در محفل عزای آینه‌ها

      فروغ حتی در چهارپاره‌هایش هم بسیار موفق بوده و جسورانه سخن گفته
     جسارتی که فروغ در اشعار خود دارد، در هیچ کدام شاعران پیش از او دیده نمی شود
     او كسی بود که به گفته خودش یکی از بزرگ‌ترین آرزوهایش برابری حقوق و زن مرد بود
     سیر پیشرفت فروغ فرخزاد از دفتر شعر «اسیر» تا «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» کاملا مشهود است


     فروغ تکرار نشدنی است و تمام شاعرانی که پس از او آمدند هرگز نتوانستند مانند فروغ فرخزاد کار کنند.
او تنها بود، در سردِ زمستان بهمن که خورشید با تمام توانش می‌تابید اما سرما سخت بود. او زنی تنها بود در روز بیست و چهارم بهمن سال 1345؛ پشت فرمان جیپ ابراهیم گلستان؛ در جاده دروس-قلهک که امروز خیابان‌هایی هستند پرترافیک؛ او تنها بود، از جاده منحرف شد، سرش به جدول کنار خیابان برخورد و در دم جان باخت. به همین سادگی. در 35 سالگی، در آستانه فصلی سرد...
در سالروز درگذشت فروغ فرخزاد، پری‌شاه دخت شعر معاصر فارسی، چه می‌توان نوشت؟ بعد از مدت‌ها تهران دوباره باران به خود دیده است و آسمان سخت می‌بارد. از پنجره های بسته چشمم به خیابان خیس می افتد و با خود زمزمه می کنم« در کوچه باد می آید و این ابتدای ویرانیست/ آن روز هم که دست های تو ویران شدند باد می آمد».
تهران بارانی امروز، بی شباهت به روز تشییع جنازه فروغ، در گورستان ظهیرالدوله نیست که باران سخت می بارید و می بارید. «دو گورکن در ظهیرالدوله مشغول کندن گور هستند، پای گور انجوی شیرازی و عده ای دیگر ایستاده‌اند و هریک گرفتار اندیشه و غمی و باران است که می بارد».
سرانجام پیکر فروغ پس از ساعت‌ها تاخیر روی دوش احمد شاملو، سیاوش کسرایی، مهدی اخوان‌ثالث، سایه، ساعدی و چند نفر دیگر می‌آيدتا به آرامگاه ابدی اش برسد چنانکه خود گفته بود: « و خاک/ خاک پذیرنده/ اشارتیست به آرامش».
 درباره او بسیار نوشته‌اند و بسیار خوانده‌ایم. ناصر صفاریان، در سه فیلم مستند خود با نام‌های «جام جان»، «اوج موج»، و «سرد سبز» در گفت‌وگو با بزرگانی چون ابراهیم گلستان، بهرام بیضایی، کاوه گلستان، فریدون مشیری، خانواده فروغ و تنی چند از هنرمندان، بخش اعظم زندگی فروغ و بسیاری از حفره‌های تاریک زندگی این شاعر مدرن را بر ما نمایان کرده است. اما تمامِ فروغ همان چیزهایی نیست که از زبان ابراهیم گلستان در گفت‌وگوهای مختلف شنیدیم، تمام فروغ سخنان احمد شاملو نیست که او را موسیقی درخشانی می دانست که با مرگ معصومانه اش غیرقابل تقلید ماند و از گسترش بازایستاد، تمامِ فروغ در سخنان محمدرضا شفیعی کدکنی نیست که معتقد است فروغ حتی بیش از نیما، وزن شعر را گسترش داده است؛ تمامِ فروغ در سخنان غیر منصفانه سیروس نیرو نیست که معتقد است او شعر نگفته!. فروغ چیزی در خود دارد که در کمتر شاعری می یابیم و آن صمیمیت و واقعیتی است که از خود او سرچشمه می گیرد و به قلم درمی‌آید. فروغ به تمامی زن است، زنی که احساسات خود را بی هیچ پرده پوشی بیان می کند و بی ترس از چیزهایی سخن می گوید که در جامعه آن زمان و حتی در جامعه امروز تابو محسوب می‌شود اما واقعیاتی هستند کتمان نشدنی.
فروغ با ساخت فیلم « خانه سیاه است» که در آسایشگاه جذامیان باباباغی تبریز ساخته شد، در فیلمسازی نیز خوش درخشید. او كسی بود که به گفته خودش یکی از بزرگ‌ترین آرزوهایش برابری حقوق و زن مرد بود.
 او گفته است:« آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آن‌ها با مردان است. من به رنج‌هایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی‌عدالتی مردان می‌برند، واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آن‌ها به کار می‌برم. آرزوی من ایجاد یک محیط مساعد برای فعالیت‌های علمی هنری و اجتماعی زنان است».
سیر پیشرفت فروغ فرخزاد از دفتر شعر «اسیر» تا «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» کاملا مشهود است. او از دفتر «تولدی دیگر» مسیر تازه ای را پی می‌گیرد و به نوعی تحولی در شعر مدرن فارسی پدید می آورد اما دریغ و درد که در اوج هنر شاعرانگی خود و در سال های اوجش، خاموش شد.  
فروغ فرخزاد، شاعری که تکرار نمی شود
غلامحسین سالمی (شاعر، مترجم و منتقد ادبی) در گفت‌وگو با روزنامه قانون در خصوص وزن، در اشعار فروغ بیان می کند: برخی فکر می کنند که فروغ شعر گفتن را دِلی شروع کرد نه اینکه به کار وزن و قافیه بپردازد؛ به نظر من یکی از کسانی که اثر بسیار زیادی روی شعر معاصر ایران گذاشت، حتی بیش از نیما، فروغ فرخزاد بود. او کسی بود که شعر را بسیار به زبان مردمی نزدیک کرد و همواره در شعرهایش وزن و قافیه را رعایت می‌کرد. کار فروغ با توجه به اینکه پوست انداخته بود، به ویژه در کتاب «تولدی دیگر» و بعد ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد می بینیم که شعرش یک چیز شگفت انگیز است. یکی از اشعار فروغ که وزن بسیار زیبایی دارد، شعر «پرواز را به خاطر بسپار» است.
او ادامه می دهد: شاید یکی از زیباترین شعرهای عاشقانه ادبیات فارسی شعر «فتح باغ» است که یکی از زیباترین تکه‌های عاشقانه در ادبیات فارسی را رقم زده است. یا شعر «ای مرز پر گهر» که می‌گوید: فاتح شدم/ خود را به ثبت رساندم/ خود را به نامی در یک شناسنامه مزین کردم/ و هستیم به یک شماره مشخص شد/س زنده باد 678صادره از بخش پنج ساکن تهران» که شعر اعتراضی بسیار زیبایی است. فروغ شگفت انگیز است.
این شاعر با اشاره به سخنان شفیعی کدکنی در رابطه با اشعار فروغ بیان می‌کند: من در فهم و درکی که ایشان از شعر فارسی دارد هیچ شک و شبهه‌ای ندارم. شفیعی کدکنی یکی از با فرهنگ ترین، با شعورترین و با بصیرت ترین آدم در خصوص شعر فارسی است؛ دیدم که ایشان گفته فروغ بیش از نیما روی شعر فارسی اثر گذاشته و بی‌گمان حرف ایشان حجت است. فروغ حتی در چهارپاره‌هایش هم بسیار موفق بوده و جسورانه سخن گفته. سالمی معتقد است جسارتی که فروغ در اشعار خود دارد، در هیچ کدام شاعران پیش از او دیده نمی شود. او در این خصوص می گوید: من احترام بسیار زیادی برای خانم پروین اعتصامی قايلم اما در کار پروین اعتصامی چنین جسارتی دیده نمی‌شود ولي فروغ با جسارتی که به خرج داد در اجتماع آن روز، کاری کرد کارستان؛ به گونه ای که شاید اگر زمان دیگری بود، تکفیر هم می‌شد.
 وی در پاسخ به این سوال که فروغ از چه کسانی تاثیر گرفته است می‌گوید: فروغ تحت تاثیر شخصیت خودش بود. با وجود اینکه آنچنان درسی نخوانده بود اما خودش خودش را ساخت.
این بلوغ فکری فروغ است که پیش می رود تا به انفجار ذهنی و انفجار عقلی و به پختگی کامل می‌رسد. باورم این است که اگر فروغ به مرگ طبیعی می‌مرد و این 51 سال را هم می توانست زنده بماند، تردید نکنید که از بسیاری از شاعران برگزیده جهان پیشتر می ایستاد چون در همان «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد»، چیزهای عجیب و غریب می بینیم. این مترجم و شاعر همچنین این سخن را که گفته می‌شود فروغ از ابراهیم گلستان تاثیر گرفته است رد می کند و می‌گوید: بی‌گمان ابراهیم گلستان تحت تاثیر فروغ فرخزاد بوده است.
 ابراهیم گلستان، نامی که برای شرکت نفت آن زمان فیلم می ساخت به یقین تحت تاثیر فروغ فرخزاد بود. مردم فروغ را می‌شناختند با شناخت فروغ بود که ابراهیم گلستان شهره شد. سالمی همچنین معتقد است فروغ جهان شمول است و اشعارش به چندین زبان ترجمه شده اما متاسفانه دیگران گستردگی دیدگاه‌شان کم بود در حالی که فروغ دیدگاه گسترده‌ای داشت. او در پایان سخنانش به این نکته اشاره می‌کند که فروغ تکرار نشدنی است و تمام شاعرانی که پس از او آمدند هرگز نتوانستند مانند فروغ فرخزاد کار کنند.
شعری به یاد فروغ فرخزاد از غلامحسین سالمی
خاطره
وقتی که باد می وزید
و گیسوان سیاه تو را به هم می ریخت
تو خنده می‌کردی و
سرخوشانه می گفتی:
 «آیا دوباره گیسوانم را در باد شانه خواهم کرد؟»
وقتی که برف می بارید
و غنچه های جوان ناشکفته می مردند
تو گریه می کردی
و مادرانه می گفتی:
«دلم برای باغچه می سوزد»
تو از کدام سلسله بودی؟
تو از کدام سلسه بودی که هستی خود را
میان دست گرفتی چو یک پیاله شیر
و جرعه جرعه به گل های باغ نوشاندی
تو از کدام طایفه بودی؟
تو از کدام طایفه بودی که عطر زلفت را
به کوچه های غم آلود شهر بخشیدی؟
چه مهربان بودی ای دوست
چه مهربان بودی.
اینک دوباره
باد است که می‌توفد
اینک دوباره
برف است که می بارد
اما
تو خفته ای در خاک
«زنی تنها
در آستانه فصلی سرد»