ملت از کنتراست تو خوشش می آید.حتی اگر کلمات را خوب ادا نکنی و با ردای فرشته ای عجول در خیزاب متلاطم یک مناظره به موجی کم زور بدل شوی.