اعتراف تلخ وزير

سرانجام وزير هم به اين واقعيت تلخ پي برد که «با بحران الگوسازي در ورزش مواجه هستيم». واقعيتي که پيش از اين بارها از سوي رسانه‌ها و پيشکسوتان ورزش به آن پرداخته شده بود و مسئله تازه‌اي نبود، با وجود اين، باز جاي شکرش باقي است که اين مسئله مهم سرانجام نظر سلطاني‌فر را هم به خود جلب کرده است، به طوري‌که تأکيد مي‌کند براي مقابله با اين بحران بايد جهان پهلوان تختي را تکثير کرد. البته گفتنش کار ساده‌اي است. بارها از زواياي مختلف به عدم الگو‌سازي در ورزش پرداخته شد. همچنين به عواقب ناگوار آن و نيازي که امروز در جامعه ورزش و حتي در بطن جامعه احساس مي‌شود، اما حالا که نظر وزير ورزش و جوانان نيز به اين مسئله جلب شده، بايد در انتظار راهکار و برنامه‌اي براي حل اين مشکل که البته سال‌هاست به معضلي بزرگ تبديل شده باشيم، راهکاري که بتواند گره از اين مشکل باز کند. ورزش ايران اين روزها قهرمانان و مدال‌آوران زيادي دارد، ورزشکاران قابل احترامي که از جان و دل براي کشورشان مايه مي‌گذارند و تلاش مي‌كنند، اما يافتن يک پهلوان يا الگو در اين جامعه وسيع کار سختي است. الگويي که پيشترها، تعدادشان در جامعه ورزش ايران کم نبود، اما به مرور زمان با تغيير نوع نگاه مسئولان و حتي مردم به ورزش، نسل آنها منقرض شد و جايگاهشان را قهرمانان و مدال‌آوران گرفتند. ورزشکاراني که تنها روي مدال‌آوري و ايستادن بر سکوهاي بين‌المللي زوم شده‌اند و همين نگاه تک‌بعدي نيز مانع از آن شده تا ورزشکاران علاوه بر قهرماني در راه پهلواني نيز گام بردارند. نظير اين نوع نگاه و نتيجه‌اش را امروز به خوبي مي‌توان ديد، خصوصاً در بين قهرماناني که بهترين عنوان‌ها و خوشرنگ‌ترين مدال‌ها را كسب كرده‌اند، اما در زمينه‌هاي اخلاقي نمي‌توان حساب ويژه‌اي روي آنها باز کرد، چراکه در اين زمينه نه تنها سرمايه‌گذاري‌ انجام نشده که توجهي هم از سوي مسئولان نبوده تا آنها همگام با رشد فني، مسير رشد اخلاقي را هم طي كنند و الگويي مناسب براي جوانان جامعه باشند، به خصوص در جامعه‌اي ورزشي که جوانانش چشم به مدال‌آوران و قهرمانانش دوخته‌اند. آنچه وزير ورزش در خصوص بحران الگوسازي در ورزش کشور مي‌گويد، واقعيت تلخي است که نمي‌توان به راحتي از کنار آن گذشت، چراکه نتيجه سکوت برابر آن را بارها و بارها ديده‌ايم، سکوتي که منجر به سرکشي و خودسري قهرمانان شده يا به رفتارهاي نامناسب و پرونده‌هايي انجاميده که گاه جامعه ورزش براي حفظ حرمت و آبروي متزلزل شده خود ناچار به سکوت شده است، عکس‌العملي که نه‌تنها حفظ آبرو نکرده بلکه شرايط را براي تخطي ديگران هم مهيا کرده است. مشکل توجه نكردن به رفتارها و عدم آموزش درست ورزشکاران است. سال‌هاست تمام توجه‌ها به بار فني ورزشکاران جلب شده و ديگر کسي براي شعار اخلاق، درس و ورزش تره هم خورد نمي‌کند. سال‌هاست که قهرمانان بابت عدم توجه به مسائل اخلاقي و عدم حفظ حرمت‌ها کنار گذاشته نمي‌شوند تا درس عبرتي براي سايران يا بهانه‌اي براي توجه به مسائل اخلاقي باشد، آنچه که پيشترها اصل اوليه بود، حتي براي آنهايي که بهترين و خوشرنگ‌ترين مدال‌ها را در کارنامه خود داشتند، اصلي که امثال تختي را به پهلواني مردمي تبديل كرد. پهلواني که حتي مرگ هم نتوانست نام و مردانگي‌هايش را از خاطر مردم پاک کند و هنوز هم از او به عنوان افتخار جامعه ورزش و پهلواني تکرار نشدني ياد مي‌شود و به گفته وزير ورزش بايد امثال او را براي جامعه ورزش تکثير کرد. اما چطور؟ آيا با اين نوع نگاه که تنها در پي قهرماني و قهرمان‌پروري است، مي‌توان نياز جامعه ورزش به تکثير پهلواناني چون تختي را تأمين کرد و گامي در راستاي الگو‌سازي برداشت؟ آيا نبايد براي رهايي از بحراني که وزير ورزش نيز به وجودش اعتراف مي‌کند، نوع نگاه به ورزشکاران را تغيير داد و با گام برداشتن در راه پهلوان‌سازي، ورزشکاراني را مهياي کسب عنوان‌هاي قهرماني کرد که قبل از قهرمان بودن، پهلوان و الگوهايي مناسب براي جامعه باشند؟بدون شک مي‌توان اين معضل را حل کرد، اما به شرط آنکه قهرمان‌محوري را به دست فراموشي سپرد و مثل گذشته به ورزش به چشم بهانه و دستاويزي براي ساختن باطن انسان‌ها نگاه كرد، انسان‌هايي که بعد از خودسازي در راه کسب افتخار براي کشور گام بردارند و نه فقط قهرماناني مدال‌آور باشند بلکه پهلواناني الگوساز باشند که بيش از مدال‌ها و عنوان‌هايشان بابت مرام و معرفت‌شان در ذهن مردم باقي بمانند.